eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
716 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
پر می کشد دلم به هوای حرم حسین دارم به اشتیاق شما می پرم حسین خورشید از حوالی گنبد طلوع کرد صبح است و باز نام تو را می برم حسین سلام ارباب خوبم✋🌸
سلام امام زمانم✋🌸 منتقم حسین نمی‌آیی؟ پدر هر کارے کند، پسر یاد می‌گیرد. مثلاً اگر در رکوع، انگشتر ببخشد. و «او» هم در گودال قتلگاه، انگشتر را با انگشت بخشید. نخواست او دستِ خالی از گودال برگردد. مولاجان اربعین نزدیک است، ما را برسان به کربلاے حسین
🟣 خداوند متعال بنده توبه کار را دوست دارد! آیت الله مجتهدی: شماببینید وقتی فرزندتان یک خطایی می کند، بعد می گویید: «غلط کردم!» چقدر خوشحال می شوید. او را بغل می کنید و می بوسید. شما که بنده خدا هستید این قدر از پشیمانی فرزندتان خوشحال می شوید، آن وقت خدا که معلوم است چه قدر از توبه بندگانش خوشحال می شود. فقط یک کلمه به خدا بگو: «خدایا غلط کردم نفهمیدم! عمرم را به بیهودگی و بطالت گذراندم.» گاه شیطان به سراغ بعضی افراد می آید و به آنها می گوید: «بی خودی توبه نکن! تو خیلی بدی کردی و محال است که خدا تورا بیامرزد!» این سخن، سخن شیطان است. 📚 در محضر مجتهدی، ج2، ص28
‍ تصمیم بگیر... تصمیم بگیر که زندگیت رو خودت بسازی تصمیم بگیر که تو تعیین کننده این باشی که در آینده چگونه زندگی کنی ؛ تصمیم بگیر که ثابت کنی ارزش تو زیاده و باید به زندگی هم به اندازه ارزشت برداشت کنی ؛ تصمیم بگیر از امروز تا ساختن یه زندگے (آنطوری که خودت می خواهی) دست از تلاش برنداری و با تمام وجود برای آنچه که می خواهی به دست آوری "بپاخیزی"
🌴نکته های اخلاقی 🌴 🍃 دقت کردید انسان‌های صادق ، به صداقت حرف هیچ‌کس شک نمی‌کنند و حرفِ همه را باور دارند. 🍃 انسانهای دروغگو تقریبا حرف هیچ‌کس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ می‌گویند. 🍃 انسانهای امیدوار همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند. 🍃 انسانهای ناامید همیشه آیه یاس می‌خوانند. 🍃 انسانهای حیله‌گر معتقدند که همه مشغول توطئه هستند. 🍃 انسانهای شریف همه را شرافتمند می‌دانند. 🍃 انسانهای بزرگوار بیشترین کلامشان ، تشکر از دیگران است. 🍃 انسانهای تنگ نظر هر کاری برای هرکس انجام دهند ، چندین برابر می‌بینندش. 🍃 انسانهای بامحبت در نهایت مهربانی همه را با جانم ، عمرم ، عزیزم ، خطاب می‌کنند. 🍃انسانهای متواضع تقریبا در مقابل خواسته همه دوستان می‌گویند: چشم سعی می‌کنم. 🍃انسانهای پرتوقع انتظار دارند همه در مقابل حرف‌هایشان بگویند چشم. 🍃انسانهای حسود همیشه فکر می‌کنند که همه به آنها حسادت می‌کنند. 🍃انسانهای دانا در جواب بیشتر سوالات می‌گویند: نمی‌دانم . 🍃انسانهای نادان تقریبا در مورد هر چیزی می‌گویند: من می‌دانم!!! ✅ شما دنیا را آنگونه می‌بینید که هستید
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_یکی‌ازقشنگی‌های ِدنیا؟بین‌الحرمین😭: .مرا ببر حرمت تا که مادرم بعداً، مباد گریه کند بر جوانِ ناکامش به سن و سالِ جوانی که نیست ناکامی هر آنکه مُرد و حرم را ندید ناکام است😭 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحسین💚 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖐جاده واسب مهیا است بیا تابرویم. 🖐کربلا منتظر ما است بیا تا برویم.
