وقتی فرزندتان آشفته می شود پریشانی اش را کوچک نشمارید.
❌ چیزی نشده که اینقدر ناراحت شدی.
به جای آن صراحتا نظرتان را در مورد احساسات او بیان کنید.
✅ حق میدم بهت وقتی یه مدت طولانی روی این بازی کار کزدی و آن طور که دلت میخواست از آب در نیومد.
وقتی ناکامی کودک درک شود، سادهتر زا آن مشکل کنار می آید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
#روانشناسی
#اخلاق
🔅 نیاز جوانان به شادکامی، یک نیاز اصیل روانی است. در یک تجزیه و تحلیل روانی، برخی از آثار شادکامی معقول عبارتند از:
▪️ انگیزههای درونی به وسیلهی شادکامی، تقویت شده و جوانان با تکیه بر آنها، میتوانند به هدفهای دراز مدت زندگی بیندیشند.
▪️جوانان با نشاط، استقامت بیشتری در مقابله، با سختیها از خود نشان میدهند.
▪️شادکامی و مسرت باطنی به جوانان فرصت میدهد تا مناسبات اجتماعی خویش را بهبود بخشند.
▪️ شادکامی، جوانان را در مقابله با اختلالات عصبی و روحی، یاری میکند.
▪️ شادکامی، موجب توسعهی دنیای ارتباطی نسل جوان میشود.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
اشتباهات در تشویق
١. تشويق كنايه آميز : چى شده انقدر غذاتو تميز خوردى؟ /چى ميشه هميشه اينجورى تميز غذا ميخوردى؟(كه اين نوع تشويق منجر به خاموشى رفتار درست كودك خواهد شد).
تشويق اغراق آميز: تو بهترين نقاش دنيايى(در اينجا راه درست آنست كه تلاش كودك ستايش شود نه آنكه به نادرست مبالغه آميز رفتار شود چراكه اگر شكست در مراحل بعدى رخ دهد تبعات سنگينى براى روان كودك به همراه خواهد داشت).
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
ناراحت کننده ترین جملات برای کودکان
«گریه نکن»
پدر و مادر هميشه بايد بر احساسات فرزندشان مهر تاييد بزند. کودکان باید در بیان احساساتشان آزاد باشند. زمانی که به کودکتان می گویید: «گریه نکن» در واقع به او میفهمانید که گریه کردن اشتباه است، در صورتی که این کار طبیعی است. در جواب ميشود گفت "ميدانم ناراحتي منم هم سن تو بودم ناراحت ميشدم" و بعد كودك را ارام كنيد.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
بدون داد زدن هم می توان کودک را تربیت کرد
برای برنده شدن در دعوا، هوشمندانه ترین روش بیرون آمدن از حالت جنگ و دعوا است. به جای اینکه شما در یک طرف میدان مبارزه و کودک در طرف دیگر بایستید و با هم بجنگید، بهتر است با یکدیگر همفکری کنید و برای حل مساله پیش آمده چاره بیاندیشید.
ابتدا موقعیت درست را برای او توضیح بدهید. سپس چند پیشنهاد دیگر به او بدهید. به این ترتیب کودک متوجه می شود او نیز تا اندازه ای روی شرایط کنترل و حق انتخاب دارد. اگر این روش هم کارساز نبود، باید سعی کنید این تنش را با کمی خنده، شوخ طبعی و به دست آوردن دل کودک از میان ببرید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
18.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بخشهایی از سخنان دکتر علمالهدی همسر شهید آیتالله رییسی در مراسم گرامیداشت شهدای خدمت در دانشگاه فردوسی مشهد
#عرفان_سوگ
#شهید_جمهور
🔅
🔅
🔴تکفرزندی با روان فرزند شما چه میکند؟
✍ بسیاری از #والدین_تک_فرزند، متوجه نمیشوند که چه تاثیر عمیقی بر فرزند خود دارند و فرزندشان چه فشاری را تحمل میکند تا #شبیه_والدین خود بشود و رضایت آنها را جلب کند. وجود چند فرزند در خانواده موجب میشود تا تمایل #فرزندان به #جلب_رضایت والدین کاهش یابد و از این فشار رهایی یابند. در چنین محیطی، فرزندان دیگر تمایل ندارند که خود را با والدین خود مقایسه کنند ولیکن خود را با دوستان یا خواهر یا برادرهای خود مقایسه میکنند و فشار دیگری به آنها وارد میشود که ناشی از رقابت است.
