👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت198 بعد از این که نیم ساعتی راه رفتیم برای خوردن صبح
🌸🍃🌸🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت199
در چشم هایش نگاه کردم غم داشت. از این که آرامشمان به هم ریخته بود ناراحت بودم. از این که مژگان اصرار دارد آرش باید مشکلاتش را حل کند خوشم نمیآمد ولی کاری هم نمی توانستم بکنم. اخم و تخم و غر زدن من فقط باعث میشد اوضاع بدتر شود. دلم نمی خواست کارهایم باعث شود با من بودن برای آرش استرس زا بشود. مژگان دوباره به آرش زنگ زد و گفت که رفته در کافی شاپی نزدیک شرکت نشسته است و منتظر آرش است. «خدایا کی این مژگان و شوهرش دست از سر زندگی ما بر می دارن، حالا با شوهرت دعوا کردی آرش چیکار کنه، چرا هی به این زنگ میزنی»
آرش من را تا ایستگاه مترویی که در مسیرش بود رساند و دوباره عذر خواهی کرد و رفت.
دل من هم شور میزد. یعنی چه شده که مژگان آن طور گریه می کرد. آرش گفته بود در اولین فرصت زنگ میزند و برایم توضیح میدهد.
سعی کردم تا زنگ زدن آرش به این موضوع فکر نکنم و از وقتم بهترین استفاده را بکنم. زنگ زدم به سوگند و گفتم که میروم پیشش. دلم نمی خواست فکرم مشغول کسی باشد که اصلا هیچ ارزشی برای وقت و برنامه ریزی دیگران نمیگذارد. حتی دلم نمی خواست از دستش حرص بخورم و به خودم آسیب بزنم. به نظرم رفتار این زن و شوهر خیلی بچه گانس، تا وقتی می توانند باهم حرف بزنند چرا اینقدر پای این و آن را وسط دعوایشان می کشانند.
وقتی به خانهی سوگند رسیدم، برق خاصی در چشم هایش دیدم. به خودشم هم خیلی رسیده بود.
با لبخند نگاهش کردم و پرسیدم:
–خبریه سوگند؟
لبخندی زدوبی مقدمه گفت:
–یکی از مشتریهامون من رو به همسایشون معرفی کرده، که برای پسرش دنبال دختر می گشته، حالا امروز خانمه میخواد بیاد که باهم آشنا بشیم.
با خوشحالی گفتم:
–مبارکه عزیزم. بغلش کردم و بوسیدمش.
سوگند خنده اش گرفت.
–چی مبارکه، هنوز که خبری نیست شاید اصلا ازم خوشش نیومد یا برعکس.
–انشاالله که هر چی خیره برات پیش بیاد.
یک ساعتی به دوخت و دوز مشغول بودیم. سوگند از خانوادهایی که ندیده بود طبق گفته های مشتریاش تعریف می کرد.
بعد از این که کارم تمام شد و خواستم به خانه برگردم سوگند نگذاشت و گفت:
–راحیل میشه توام بمونی و باهاش آشنا بشی، می خوام نظرت رو بدونم.
–آخه شاید درست نباشه که من باشم.
سوگند اخمی کرد و رویش را برگرداند.
–اگه واسه من وقت نداری، بهونه نیار.
چاره ایی نداشتم جز ماندن.
–پاشو اینجارو یه کم مرتب کنیم، می خوای همین اول کاری لو بره که چقدر شلخته ایی؟
اخم هایش تبدیل به لبخند شد و ذوق زده بلند شد و باهم همه جا را مرتب کردیم. مادر و مادر بزرگش هم که برای خرید بیرون رفته بودند امدند.
بعد از ناهار و نماز، من و سوگند میوهها و وسایل پذیرایی را روی میز چیدیم و منتظر نشستیم.
با صدای زنگ در سوگند از جا پرید و باعث شد که همگی بخندیم.
پشت در، خانم مانتویی که حجاب معمولی داشت ایستاده بود. با تعارفهای مادر سوگند وارد خانه شد.
