eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
715 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
4.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زن ذلیل جاش تو بهشته..!☘ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
@Madahi_Zakerin466_20093096410942.mp3
زمان: حجم: 3.76M
🎵 خداحافظ ای جوانی زینب! 🎵 سلام ای قد کمانی زینب 🏴 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ 🔴 یقین (۱) ❌ چرا انسان‌ها با اینکه می‌دانند سرانجامشان مرگ و بازگشت به‌سوی حق است، باز هم پی‌درپی گناه می‌کنند؟ چون فقط می‌دانند که روز قیامتی هست و حساب و کتابی، فقط می‌دانند، اما یقین ندارند، دانستن به تنهایی کافی نیست، باید به یقین رسید، رسیدن به یقین هم مراحلی دارد... ❌ حضرت امام حسین علیه السلام می‌فرمایند بسیارى از مردم بنده دنیا هستند و دین تنها بر زبان آنهاست، مادامى که زندگى آنان روبراه است از آن حمایت می‌کنند، ولى آن روز که با حوادث سختى آزموده شوند، دینداران اندکند. (بحارالانوار، جلد ۱۰، صفحه ۱۹۸) مصداق «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» می‌شوند... 🔶 بنده خدایی بین جمعیت سخنرانی می‌کرد، از مردم پرسید آیا می‌دانید قیامت و حساب و کتابی وجود دارد؟ مردم پاسخ دادند بله البته که می‌دانیم، سخنران گفت الحمدلله که می‌دانید، می‌دانید و از گناهان دوری نمی‌کنید، اگر نمی‌دانستید دیگر چکار می‌کردید، دانستن به تنهایی کافی نیست... وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ✍️ حبیب‌الله یوسفی 🔸ادامه دارد ان‌شاءالله
☑️ وقتی "عزت‌نفس" داری 🔹 کینه نمی‌ورزی، همه را به یک اندازه دوست داری، خجالت نمی‌کشی، خود را باور داری، خشمگین نمیشوی و همیشه مهربان هستی... 🔹"انسان صاحب عزت‌نفس" حرص نمیخورد، همه چیز را کافی میداند، حسد نمی‌ورزد، و خود را لایق می‌داند ... 🔹کسی که " عزت‌نفس" دارد، نیازی به رقص و پایکوبی و تظاهر به خوشی ندارد، زیرا شادکامی را در درون خویش می‌جوید و می‌یابد... 🔹 "عزت‌نفس" باعث می شود، برای بزرگداشت خود احتیاج به تحقیر دیگران نداشته باشید، زیرا خوب میدانید هر انسان تحفه الهی است... 🔹" انسان صاحب عزت‌نفس" همه را دوست خواهد داشت و به همه مهر خواهد ورزید... 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۹۶ سرش به سمتم چرخید.. و دیدم قلب ن
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۹۷ صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده میشد،.. مصطفی چندبار در روز به خانه سر میزد.. و خبر میداد.. تاخت و تاز تروریست ها در داریا به چند خیابان محدود شده.. و هنوز خبری از دمشق و زینبیه نبود که غصه ابوالفضل قاتل جانم شده بود... تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب می گفت.. و در شبکه سعودی العربیه کشته شدن سردار سلیمانی بر پا بود، دمشق به دست ارتش آزاد افتاده.. و جانشینی هم برای بشار اسد تعیین شده بود... در همین وحشت بیخبری،.. روز اول ماه رمضان رسید و ساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد... مصطفی کلید همراهش بود.. و مادرش هرلحظه منتظر آمدنش که خیال بافی کرد _شاید کلیدش رو جا گذاشته! رمقی به زانوان بیمارش نمانده.. و دلش نیامد من را پشت در بفرستد که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند _کیه؟ که طنین لحن گرم ابوالفضل تنم را لرزاند _مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر! تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم.. و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم.. وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش گریه میکردم و بودم که بی صبرانه پرسیدم _حرم سالمه؟ تروریست های تکفیری را به چشم خودش در زینبیه دیده.. و هول به حرم به دلش مانده بود که قد علم کرد _مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟ لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی میبارید.. و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی میگشت.. که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۹۷ صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده میش
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۹۸ و زیر گوشم شیطنت کرد _مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟ کجا گذاشته رفته؟ مادر مصطفی همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل میرفت که سالم برگشته... و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی شده بود.. و میدانست را کجا بزند که زیر لب پرسید _رفته زینبیه؟ پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم و شیدایی این جوان سُنی را به چشم دیده بودم که شهادت دادم _میخواست بره، ولی وقتی دید داریا درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه! بی صدا خندید.. و انگار نه انگار از یک هفته جنگ شهری برگشته.. که دوباره سر به سرم گذاشت _خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود! مادر مصطفی مدام تعارف میکرد ابوالفضل داخل شود.. و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست _رفته حرم سیده سکینه! و دیگر در برابر او نمیتوانست شیطنت کند که با لهجه شیرین عربی پاسخ داد _خدا حفظش کنه، شما که تو داریا هستید، ما خیالمون از حضرت سکینه (س) راحته! با متانت داخل خانه شد.. و نمیفهمیدم با وجود شهادت سردار سلیمانی و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور میتواند اینهمه باشد.. و جرأت نمیکردم حرفی بزنم.. مبادا حالش را به هم بریزم. مادرمصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد.. و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت... از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره میدرخشید..و او هم نگران بود که سراغ زینبیه را گرفت.. و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت _درگیریها... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
15.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهار درمان سریع اضطراب👌 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌😍 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"به نقل از خواهر شهید : وقتی از سفر کربلا برگشت مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین(ع) خواستی؟ مجید گفته بود یک نگاه به حضرت ابالفضل(ع) کردم و یه نگاه به گنبد امام حسین(ع)، گفتم آدمم کنید.
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🍃صبحتون عالی 🌷🍃امروزتون سرشارمهربانی 🌷🍃ان شالله امروز پراز 🌷🍃خیر و برکت باشه 🌷🍃دلتون به پاکی صبح 🌷🍃زندگیتون 🌷🍃سرشار از آرامش 🌷🍃سه شنبه تون 🌷🍃پُراز سلامتی و شادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا