14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻داستان احساسی متحول شدن جوان معتاد در حرم امام حسین علیه السلام؛ حسینیه معلی شبکه سه
🔹زندگیم رو مثل یه فیلم بهم نشون دادن
🔹حضرت عباس به مادرم گفت ما بخشیدیم شما هم ببخشید
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انسان ۲۵۰ساله - 13630720.mp3
زمان:
حجم:
6.67M
🔖 #محرم
🏴 قیام حسینی
💽 انتشار بخشهایی از اسناد صوتی کتاب «انسان ۲۵۰ساله»
📻 این قسمت: هدف و انگیزۀ حضرت از قیام
🎙️ بیانات مقام معظّم رهبری در تاریخ ۱۳۶۳/۷/۲۰
#محرم_به_روایت_حضرت_آقا
#امام_حسین
4.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
بهغمت که هرگزاین غم ندهم به هیچ شادی
#هوشنگ_ابتهاج
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت سوم
▪️حضرت امام حسین علیه السلام در مسجد نشسته بودند، عدهای آمدند و گفتند والی مدینه شما را میخواهد، امام فرمود معاویه مرده پسرش به حکومت رسیده، میخواهند مرا ببرند دارالحکومه و از من بیعت بگیرند، حضرت با ۳۰ نفر از جوانان بنی هاشم به دارالحکومه رفتند، به جوانان بنی هاشم فرمودند پشت در منتظر باشید، اگر من فریاد زدم بریزید توی دارالحکومه، حضرت امام حسین علیه السلام از شهادت نمیترسیدند، نمیخواستند از شهادتشان سوء استفاده شود، امام زیر بار بیعت نرفتند، حضرت بعد از این جریان مدینه را ترک کرده و به مکه آمدند، امام میخواستند موجی ایجاد کنند که دنیا را تکان بدهد، میخواستند درسی بدهند که تا آخر دنیا مردم فراموش نکنند، حضرت سوم شعبان وارد مکه شدند، تا هشتم ذیالحجه آنجا بودند، نزدیک به چهار ماه در مکه توقف کردند، در این چهار ماه روشنگری میکردند، یزید ملعون و پلید را به مردم میشناساندند، و قبل از شروع مناسک حج مکه را ترک کردند، میخواستند توجه همه را به این حرکت جلب کنند، مردم حواسشان را جمع کنند که چرا حضرت که چهار ماه در مکه توقف داشتند، چرا مناسک حج را انجام ندادند، چرا دو روز دیگر صبر نکردند؟ همه حرکات حضرت امام حسین علیه السلام حساب شده بود ، در طی پنجاه سال به خصوص در زمان خلافت خلیفه سوم ، اسلام خیلی منحرف شده بود ، امام حسین میخواهد چند ماهه انحراف مسیر پنجاه ساله اسلام را اصلاح کند ، این اصلاح مسیر اسلام از نظر برنامه ریزی و فوت و فن باید خیلی حکیمانه باشد ، باید خیلی مدیریت وجود داشته باشد که بتواند چند ماهه یک مسیر انحرافی پنجاه ساله را به راه اصلی برگرداند ، این خیلی هنر میخواهد ، و این هنر و مدیریت را حضرت امام حسین علیه السلام داشتند...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
🔸ادامه دارد انشاءالله
✍️ حبیبالله یوسفی
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت چهارم
▪️ حضرت نامه مینوشتند به بزرگان هر قبیله، اگر نمیآمدند اتمام حجت بود، اگر میآمدند و شهید میشدند ولولهای در قبیله خودشان ایجاد میکردند، اینها همه برنامه ریزی شده بود، حرکت امام حسین انقلاب فرهنگی بود، زور شمشیر نبود، حضرت مسلم را به عنوان سفیر فرستادند کوفه، و بیعت کوفیان و بعد بیعت شکنی و شهادت حضرت مسلم علیه السلام، و باقی ماجرای کوفیان عهد شکن...
