علیرضا پناهیانPanahian-Clip-AmirBoodan.mp3
زمان:
حجم:
2.56M
🔻مفهوم « امیر بودن » کودک در ۷ سال اول که در روایات به آن تاکید شده به چه معناست؟
#تربیت_فرزند
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
كودک از طريق مشاهده ياد میگيرد. اگر خودتان لجبازی میكنيد، فرزندتان هم از شما میآموزد و اگر برای عصبانی كردن همسرتان و تلافی كردن رفتار نامناسب او صدای تلويزيون را بلند میكنيد، فرزندتان هم اين روش رفتاری را ياد میگيرد.
پس قبل از هر كاری، سعی كنيد الگوی كاملی برای فرزندتان باشيد؛ البته گاهی هم آموزش نادرست فرزندی لجباز بار میآورد.
اگر هنگامي كه رفتار نادرستی را در جمع مرتكب میشود به او لبخند بزنيد و با شوخی بگوييد «به فلانی رفته» تا سعی كنيد رفتار نامناسبش را پوشش دهيد، اين پيام را به او می دهيد كه رفتارش جالب بوده و به طور ناخودآگاه رفتارش را تقويت میكنيد.
گذشته از اين، هيچ وقت در مقابل کودک به خاله و دايی در مورد اينكه چگونه ظرف شكلاتها را پخش كرده يا ظرفهای خانه را شكسته است چيزی نگوييد و اشتباهاتش را به عنوان شيرينكاری به ديگران معرفی نكنيد.
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
با ذهن باز به توانایی کودکان خود نگاه کنید
«هر کودکی هنرمند است. مسئله این است که پس از این که بزرگ شد، هنرمند باقی بماند.» پابلو پیکاسو
دکتر کلوین تیلور، استاد دانشگاه یوتا و یکی از پیشگامان بزرگ در آموزش افراد تیزهوش و پراستعداد، به مطالب بسیار شگفتانگیزی در تحقیقات خود دستیافت. وی دریافت که تمام کودکان تیزهوش و خلاقاند. برخی در سخنوری خلاقاند، بعضی در حرکات بدنی، بعضی دیگر در نقاشی یا نویسندگی و عدهای دیگر در شیوهای که با دیگران ارتباط پیدا میکنند، یا در سبک سازماندهی.
دکتر تیلر مجموعهای از استعدادها را کشف کرد که بسیاری از آنها قبلا هرگز شناخته نشده بود. این نکته بسیار مهمی است زیرا نشانگر این حقیقت است که نبوغ افراد منحصربهفرد است و شاید چندان دور از حقیقت نباشد اگر گفته شود که «با تولد هر کودک یک استعداد و توانایی کاملا جدید به دنیا افزوده میشود.»
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
چگونه "بازي كردن" امروز فرزندان، چگونه "زندگي كردن" فرداي آنان را تعيين مي كند.
اگر كودك را از بازي محروم كنيم،
او را از زندگي محروم كرده ايم.
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
💥 نامه خانم "وندی شیلت" خطاب به زنان ایرانی:
💠 من خانم مسیح علینژاد را نمیشناسم و او را درک نمیکنم و نمیدانم در چه شرایطی قرار گرفته که این کار را انجام میدهد، اما این را میدانم که او یا آمریکا را نمیشناسد یا میخواهد از زنان کشورش انتقام بگیرد❗️
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
🌱هر حركتى كه براى دفاع از زن انجام ميگيرد، بايد #ركن_اصلى آن رعايت عفاف زن باشد.
➡️ ۱۳۷۶/۷/۳۰
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
AUD-20211104-WA0023.mp3
زمان:
حجم:
6.69M
🌺🌺🌺
وصیت نامه شهید دانش آموز مهرداد عزیزالهی ..
🥀سیزده آبان روز استکبار ستیزی بردانش آموزان مبارک باد
🥀یاد وخاطره شهدای ۱۳ آبان گرامی باد
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
1.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عفافگرایی
#حجاب
️🎥 چند تار موی خانم ها برای کی جذابه؟!
