Ali Fani1_838240515.mp3
زمان:
حجم:
21.06M
🍃 #دعای_عهد
سـه کار است که #شیـعه
باید هر روز آن را انجام دهد:
¹.خواندن دعای عـهد
².دعای فرج
³.سه بار سوره توحید
و هدیه آن ها به امام زمان "عج"🍃
✨ #میرزا_جوادآقـا_ملـکی_تبریزی
🎧دعای عهد با نوای #علی_فانی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🏴 مادرانههای حضرت زهرا سلاماللهعلیها
🔸بخشهایی از ویژگیهای رفتاری و سیره حضرت فاطمه سلاماللهعلیها در تربیت فرزندان و برخورد با کودکان
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
هیچ وقت کودکان خودتان را شرطی دوست نداشته باشید !!
🔸نگین بچه خوبی باشی دوستت دارم
نمره خوبی بیاری دوستت دارم
🔸این نوع رفتار والدین باعث میشود کودکان احساس کنن خودشان به تنهایی دوست داشتنی نیستند
🔸این باعث آسیب جدی برای سلامت روان کودک شما میشود و ایجاد حس طرد شدگی به آنها میدهد
🔸کودکان خودتان را بی واسطه به خاطر وجود خودشان دوستشان داشته باشید
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
رفتار شایسته کودک را برایش توصیف و در آخر با کلمه ای خلاصه کنید.
" تو مداد رنگی ها و خودکاراتو از هم جدا کردی و هر کدوم رو توی جعبه خودش گذاشتی. آفرین به این میگن سازمان دادن."
" می دونم که تو تمایل داشتی به اون اردوی مدرسه بری و وقتی برنامه اردو کنسل شد برنامه دیگه ای چیدی. این اون چیزیه که من بهش میگم انعطاف، ابتکار و سازگار بودن و این خیلی عالیه."
" تو پشت سر رفیقت ایستادی. هر چند که بچه های دیگه اون رو مسخره کردند این یه شجاعته پسرم"
" دخترم تو الان یک ساعته که داری تلاش میکنی این لغات رو حفظ کنی، من به این میگم استقامت"
" تو متوجه شدی که گل آب میخواد و اونا رو آب دادی به این میگن ابتکار به خرج دادن "
" پسرم تو گفته بودی که سر ساعت ۵ تمام تکالیفتو انجام میدی و الان درست ساعت ۵ هست و این چیزیه که من بهش میگم وقتشناسی"
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
در این مبحث ما بیشترین چالش را با ذهن شما خواهیم داشت چون صحبت های ما در این مبحث کاملاً و 180 درجه با هنجارهای جامعه متفاوت است. اصلاً قصد مقصریابی نداریم بنابراین مطالب را با درک مسئول و بدون قضاوت بررسی کنید. این مبحث #ریشهی_تمام_مشکلاتی که ما با فرزاندانمان داریم، بررسی خواهد شد.
وقتی حرف از اقتصاد می زنیم یاد بورس و سهام و عرضه و تقاضا و غیره می افتیم. این ها علم اقتصاد هستند در حالی که من می خواهم از تفکر اقتصادی صحبت کنم. که مثل هر تفکر دیگری پایه ی آن از کودکی گذاشته می شود.
اقتصاد در این تعریف یعنی: تنظیم رابطه ی انسان با محیط برای دریافت نیازهای زیستی. این تعریف ما از اقتصاد است. ما چه رابطه ای با محیط و طبیعت داریم و چگونه برای تأمین نیازهای زیستی مان ارتباط برقرار کنیم. اقتصاد یعنی عقل معاش. یعنی تنظیم مصرف مادی. اقتصاد در رویکرد هوش متعادل یعنی، روش هایی برای ارتقاء رضایت از زندگی و روش هایی که با امکانات موجود ما بیشترین رضایت را از زندگی داشته باشیم.
گفتیم که ما انسان را مجموعه ای از مادیت و معنویت، جسم و روح، فطرت و غریزه می بینیم. غریزه نیرویی است که ما برای زیست مان به آن نیاز داریم و با حیوانات مشترک هستیم. در حیوانات دایره ی فطرت و غریزه برهم منطبق است ولی در انسان غیر از غریزه و جسم، فطرت و روح نیز وجود دارد.