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫✨✨💫 🔴 بلاهایی که نماز نخوندن سر آدم میاره!! 🎙سید حسین مومنی
⭕️قطعا و حتما ریشه بسیاری از مشکلات و گره های کور زندگی در بی توجهی به 🔅پدر و مادر🔅 است ✍بنابراین لازمست برای داشتن 🔅آرامش در زندگی 💪تا میتوانیم به آن دو 🌼خدمت 🌺محبت 🌹احترام کنیم 🗝 حتی اگر مسلمان نباشند 🗝حتی اگر مهربان نباشند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت318 بچه را بغل مادرش دادم و به اتاقم رفتم. غرق در فک
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 احتمال این که قاتل کیارش محکوم بشه زیاده، البته گفت حالا حالاها طول می کشه تا به اون مرحله برسه که حکم قطعی روبدن. لقمه‌ی دهانم را قورت دادم و دست ازغذا کشیدم. تکیه دادم به صندلیی‌ام و در چشم های مادر دقیق شدم. می توانستم منظورش را از این مقدمه چینی بفهمم. نگاهی به مژگان انداختم. لبخند رضایت آمیزی روی لبهایش بود. –چی شده مامان؟ اصل مطلب روبگید، این حرفها رو وکیلمون دفعه‌ی پیش به خودمم گفت، حرف تازه ایی نیست. منم می دونم طول می کشه تا حکم رو بدن. مادر مِن ومِنی کرد و گفت: –راستش دلم واسه زن وبچش می سوزه، حالا پدر اون بچه ها یه غلطی کرده بچه هاش چه گناهی دارن که باید یتیم بشن. بارفتن کیارش ببین چطورتوی خانواده ی ما همه چی بهم ریخته، درست نیست ما بادستهای خودمون یه خانواده دیگه رو مثل شبیه خودمون کنیم. به خصوص که اون خودشم بارها قسم خورده که کیارش خودش پاش سُرخورده وافتاده و اونم ازترسش فرارکرده. باچشم های گردشده نگاهش کردم. –مامان این حرفها روشما دارید می زنید؟ شما که خودتون اولین نفری بودید که حرف قصاص رو زدید. –اون موقع حالم خیلی بدبود و فکر می کردم فقط باقصاص دلم خنک میشه. اما حالا می بینم مژگان و توام راضی به قصاص نیستید و اون طرفم میگه کیارش رو نکشته، اگه راست گفته باشه چی؟ التماس‌های زن و بچه‌اش هم دلم رو می سوزونه. الان اونام آلاخون والاخون هستن. زندگی اونها هم بهم ریخته. نفس عمیقی کشیدم. –مامان جان من که گذاشتم به عهده‌ی خودتون هر جورصلاح می دونید، اصل کار شما هستید نه ما. منم امروز که زن ودخترش رو جلوی در دیدم دلم خواست که یه کاری براشون انجام بدم. خیلی مظلوم بودند به خصوص دخترش. مژگان فوری خودش را به میز ناهار خوری رساند و نشست صندلی کناری من و رو به مادر گفت: –مامان جان دیدیدگفتم آرش موافقه. آرش اونقدر دلسوز و مهربونه که اصلا دلش نمیاد حتی به قصاص فکر کنه. سوالی نگاهش کردم. –حالاچی شده این قضیه اینقدر یهو براتون مهم شده؟ مژگان به بشقاب غذای من چشم دوخت وگفت: –خب چون خودم توی شرایطی هستم که می تونم اونارو درک کنم. تنهایی خیلی سخته بخصوص بابچه، حالا من یدونه بچه دارم اینقدر سختمه، اون خانم که سه تا بچه داره می خوادچیکارکنه؟ پوفی کردم و گفتم: –مگه توتنهایی؟ چرا سختته؟ چیزی کم و کسرداری؟ سرش را پایین انداخت و گفت: –نه همه چی هست. منظورم این چیزها نبود. بعدهم بلندشد و به طرف اتاق رفت. سرم را به طرف مادر خم کردم و آرام گفتم: –این چی میگه؟ –هیچی بابا، مگه اون دفعه بهت نگفتم یکم حواست بیشتر بهش باشه. منظورش همونه دیگه. میگه آرش از این که من توی این خونه ام ناراحته. یاد حرف راحیل افتادم، واقعا زنها جنس خودشان را بهتر از هر کسی می شناسند. حتی اگر هم کوتاه می‌آمد این مژگان بود که ناسازگاری می‌کرد. –مامان این خیلی بی انصافیه، من به خاطر شماها نامزدم رو ول کردم اونوقت... مادر حرفم را برید. –همون دیگه، میگه آرش من رومقصر می دونه و ازدستم ناراحته. آرش جان باهاش صحبت کن، گناه داره پسرم... واسه رضایت دادن هم فردا به وکیل زنگ بزن بریم رضایت بدیم. دستهایم را در هم گره زدم و گفتم: –باشه مامان، هرچی شما بگید. هم رضایت می‌دیم، هم باهاش صحبت می کنم. ولی مامان کاش، هر وقت همه چی به نفع خودمونه یاد درک کردن نیوفتیم. همیشه درک داشته باشیم. مژگان حالا که می‌بینه... مادر بلندشد و نگذاشت ادامه دهم. با گفتن هیس سرم را در آغوشش گرفت و با بغض گفت: –همه ی امید ما تویی پسرم. میدونم منظورت چیه، ولی نگو، هیچی نگو، یه وقت می‌شنوه. سرم را عقب کشیدم و آرام گفتم: –شما با این کاراتون خودتونم دارید عذاب می‌کشید. چرا اینقدر ملاحظه می‌کنید آخه؟ مادر دوباره نشست. آهی کشید و کنار گوشم گفت: –من دل راحیل رو شکوندم بایدم عذاب بکشم. همیشه دعا میکنم که خوشبخت بشه. بعضی راهها رو نباید بری چون دیگه برگشتی نداره. پسرم حداقل تو کمک کن که بدتر نشه، اگر پشت هم باشیم میتونیم خانواده شادی باشیم. چند وقت دیگه که سارنا یه کم بزرگتر شد و مژگان تونست از عهدش بربیاد میرید سر خونه زندگی خودتون، از الان سعی خودت رو بکن که اون موقع سر هر چیزی مژگان قهر نکنه و دعواتون نشه. به این فکر کن اونم دل شکستس... ✍