1_8008725.mp3
زمان:
حجم:
15.33M
السلام علی الحسین ع
وعلی علی بن الحسین ع
و علی اولاد الحسین ع
و علی اصحاب الحسـیـن ع
اللهم الرزقنا زیارت الحسین ع
اللهم الرزقنا شفاعة الحسین ع
اللهم الرزقنا توفیق الشهادةفی سبیلک
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ حجاب
اگر حجاب در ایران آزاد شود همه چیز عادی میشود..؟؟
#کلیپ
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
🌷🍃بعضی آدمها هستند که دائماً شاکرند
ذکر لبشان "خـدایـا شکــرت" هست.
اصلاً انگار غم و غصه ندارند.
🌷🍃وقتی به زندگیشان نگاه میکنی خیلی مشکلات هست اما آرامش محض اند.
هیچ وقت از مشکلاتشان حرف نمیزنند.
فقط لبخنـــد و امیـــد
آدم کنارشان قوت قلب میگیرد.
🌷🍃بعضیها هم نه درست بر عکس
همیشه شکایت دارند
دائم از وضعشان ناراضی اند
هر جا مینشینند از گرفتاریهایشان حرف میزنند از بدشانسی هایشان
آدم پیش آنها یاد غمهایش میفتد
🌷🍃خــداوند شـاکـــر است
و بندههای شاکر
《رنـگ خــ♡ــدا》 هستند.
رنگ آرامــش
زشتیها را میپوشانند
بدیها را نادیده میگیرند
سختیها را رد میكنند
🌷🍃و باور دارند که آخرش آسانی است.
چون خداوند فرموده:
"حتما آخرش آسانی است"
آدمهای شاکر خدا را واقعاً باور دارند.
بیائید ما هم به رنـگ خــ♡ــدا باشیم♥️
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
4.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استدلالی زیبا درباره اینکه چرا خانم ها باید حجاب داشته باشند.
چقدر خوبه که مسائلی مانند حجاب رو اینطور تبلیغ کنیم، نه سطحی و مقایسه کردن بانوان با آبنبات و ماشین.!
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
سی روز با قرآن 🗓روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان 98 ♍️ مقطع بسیار زیبا 🎤تلاوت زیبای سوره قدر توسط است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سی روز با قرآن
🗓روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان 98
🔴 #تلاوت کامل و زیبا😍👌
🔸سوره شمس
🔸باصدای #استاد_حامد_شاکرنژاد
🔸حجم: 5.65 مگابایت
🔹۷دقیقه
#کانال_سنگر_عفاف
#وتربیت🌹
@adhbcx
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 72 " شبیه پدر " ❤️ دستش بین موهام حرکت می کرد ... و من بی اختیار، اشک م
🎑 رمان شب #بدون_تو_هرگز 73
"بخشنده باش"
🕰 زمان به سرعتِ برق و باد سپری شد ...
🔹 لحظاتِ برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم ... نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم ... نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم ...💗
✈️ هواپیما که بلند شد ... مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم... 😭
📆 حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد ... ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود ... حالتش با من عادی شده بود ... حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم...
🔶 هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید ... امّا کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد ... نه فقط با من ... با همه عوض می شد...
🌺 مثل همیشه دقیق ... امّا احتیاط، چاشنی تمامِ برخوردهاش شده بود ... ادب ... احترام ... ظرافتِ کلام و برخورد ... هر روز با روز قبل فرق داشت...
❇️ یه مدت که گذشت ... حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد... دیگه به شخصی زُل نمی زد ... در حالی که هنوز جسور و محکم بود ... امّا دیگه بی پَروا برخورد نمی کرد...
رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن ... به حدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود ... که سوژه صحبت ها، شخصیتِ جدیدِ دکتر دایسون و تقدیرِ اون شده بود ...👏👏
در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم...
📳 شیفتم تموم شد ...لباسم رو عوض کردم و از درِ اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد...
–سلام خانم حسینی ... امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟ ... می خواستم در مورد موضوعِ مهمی باهاتون صحبت کنم... 📞
🔹 وقتی رسیدم ... از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید ... نشست ... سکوتِ عمیقی فضا رو پر کرد...
👨⚕–خانم حسینی ... می خواستم این بار، رسماً از شما خواستگاری کنم ...اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم...و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم... 😊
این بار مکثِ کوتاه تری کرد...
✅ –البته امیدوارم اگر سوالی در موردِ گذشته من داشتید ... "مثل خدایی که می پرستید بخشنده باشید ....."
💖