بعد از احوالپرسی و خوش بش، نگاه خریدارانهایی به من انداخت و این از چشم مادر بزرگ سوگند دور نماند. برای همین فوری من را معرفی کرد و پشت بندش هم تاکید کرد که نامزد دارم.
خانم لبخندی زد و آرزوی خوشبختی برایم کرد و نگاهش را به سوگند دوخت و با لبخندی، فوری سر اصل مطلب رفت. رو به مادر بزرگ سوگند گفت:
–راستش حاج خانم من سه تا پسر دارم که دوتا بزرگها ازدواج کردن، مونده این آخریه که خودش ازم خواست که همسر آینده اش رو من براش پیدا کنم.
برعکس دوتا پسرهام که خودشون با همسرشون آشنا شدن و بعدشم ازدواج کردن، کلا نظر این پسر من فرق داره، کاملا به آداب و رسوم اعتقاد داره و دوست داره همه چی همونجوری پیش بره.
پسرم استاد دانشگاهه، البته تازه شروع به کار کرده، توقعی هم که از همسر آینده اش داره اینه که بیرون از خونه کار نکنه، ولی این به این معنی نیست که کلا نباید کاری انجام بده، مثلا کاری مثل خیاطی، یا تدریس خصوصی، یا هر کاری که توی خونه بشه انجام داد موردی نداره.
حرفش که به اینجا رسید سکوتی کرد ونگاهش را از صورت تک تک ما گذراند تا نتیجهی حرفهایش را از چهره ها برداشت کند.
در آخر نگاهش روی سوگند ثابت ماند. سوگند سر به زیر با گوشهی بلوزش مشغول بود.
خانم این بار رو کرد به مادر سوگند و ادامه داد:
–راستش من قبل از این که اینجا بیام قبلا جاهای دیگه هم رفتم برای پسرم خواستگاری، ولی همین که مورد کار نکردن دختر رو بیرون از خونه مطرح کردم، بهم جواب رد دادن، برای همین قبل از هر چیزی اول رک و راست این رو میگم، که اگه مخالفتی هست گفته بشه و من بیشتر از این مزاحم نشم. خب بعضی دخترها براشون مهمه، میگن ما درس نخوندیم که بشینیم گوشهی خونه.
دیگه هر کس با توجه به برنامهایی که داره زندگی میکنه. پسرم میگه زن مثل گل میمونه، حیفه که با کار کردن طراوتش رو از دست بده. البته با فعالیتهای اجتماعی زن مخالفتی نداره ها
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت199 در چشم هایش نگاه کردم غم داشت. از این که آرامشمان به هم ریخ
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت200
–من دختر شمارو بیرون از خونه دیدم، دقیقا همون چیزیه که پسرم می پسنده،
از لحاظ مالی هم پسرم اونقدری داره که بتونه تامین نیازهای معقول همسر آینده اش روبکنه، حالا اگه سوالی دارید بپرسید تا جواب بدم. بعدگوشیاش را از کیفش در آورد وعکس مورد نظرش را پیدا کرد و گوشی را به مادر سوگند داد و گفت:
–این عکس پسرمه، البته ظاهر به نظر من و پسرم جزء اولویتها نیست، ولی خب نظرها متفاوته.
وقتی نوبت من شد که عکس را ببینم گوشی را جلوی صورت سوگند گرفتم و هر دو نگاه گذرایی به صفحهی گوشی انداختیم. پسری با قد متوسط و لاغر اندام و خیلی خوش تیپ، کنار مادرش ایستاده بودو باهم عکس گرفته بودند. لبخند دندان نمایی هم روی لبش بود که به نظرم جذابترش کرده بود.
گوشی را به خانمه دادم و زیر چشمی نگاهی به سوگند انداختم. فقط من می دانستم که الان چه قندی در دلش آب میشود.