اگر فطرت و غریزه در امتداد یکدیگر قرار بگیرند، انسان در آرامش خواهد بود. و اگر در امتداد هم قرار نگیرند، انسان در اضطراب زندگی خواهد کرد. نیاز های غریزی و نیازهای جسمی ما بسیار محدود ولی تکرار شونده هستند. مثل غذا خوردن، ما مرتب باید غذا بخوریم و با یک بار غذا خوردن نیاز ما تمام نمی شود. در حالی که نیازهای فطری ما بی انتها و دائمی هستند. شما از دیدن یک گل زیبا چه قدر لذت می برید؟ یا چند وقت لذت می برید؟ اصلاً نمی توان گفت چون انتها ندارد. جسم انسان محدود است، نیازهای جسمی اش هم محدود است؛ ولی روح انسان نامحدود است، بنابراین، نیازهای روحی اش هم بی انتها و نامحدود است.
چه تفاوتی بین انسان و حیوان است؟ تفاوت ما در این است که حیوان وقتی نیازش را دریافت می کند همه چیز برای او تمام می شود، سیر می شود و می رود؛ اما انسان چون روح دارد و یک پدیده ی بی انتها دارد ، نیاز فطری اش مطرح می شود یعنی بی انتهایی طلبی و دائمی طلبی او آغاز می شود
در این حال اگر بلد نباشد و جهت تامین این نیاز فطری را به سمت مادیات ببرد ، می رود به سمت انباشت کردن؛ یعنی بعد از این که غذا را خورد و سیر شد حالا برای خوردن لازم ندارد ولی حرص جمع آوری دارد و می خواهد که غذا برای روز مبادا جمع آوری کند. مسئله از این نقطه شروع می شود یعنی زمانی که ما نیازهای غریزی را دریافت کردیم اما جهت فطرت صحیح نیست و به سمت مادیات است و می خواهیم انباشت کنیم. زمانی که این حالت شروع می شود، آغاز مشکلات بشر است. حالا که من می خواهم انبار کنم و نگه دارم، پدیده ای به وجود می آید به نام مالکیت.
ادامه دارد....
#کودک_و_تفکراقتصادی (قسمت ۱)
[مباحث کودک متعادل]
وقتى كودكى از مادرش چيزى ميخواهد و او در جواب مى گويد: "صبر كن ، چقدر حرف ميزنى، بيست تا مهمان دارم." بچه در كودكى بتدريج به اين نتيجه ميرسد كه من وقتى محتاج هستم و به چيزى نياز دارم بد و فرد مورد تنفر هستم.
نتيجه اين مي شود؛ مثل بسيارى از ما که خجالت ميكشيم جلوى مردم غذا بخوريم ، خجالت ميكشيم جلوى مردم بخوابيم و استراحت بكنيم، خجالت ميكشيم برويم تو يك خانه ايى و بگوييم كه ما ميخواهيم دستشويى برويم و حتى يك بازى در مى آوريم كه ما اصلا دستشويى نميرويم و غذا هم نميخوريم.
براى آنكه در كودكى پيامى گرفته ايم كه؛ "وقتی كه تو محتاجى تو بدى و فرد مورد تنفرى هستى."
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 سفیر حضرت زهرا (س)
🧕خانم ها بدانند۔۔۔۔۔
🧕خانمای چادری خورشید خدایند
ا#حجاب
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
4.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻دکتر لباف متخصص زنان و زایمان:
# بیمارستان_صحرایی درست کردن برای عقیم کردن زنان و مردان کشور اسلامی
🔹گفتند عوارض قرص ها و جلوگیری از فرزندآوری رو نگویید (که باعث سرطانهای زنانه میشود)
❗️دستور دادند مخفیانه #عقیمشان کنید😭 و خط روی لوله های رحم آنها بیاندازیم و در پرونده گزارش نکنیم!😱
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 فرزند آوری=یارآوری برای مهدی عج
#ایران_جوان
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#سلام_بر_ابراهیم #قسمتچهلششم ﷽ روزهای پایانی سال ۱۳۵۹ خبر رسید بچه های رزمنده، عملیاتی دیگری ر
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتچهلهفتم
✨﷽✨
هر چه که داشتیم بین همه حتی اسیر عراقی به طور مساوی تقسیم کردیم
