هدایت شده از احرار
#سیدناالعطشاݩ °♥️
گر ياد محرم
نڪنم با لب تشنه
لب تشنگیايݩ
رمضاݩ ها نمی ارزد
#جـوادپرچمـی
#بههواےڪربلامحتاجم
#شبزیارتیارباب
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سی روز با قرآن
🗓روز چهارم ماه مبارک رمضان
🔴فرازی غیرقابل تصور و پر قدرت از استاد #محمود شحات
📖سوره مبارکه شوری
💞واقعا قدرت و لطافت بی نظیر در تلاوت استاد به وضوح قابل شنیدن است
🔮مقام #بیات
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
مدعیان دروغین #قسمت_اول #کانال_سنگر_عفاف #وتربیت🌹 @adhbcx
آشنایی با مدعیان دروغین قسمت سوم🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان رهبری درباره مدعیان دروغین قسمت سوم
روش های اعمال نفوذ مدعیان دروغین چگونه است؟
این روش ها معمولاً بر اساس نوع مخاطب تعیین می شود. یعنی هر فردی را بر اساس ادبیاتی خاصی جذب می كنند. مثلاً روش جذب یك روحانی با روش جذب یك دانشجوی معمولی و یك خانم احساساتی فرق دارد. معمولاً افراد مدعی افراد ساده دل و زود باور را برای جذب كردن نشون می كنند. البته ساده دل و زود باور فقط افراد بی سواد و كم سواد نیستند در بیشتر مواقع این افراد باسواد و پولدار بودن كه گول این گونه مدعیان را خورده اند! برای همین آمده است كه انسان مؤمن باید زرنگ باشد. و همیشه افرادی كه عطش دارند و نمی توانند آب را از سراب تشخیص بدهند مرید این مدعیان شیاد می شوند. و شما این را بدانید كه: نقطه ی قطع ارتباط با علما و اهل بیت و اهل علم همان نقطه ی آغاز انحراف است.
هدایت شده از سید موسوی 🌴
👍مااهالی خنده آبادیم 😆😅
مدیران خنده آباد منتظر دیدارن
کاربران خنده رو به یاری شما نیازدارن
مارا به دوستاتون یواشکی معرفی بفرمایید.
گروه رنگارنگ ازمجموعه بسوی ظهور میباشد.
گروهی شاد وجذاب برای نسل جوان
http://eitaa.com/joinchat/1357185042Cd1d9e1f42c
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 57 "تقصیرِ پدرم بود..." 🔹این رو گفتم و از جا بلند شدم ... ⭕️ با صدای ب
🌃 رمان شب #بدون_تو_هرگز 58
"حس دوم"
📑 درخواستِ تحویلِ مدارکم رو به دانشگاه دادم ... باورشون نمی شد میخوام برگردم ایران... هر چند، حق داشتن ...
🔹 نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن ...گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد ...
👿 اونقدر قوی که تهِ دلم می لرزید...⚡️
🇮🇷 زنگ زدم ایران و به زبانِ بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم ...📞
اوّل که فکر کرد برای دیدار میام ... خیلی خوشحال شد ...😍
امّا وقتی فهمید برای همیشه است ... حالتِ صداش تغییر کرد ... توضیح برام سخت بود...
–چرا مادر؟ ... اتفاقی افتاده؟...
🔷–اتفاق که نمیشه گفت ... امّا شرایط برای من مناسب نیست ... منم تصمیم گرفتم برگردم ... "خدا برای من، شیرین تر از خرماست..."
–امّا علی که گفت....
🔸پریدم وسطِ حرفش ... بغض گلوم رو گرفت...
–من نمی دونم چرا بابا گفت بیام ... فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم ... بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم ...😔
گریه ام گرفت ...
- مامان نمی دونی چی کشیدم ... من، تک و تنها ... لِه شدم... 😭
⭕️ توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم ... دارم با دلِ یه مادر که دور از بچه اش، اون سرِ دنیاست ... چه می کنم ... و چه افکارِ دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم...
😓 چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم...
–چطور تونستی بگی تک و تنها ... اگر کمکِ خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ ... فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟...‼️
💭 غرق در افکارِ مختلف ... داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد ☎️
👨⚕دکتر دایسون ... رئیسِ تیمِ جراحی عمومی بود ... خودش شخصاً تماس گرفته بود تا بگه ... دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده...
✌️برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد ... 😌
🔹امّا یه چیزی تهِ دلم می گفت ... اینقدر خوشحال نباش ... همه چیز به این راحتی تموم نمیشه....
و حق، با حس دوم بود.......
🍃🌹🍃🌹🍃🌹