مادر بزرگ سوگند بعد از کمی مقدمه چینی قضیهی نامزد قبلی سوگند را مطرح کرد و دلیل به هم خوردنش را هم توضیح داد.
خانم گفت که می دانسته و این رو هم به پسرش گفته و برایشان اهمیتی ندارد.
نیم ساعتی گاهی آن خانم و گاهی مادر سوگند حرف زدند. بعد خانم چند تا سوال از سوگند در مورد درس و دانشگاهش پرسید و بعد از این که پذیرایی شد خداحافظی کرد و در آخر هم تاکید کرد که دو روز دیگر برای گرفتن جواب زنگ میزند. که اگر جواب مثبت بود با پسرش برای آشنایی بیشتر بیایند.
از این حرفش معلوم بود خودش پسندیده و حالا میخواهد پسرشم هم با سوگند آشنا بشود.
بعد از رفتنش نیشگونی از سوگند گرفتم و گفتم:
–از کی تاحالا تو اینقدر خجالتی بودی من نمی دونستم. حداقل کمی سرت رو بالا میگرفتی.
سوگند جای نیشگون را ماساژ داد و گفت:
–وای راحیل درد گرفت، خب چیکار می کردم. بعد توی گوشم گفت، از خوشحالی بود. آخه من همیشه دلم می خواست بعد از ازدواجم کار نکنم و بشینم توی خونه و خانمی کنم، از کار کردن خسته شدم. قربون خدا بشم که صدام رو شنید.
–واقعا؟
–باور کن، آخه کار نکردی، نمی دونی چه دردسریه.
–اصلا بهت نمیاد، شاید کار خیاطی خستت کرده، اگه یه کار اداری باشه چی؟
صورتش را جمع کرد.
–صد رحمت به این خیاطی، کار اداری که همش زیر آب هم دیگه رو زدنه. یعنی ازش متنفرم.
بوسیدمش وبلند گفتم:
–پس دیگه مبارکه.
مادر و مادر بزرگش برگشتن طرف ما و با لبخند گفتند:
–چه عروس هولی، حداقل صبر می کردی طرف از در خونه پاش رو بزاره بیرون دختر...
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
🔅#پندانه
✍️ طعم شیرین هدیه
🔹روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
🔸آب بهقدری گوارا بود که مرد سطل چرمیاش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود، ببرد.
🔹مرد جوان پس از مسافرت چهارروزهاش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
🔸پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد.
🔹مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
🔸اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
🔹شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت:
آب بسیار بدمزه است.
🔸ظاهرا آب بهعلت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود.
🔹شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گواراست؟
🔸استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی اما من خود هدیه را چشیدم.
🔹این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچچیز نمیتواند گواراتر از این باشد.
✅ ده راهکار برای جذب انرژی مثبت :
1.روزت رو با دعا، نیایش و شکر گزاری شروع کن.
2.در هر وضعیتی سعی کن بیشتر جنبه های مثبت رو ببینی.
3.از کنترل کردن چیزایی که بهت مربوط نیست دست بردار.
4.زندگی شاد و پر از صلح و صفا رو تجسم کن.
5.نگران آینده نباش، برنامه ریزی کن و به خدا توکل کن.
6.از دلخوری دست بردار.
7.اوقاتی رو در طبیعت سپری کن.
8.درمقابل دیگران جبهه نگیر.
9.آرامش رو در وجودت احساس کن.
10.طوری با دیگران رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار شه.
👈 اینارو انجام بدین تاثیر گزاره !
📩 رهبر انقلاب: مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری بسیار مهم است
مشارکت مردم برای نظام جمهوری اسلامی پشتوانه و مایه آبرو و سربلندی است
اگر کسی تصور کند که این عدهای که رأی ندادند، مخالف نظام بودهاند، سخت در اشتباه است
🔹️رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز در دیدار تولیت جدید، مدیران و جمعی از اساتید مدرسه عالی شهید مطهری»
📢 پس فردا ما انتخابات داریم، این انتخابات خیلی مهم است.