:اسیر عراقی که توقع این برخورد خوب را نداشت. خودش را معرفی کرد وگفت
من ابوجعفر، شــیعه و ساکن کربا هســتم. اصاً فکر نمی کردم که شما اینگونه
.باشــید و…خاصه کلی حرف زد که ما فقط بعضی از کلماتش را می فهمیدیم
هنوز هوا روشن نشــده بود که به غار»بان سیران« در همان نزدیکی رفتیم و
.استراحت کردیم. رضا گودینی برای آوردن کمک به سمت نیروها رفت
.ســاعتی بعد رضا با وســیله و نیروی کمکی برگشت و بچه ها را صدا کرد
پرســیدم: رضا چه خبر!؟ گفت: وقتی به ســمت غار برمی گشــتم یکدفعه جا
.خوردم! جلوی غار یک نفر مسلح نشسته بود. اول فکر کردم یکی از شماست
ولی وقتی جلو آمدم باتعجب دیدم ابوجعفر، همان اســیر عراقی در حالی که
اسلحه در دست دارد مشغول نگهبانی است! به محض اینکه او را دیدم رنگم
.پرید. اما ابوجعفر سام کرد و اسلحه را به من داد
بعد به عربی گفت: رفقای شما خواب بودند. من متوجه یک گشتی عراقی
شدم که از این جا رد می شد. برای همین آمدم مواظب باشم که اگر نزدیک
!شدند آن ها را بزنم
.با بچه ها بــه مقر رفتیم. ابوجعفر را چند روزی پیش خودمان نگه داشــتیم
.ابراهیم به خاطر فشــاری که در مسیر به او وارد شده بود راهی بیمارستان شد
چند روز بعد ابراهیم برگشت. همه بچه ها از دیدنش خوشحال شدند. ابراهیم
!را صدا زدم و گفتم: بچه های سپاه غرب آمده اند از شما تشکر کنند
!باتعجب گفت: چطور مگه، چی شده؟! گفتم: تو بیا متوجه می شی
،با ابراهیم رفتیم مقر ســپاه، مسئول مربوطه شروع به صحبت کرد: ابوجعفر
اسیر عراقی که شما با خودتان آوردید، بیسیم چی قرارگاه لشکر چهارم عراق
بــوده. اطاعاتی که او به ما از آرایش نیروها، مقر تیپ ها، فرماندهان، راه های
.نفوذ و… داده بسیار بسیار ارزشمند است
بعد ادامه دادند: این اســیر ســه روز است که مشــغول صحبت است. تمام
.اطاعاتش صحیح و درست است
،از روز اول جنــگ هم در این منطقه بوده. حتی تمام راه های عبور عراقی ها
تمامی رمزهای بیسیم آن ها را به ما اطاع داده. برای همین آمده ایم تا از کار مهم
شما تشکر کنیم. ابراهیم لبخندی زد و گفت: ای بابا ما چیکاره ایم، این کارخدا
بود. فردای آن روز ابوجعفر را به اردوگاه اسیران فرستادند. ابراهیم هر چه تاش
کرد که ابوجعفر پیش ما بماند نشــد. ابوجعفرگفته بود: خواهش می کنم من را
.اینجا نگه دارید. می خواهم با عراقی ها بجنگم! اما موافقت نشده بود
٭٭٭
.مدتی بعد، شنیدم جمعی از اسرای عراقی به نام گروه توابین به جبهه آمده اند
.آن ها به همراه رزمندگان تیپ بدر با عراقی ها می جنگیدند
عصر بــود. یکی از بچه های قدیمی گروه به دیدن من آمد. با خوشــحالی
گفــت: خبر جالبی برایت دارم. ابوجعفر همان اســیر عراقی در مقر تیپ بدر
!مشغول فعالیت است
:عملیات نزدیک بود. بعد از عملیات به همراه رفقا به محل تیپ بدر رفتیم. گفتیم
.هر طور شــده ابوجعفر را پیدا می کنیم و به جمع بچه های گروه ملحق می کنیم
قبل از ورود به ســاختمان تیپ، با صحنه ای برخورد کردیم که باورکردنی
نبود. تصاویر شــهدای تیپ بر روی دیوار نصب گردیده بود. تصویر ابوجعفر
!در میان شهدای آخرین عملیات تیپ بدر مشاهده می شد
.سرم داغ شد. حالت عجیبی داشتم. مات ومبهوت به چهره اش نگاه کردم
.دیگر وارد ساختمان نشدیم
.از مقر تیپ خارج شــدیم. تمام خاطرات آن شــب در ذهنم مرور می شد
حمله به دشــمن، فداکاری ابراهیم، بیســیم چی عراقی، اردوگاه اسراء و تیپ
!بدر و… بعد هم شهادت، خوشا به حالش
ادامه دارد...