▪️ خداوند رحمت کند شهید مطهری را ، کتابی دارد به نام حماسه حسینی، شرح تحریفهای واقعه کربلا است، شهید مطهری میگوید هیچ تاریخی مثل کربلا روشن نیست و هیچ تاریخی هم مثل کربلا اینقدر دروغ به آن نبستهاند «لعنت الله علی الکاذبین» قرآن میفرماید خدا لعنت کند دروغگو را، حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام به اینهایی که غلو میکنند نفرین کردند، فرمودند اینقدر من را بالا نبرید، اینقدر غلو نکنید، گاهی وقتها بعضیها خیلی غلو میکنند، میخواهند حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها را توصیف کنند، میگویند هزار نفر مانند حضرت مریم سلام الله علیها کنیز حضرت فاطمه الزهرا هستند، الله اکبر، پناه بر خدا از شر غلو، حضرت مریم خودشان یک معصوم هستند، آخر این چه حرف غلطی است؟ حالا یعنی میخواهند شأن و مقام حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها را بالا ببرند، حضرت مریم یک معصوم و مادر پیامبر اولی العزم است، شما میخواهی مقام یک معصوم را نشان بدهی حق نداری یک معصوم دیگر را تحقیر کنی...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
🔸ادامه دارد انشاءالله
✍️ حبیبالله یوسفی
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت پنجم
⚫️ بسیاری از مردم از خطبه حضرت ابوالفضل علیه السلام بر بام کعبه بیخبرند و آن را نخوانده و نشنیدهاند، حضرت ابوالفضل در ایامی که همراه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در مکه بودند، خطبه شورانگیزی بر بام کعبه خواندند...
⚫️ كتاب مناقب ساده الكرام، تألیف سید عین العارفین هندی این خطبه را ثبت کرده است...
🔸متن خطبه حضرت ابوالفضل علیه السلام:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سپاس خدای را كه بیت الله را با قدوم پدرش (منظور امام حسین است) مشرف كرد، كسی كه دیروز بیت بود، امروز قبله گردید.
ای ناسپاسان گناهكار آیا راه بیت را بر امام نیكوكاران می بندید؟ چه كسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه كسی نزدیكترین به این خانه است؟ و اگر حكمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [امام حسین] پرواز می كرد؛ قبل از اینكه مردم حجر را لمس كنند، حجر دستانش [امام حسین] را لمس می كند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شكاری كه بر گنجشكان فرود می آید نازل می شدم.
آیا قومی را كه مرگ را در كودكی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالی كه الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا که مولای همه موجودات هستند.
هیهات بنگرید سزاوار است از چه كسی پیروی كنید، به كسی كه شراب می نوشد [یزید ملعون] یا كسی كه صاحب حوض و كوثر است؛ كسی كه در خانه وحی و قرآن است، یا كسی كه در بیتش اسباب لهو و نجاست است؛ و یا كسی كه خانه اش محل نزول آیه تطهیر است.
شما در غلطی واقع شدید كه قریش واقع شدند. چرا كه اراده قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله) را كردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) زنده بود ممكن نشد. پس چگونه ممكن است كشتن ابا عبدالله الحسین تا وقتی كه من زنده ام؟
بیایید تا به راهش [راه كشتن امام حسین] آگاهتان كنم؛ پس باید اول مبادرت به كشتن من كنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. تا من زنده هستم دستتان به مولایم نمیرسد، خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را كوتاه كند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [كه قصد كشتن پیامبر را داشتند ] باد.
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
🔸ادامه دارد انشاءالله
✍️ حبیبالله یوسفی
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت215 همین که عدد سه از دهنش خارج ش
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت216
روی یک تخته سنگ نشستم و به صدای نوازش گر دریا گوش سپردم. هوا آفتابی بود ولی بادی که می وزید، از گرمای هوا کم می کرد.
دلم می خواست مدتی که آرش خواب است برایش کاری کنم.
بادیدن انبوهی از صدفهای ریز و درشت که کنار ساحل خودنمایی می کردند فکری به ذهنم رسید.
چوبی پیدا کردم و مشغول شدم.
کمی دورتر از ساحل نزدیک ویلا، یک قلب خیلی بزرگ کشیدم آنقدر بزرگ که میتوانستم داخلش دراز بکشم.
بعد از کنار ساحل کلی صدف جمع کردم و گوشه ی چادرم ریختم وتا کنار قلبی که کشیده بودم آوردم.
یادم امد با آرش که برای قدم زدن رفته بودیم، یک ساحل صخره ایی کوچک دیده بودم، که پراز سنگهای زیبا بود.
آنقد رفتم تا بالاخره پیدایش کردم. تا توانستم گوشهی چادرم را سنگ جمع کردم و اوردم و کنار صدفها ریختم...
دور تا دور قلب را شروع به سنگ چیدن کردم. قلبش خیلی بزرگ بود و نیاز به سنگهای بیشتری داشت. دوباره بلند شدم ورفتم سنگ اوردم، سه بار این کار را تکرار کردم تا بالاخره این قلب سنگی کامل شد. گرمم شده بود، خستهام شده بودم ولی نمی خواستم وقتی آرش از خواب بیدار میشود کارم نصفه باشد. ساعت مچیام را نگاه کردم، بیشتر از یک ساعت بود که کار می کردم. مسافت تا ساحل صخره ایی زیاد بود و این رفت و آمدها وقتم را خیلی گرفته بود.
حالا باید داخل قلب را با صدف ها جمله ام را می نوشتم. اول با همان چوبی که داشتم، نوشتم «دوستت دارم» بعد با صدف نوشته را پوشاندم. طوری که انگار از اول با صدف نوشته شده بود. کلی صدف اضافه مانده بود، فکری کردم و تصمیم گرفتم از انتهای قلب تا جایی که شن تمام میشود و وارد محوطه ی ویلا می شویم جادهی صدفی درست کنم. دوتا خط مار پیچ رو بروی هم با همان چوب کشیدم و رویش را با صدف پر کردم.
ساعت را نگاه کردم از دوساعت هم بیشتر بود که مشغول بودم، ولی هنوز آرش بیدار نشده بود.
دوباره نگاهی به قلب سنگ و مروارید، ساخت دست خودم انداختم و تصمیم گرفتم دورتا دور سنگها را هم دوباره صدف کار کنم. خیلی وقت گیر بود ولی به قشنگ تر شدنش می ارزید.
بعد از تمام شدن کارم، به اتاق رفتم. آرش هنوز خواب بود آرام موبایلم را برداشتم و رفتم چندتا عکس از کار هنری خودم انداختم.
دوست داشتم زودتر به آرش نشانش بدهم، نزدیک سه ساعت بود که خواب بود، دیگر باید بیدار میشد.
رفتم داخل ساختمان. مادرآرش در آشپزخانه مشغول بود. سلامی کردم وپرسیدم:
–کمک نمیخواهید مامان جان؟
–سلام راحیل جان، چرا اینقدر عرق کردی مگه بالا خواب نبودی؟
–نه بیرون بودم.
–دوباره گرما زده نشی؟ مواظب خودت باش. آرشم بیدار کن بیایید چایی بخورید.
–چشمی گفتم و باخودم فکر کردم مادرشوهرمم تغییر کرده، قبلا کاری به من نداشت، ولی حالا نگرانم شده...از پله ها که بالا می رفتم، مژگان و کیارش به طرف پایین میآمدند، تنهاچیزی که اول از همه توجهم را جلب کرد، لباس نامناسب مژگان بودکه باشکم برجسته اش اصلا سنخیتی نداشت.
سلامی کردم و رد شدم. مژگان بازبانش جواب داد و کیارش باتکان دادن سرش.
وارد اتاق شدم. آرش پشت به دراتاق خواب بود، ازفرصت استفاده کردم ورفتم دوباره دوش گرفتم. حسابی سرحال شدم وخستگیام هم در رفت. درحال خشک کردن موهایم، تصنیفی را زیر لب زمزمه می کردم.
–صداتم قشنگه ها...
باتعجب به آراش نگاه کردم و گفتم:
–بالاخره بیدار شدی؟
–ساعت چنده راحیل.
–سه ساعته خوابی، پاشو دیگه مگه به خواب زمستونی رفتی؟
هینی کشید و گفت:
–چه جساراتها، الان یعنی خیلی غیر مستقیم بهم گفتی خرس؟
من هم هینی کشیدم و گفتم:
–وای نگو، خدانکنه.
–دوباره رفتی حموم؟
–آره تاحالا ساحل بودم، حسابی گرمم شده بود.
–این همه ساعت؟ چیکار میکردی؟
–یه کار خوب. اشاره به موهام کرد و گفت:
–بیار برات ببافمشون،توام اونی که داشتی می خوندی رو بلندتر برام بخون.
روی تخت نشستم.
–نمیخواد ببافی، خشک بشه بعد. زودتر بریم پایین کاردستیم رو بهت نشون بدم.
–چیکارکردی؟
–سورپرایزه.
–یاخدا...من می ترسم، لیوان مسیه کو؟...نکنه بستیش بالای در بازش کردم بخوره توسرم.
–عه، آرش... کلی زحمت کشیدم.
–میشه قبلش بگی چیه؟...من میترسم.
–عه لوس نشو، بدو بریم دیگه آرش...وقتی ببینیش از این حرفهات پشیمون میشی.
–اول برام اونی که داشتی زیر لب می خوندی رو بخون تا بیام.
–حالا یه وقت دیگه، الان بیا بریم.
–نه، بعدا از زیرش در میری...
–باشه پس بیا بریم کنار ساحل، اونجا برات می خونم.
–خوشحال شد.
–باشه بریم. بعد زیر لب زمزمه کرد:
–خدایا خودم رو به تو سپردم.
گوشیام را هم برداشتم.
–توام گوشیت روبردار.
–میخوای چیکار کنی؟ که تصمیم به ثبتش داری؟
–حالا بیا بریم.
وقتی به جایی که من چندین ساعت زحمت کشیده بودم رسیدیم از دیدن صحنه ی روبرویم خشکم زد...