✏️ البته در مرحله اول انتخابات مشارکت مردم کمتر از آن مقداری بود که توقع داشتیم و حدس زده میشد. افراد مختلفی حدسهایی درباره مشارکت میزدند، حدسها همهاش بیشتر از آن چیزی بود که در واقع اتفاق افتاد.
✏️ خب [این مشارکت] یک عللی دارد، کسانی که اهل سیاستند، اهل مسائل نگاه جامعهشناسانه و... هستند، اینها را بررسی میکنند.
✏️ آنچه که مسلم است این است اگر کسی تصور کند که این عدهای که رأی ندادند به خاطر این بود که با نظام مخالف بودند، سخت در اشتباه است. این برداشت، این فهم صددرصد اشتباه است.
✏️ ممکن است یک تعدادی باشند که از یک مسئول خوششان نیاید یا یک تعداد افراد باشند از اصل نظام خوششان نیاید؛ نه اینکه ما چنین کسانی نداریم، چرا هستند در کشور، آزادانه حرف هم میزنند، حرفهایشان هم میشنویم، میدانیم هم چه میگویند، یعنی اینطور نیست که پنهان باشند از چشمها و دیده نشوند.
✏️ میدانیم کسانی هستند، میشناسیم، با اصل این نظام و اصل تشکیلات اسلامی حکومت خیلی موافقتی ندارند، خب بله اینها هستند لکن این که ما هر کسی رأی نداد را ملحق به اینها بکنیم این خیلی خطای بزرگی است. این خطا را نباید کسانی مرتکب بشوند. نه، مشکل دارد، گرفتاری دارد، کار دارد، حوصله ندارد، وقت نمیکند، انواع و اقسام موانع برای این کار وجود دارد.
✏️ حالا امیدواریم که انشاءالله این مرحلهی دوم، اجتماع مردم شوقانگیز باشد و مایهی آبرو برای نظام اسلامی باشد.
✏️ این را مکرر عرض کردهایم: مشارکت مردم برای نظام جمهوری اسلامی، پشتوانه است، مایهی آبرو است، مایهی سربلندی است. اگر چنانچه مردم مشارکت واضحتر و بهتر و روشنتری داشته باشند، نظام جمهوری اسلامی این توانایی را پیدا خواهد کرد که حرف خودش و نیّات خودش و مقاصد خودش را چه در داخل کشور، چه در مجموعهی امتداد راهبردی کشور تحقق ببخشد و این فرصت خیلی بزرگی است برای کشور.
✏️ امیدواریم انشاءالله خداوند متعال دلهای همه ما را هدایت کند به آنچه که مورد رضای اوست و همهی کسانی که اسلام را دوست دارند، جمهوری اسلامی را دوست دارند، پیشرفت کشور را دوست دارند و بهبود اوضاع کشور و پرکردن خلأها را دوست دارند، به وسیلهی آرایشان این را در روز جمعهای که پسفردا باشد، ارائه کنند و نشان دهند و خداوند توفیق بدهد بتوانند بهترین را انتخاب کنند؛ کسی که بتواند این اهداف را تحقق ببخشد در کشور. ۱۴۰۳/۰۴/۱۳
💻 Farsi.Khamenei.ir
🔴 هم اکنون (ساعت ۱۶:۱۰) شبکه دو تکرار مناظره دوم بین جلیلی و پزشکیان
🔹 سریعا به همه اطلاع رسانی کنید ببینند
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدئوی کوتاه دکتر عزیزی را همگی ببینیم مخصوصا پدر و مادرهایی که فکر می کنند مذهبی تر از فرزندانشون هستند
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺افرادی که یکبار هم نماز نمیخوانند ولی زندگیشون از ديروزشون هم بهتره.
جواب👆
🎤 حجتالاسلام مومنی
14.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♨️ خانواده شهید رئیسی در بیانیهای از سعید جلیلی در انتخابات ریاستجمهوری حمایت کردند.
📌