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#سلام_بر_ابراهیم #قسمتچهلهفتم ✨﷽✨ هر چه که داشتیم بین همه حتی اسیر عراقی به طور مساوی تقسیم کر
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمتچهلهشتم
✨﷽✨
خیلی بی تاب بود. ناراحتی در چهره اش موج می زد. پرسیدم: چیزی شده!؟
ابراهیــم با ناراحتی گفت: دیشــب با بچه هــا رفته بودیم شناســائی، تو راه
۱ رفت روی مین و
برگشــت، درست در کنار مواضع دشمن، ماشاءالله عزیزی
.شهید شد. عراقی ها تیراندازی کردند. ما هم مجبور شدیم برگردیم
،تازه علت ناراحتی اش را فهمیدم. هوا که تاریک شد ابراهیم حرکت کرد
!نیمه های شب هم برگشت، خوشحال و سرحال
!مرتب فریاد می زد؛ امدادگر… امدادگر… سریع بیا، ماشاءالله زنده است
بچه ها خوشــحال بودند، ماشــاءالله را ســوار آمبولانس کردیم. اما ابراهیم
!گوشه ای نشسته بود به فکر
کنارش نشستم. با تعجب پرسیدم: تو چه فکری!؟
.مکثی کرد و گفت: ماشاءالله وسط میدان مین افتاد، نزدیک سنگر عراقی ها
.اما وقتی به سراغش رفتم آنجا نبود
!کمی عقب تر پیدایش کردم، دور از دید دشمن. در مکانی امن
.نشسته بود منتظر من
٭٭٭
خون زیادی از پای من رفته بود. بی حس شــده بــودم. عراقی ها اما مطمئن
حالت عجیبی داشت
هوا تاریک شده بود. جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم
.را به سختی باز کردم
مرا به آرامی بلند کرد. از میدان مین خارج شــد. در گوشه ای امن مرا روی
.زمین گذاشت. آهسته و آرام
.من دردی حس نمی کردم! آن آقا کلی با من صحبت کرد
!بعد فرمودند: کسی می آید و شما را نجات می دهد. او دوست ماست
.لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صابت همیشگی
مرا به دوش گرفت و حرکت کرد. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خود
معرفی کرد. خوشا به حالش
.این ها را ماشاءالله نوشته بود. در دفتر خاطراتش از جبهه گیان غرب
٭٭٭
ماشــاءالله سال ها در منطقه حضور داشت. او از معلمین با اخاص وباتقوای
گیــان غرب بود کــه از روز آغاز جنگ تا روز پایانی جنگ شــجاعانه در
.جبهه ها و همه عملیات هاحضور داشت
.او پس از اتمام جنگ، در سانحه رانندگی به یاران شهیدش پیوست
ادامه دارد....
♦️شهیدیکهبرایآبنامه مینوشت♦️
●¹شهید یوسف قربانی
محل تولد : زنجان
تاریخ تولد : ۱۳۴۵
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای۵
منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری
شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد
۶ ماهش بود که پدرش را از دست داد
در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادر بزرگش را هم از دست داد
برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد...
زمانی هم که شهید میشه ، غریبانه دفنش می کنند🖤🔗
چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله
نامه برای آب...
همرزم یوسف میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم ، کسی را ندارم که
بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و در گروههایی که هستیم ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم .
تا ابد مدیون شهداء هستیم...♥️
#شهــیدانه🥀
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️
💠امام جعفر صادق(علیه السلام)فرمودند: هرکس سورهء وَ الذَّارِیَاتِ را در هنگام روز یا شب بخواند خداوند متعال و مهربان🖤 وضع زندگی او را درست خواهد کرد و روزی زیادی به او خواهد داد و در داخل قبر یک چراغ پُر نور تا روز قیامت بر او نور افشانی خواهد کرد
تفسیر اهل بیت(علیهم السلام) ج۱۵، ص۱۰۰ ثواب الأعمال، ص۱۱۵/ نورالثقلین/ البرهان
💠............ســورهء ذاریـات...............💠
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🖤
❇️ از آیــهء
وَالذَّارِیَاتِ ذَرْوًا ﴿١﴾
تا پــایــان ســورهء ذاریـات
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ ﴿٦٠﴾
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