🎙دکتر علی غلامی
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #نگاه_خدا💗 #قسمت_چهلوسه تا کنار ماشین، دستش را در دستم نگهداشتم. ساعت نه به خانه رسیدیم.
💗نگاه خدا💗
#قسمت_چهلوچهار
در مسیر، امیر فقط درحال دعا و قرآن خواندن بود.
مریم جون کمی میوه داد تا پوست بکنم و با امیر بخوریم.
میوهها را داخل ظرف ریزریز کردم.
- بفرما امیر آقا.
لبخندی زد و من بالاخره خندیدنش را دیدم.
-خیلی ممنون.
بابا برای نماز و شام ایستاد.
به همراه مریم جون به نمازخانه زنانه رفتم. گوشهای نشستم ،تا نماز مریم جون تمام شود.
بابا و امیرطاها هم به نمازخانهی مردانه رفتند.
بعد از شام حرکت کردیم . خوابم برد .با صدای امیر بیدار شدم.
- سارا خانم ،سارا خانم ،بیدارشین رسیدیم.
- ببخشید اصلا حواسم نبود.
- اشکالی نداره.
- بابا و مریم جون کجان؟
- رفتن واسه صبحانه ،گفتن صداتون کنم.
بعد از صبحانه باز به راه افتادیم.
ساعت هشت به مشهد رسیدیم. به هتل رفتیم.
بابا دو اتاق کنار هم گرفت!یکی از کلیدها به امیر داد و گفت: امیر جان! تو و سارا برین داخل این اتاق ،یه کم استراحت کنید. بعد همه باهم واسه نماز ظهر میریم حرم.
تا در اتاق باز شد،
خوابیدم که باصدای امیر بیدار شدم.
سارا خانم. بیدار شین میخوایم بریم حرم.
بلند شدم موهایم را بستم.
،مانتو پوشیدم و روسری گذاشتم.
چادر هدیهی مادر جون را روی سرم گذاشتم.
چادر به من میامد ولی نمیدانم چرا اصلا دوستش نداشتم؟
احساس میکرد جلوی راه رفتن را میگیرد.
امیر پشت سرم ایستاده بود.
-خیلی حجاب بهتون میاد.
لبخند زدم.
بابا و مریم جون پایین منتظر ما بودند.
بابا تا من را دید، جلو آمد. پیشانیم را بوسید.
- چقدر شبیه مامان فاطمه شدی؟
دلم غنج رفت.
وارد صحن حرم شدیم با دیدن گنبد طلایی اشک از چشمانم سرازیر شد.
- ساراجان تو مریم برین زیارت ،منو اقا امیر هم میریم زیارت هرموقع زیارتتون تمام شد بیاین همینجا.
داخل حرم خیلی شلوغ بود. دور سلام دادیم و برگشتیم به حیاط.
بابا رضا و امیر روی فرش نشسته بودند.
بابا رضا، با دیدنم ایستاد.
-سارا جان، بیا اینجا بشین. منو مریم میریم هتل. شما بعدن بیاین.
نشستم کنار امیر.
زیارت عاشورا میخواند و آرام اشک میریخت.
- آقا امیر.میشه بلندتر بخونین منم گوش کنم؟
ا
صدایش آرامم میکرد. بغضم شکست.
چادرم را روی صورتم انداختم. شروع به گریه کردم.
صدای امیر قطع شد.
سرم را بالا گرفتم.
- چیزی شده؟
- نه هیچی.
بعد ادامه داد به خواندن دعا .
بعد تمام شدن دعا برگشتیم هتل
بابا زنگ زد به رستوران هتل بیایید. ناهار خوردیم وبرگشتیم به اتاقمان.
سرم درد میکرد.
لباسم را درآوردم و خوابیدم.
ادامه دارد