🔸 افزون بر این، والدینی که دارای چند فرزند هستند، تمام توجه خود را به یک فرزند معطوف نمیکنند. تاثیر فزایندهای که خواهرها و برادرها بر یکدیگر دارند موجب میشود تا از الگوهایی غیر از والدین خود پیروی کنند. تنوع رفتار کودکان در یک خانواده نیز میزان #بردباری والدین را افزایش میدهد و فشاری را که آنها بر فرزند خود وارد میسازند تا از آنها اطاعت کند، کاهش میدهد.
📕 برگرفته از کتاب « کلیدهای تربیتی برای والدین تک فرزند»
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چرا آمار ازدواج در جامعه کاهش یافته است؟
🔹حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
#فرزند_آوری
#ازدواج
برگزاری پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری
🔸 تاریخ: ۶ مرداد ۱۳۶۸
انتخابات پنجمین دوره ریاست جمهوری در تاریخ ۱۳۶۸/۵/۶ برگزار شد. در این انتخابات از تعداد ۳۰ میلیون و ۱۳۹ هزار و ۵۹۸ نفر واجدان شرایط، تعداد ۱۶ میلیون و ۴۵۲ هزار و ۶۷۷ نفر در انتخابات شرکت کردند. درصد مشارکت در این انتخابات ۵۴/۵۹ بوده است
📎 #انتخاب_درست
📎 #انتخابات
📎 #ایران_قوی
🔰 دو تکلیف و یک مسئله
🧭 ما در انتخاب فرد اصلح و شایسته باید نهایت تلاش خود را انجام بدهیم، هرچند فرد مورد نظر ما انتخاب نشود؛ زیرا همچنان که شرکت در انتخابات یک تکلیف است، انتخاب فرد شایسته نیز یک تکلیف می باشد.
💎 مقام معظم رهبری می فرماید: ملت باید تلاش خود را بکند، باید زحمت بکشد و دنبال اصلح بگردد. من مکرر عرض کرده ام که مسئله، مسئله دین و خدا و ادای تکلیف است؛ همچنان که اصل انتخابات یک تکلیف الهی است، انتخاب اصلح هم یک تکلیف الهی است .
🔺 جهت مطالعه بیشتر و مشاهده منابع، کلیک کنید:
🌐 https://btid.org/fa/news/300416
📎 #انتخابات
🥺 چطور انرژی و انگیزه ام برگرده؟
👨🏻 🏫 برای تقویت انگیزه باید از لاک خودتان بیرون بیایید و فراتر از خود؛ حقائق را بهتر و زیباتر ببینید. دانش آموزان منتظر حضور معلم پویا و کوشایی مثل شما هستند؛ و بچه ها چنین معلمی را دوست دارند، پس رابطه تقابلی معلم و شاگرد اقتضا می کند که شما هم برای روز دیدار روزشماری کنید و از این تعامل علمی خرسند باشید. در این راه همیشه خدا و کار برای خدا را فراموش نکنید تا این اخلاص درونی پیشران خدمت شما باشد.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/281102
📎 #هدف
📎#امید
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت109 همین که اجازه دادند برگه هارا برداریم و شروع کنی
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت110
با شرمندگی گفتم:
– نیازی به عذر خواهی نیست، همین که قبول کردید من حق داشتم ناراحت بشم برام کافیه.
به آرامی گفت:
– باور کن راحیل من دارم تمام سعیم رو می کنم که همه چی با صلح و صفا پیش بره. اگه بهم زمان ندی ممکنه دوباره تنش به وجود بیاد، چون از طرف تو آرامش ندارم.
ــ آخه اینجوری که نمیشه، منم خانواده دارم، باید جوابشون رو بدم، وقتی مادرم قضیه ی خانواده شما رو شنید، گفت:
–حق دارندو بهتره اصرار نکنیم. گفت، این رو به شما هم بگم که...
صدایش را کمی بلندترکردو گفت:
– باز که رفتی سر خونهی اول. وقتی تعجب مرا دید، به روبرو خیره شدو آرام تر ادامه داد:
–قرار شد از این حرفها نگی. فقط بهم فرصت بده. اینجوری می گی عصبی میشم.
اخم کردم وگفتم:
–من یک ماهه دیگه صبر می کنم اگه تو این مدت نشد، یعنی قسمت نیست. و بهتره دیگه اصراری نداشته باشید.
از گفتن این حرف خودم هم استرس گرفتم، اصلا دلم نمی خواست بگم ولی گفتم.
کمی دست پاچه شد.
–یک ماه خیلی کمه، حداقل دوماه. بعد سرش را پایین انداخت.
–من تلاشم رو توی این دو ماه می کنم اگه بازم راضی نشدند، خودم تنهایی اقدام می کنم، البته مادرم موافقه، وقتی ببینه برادرم منطق سرش نمیشه خب اونم کوتا میاد. الانم حرفش اینه که رضایت برادرم باشه، تا اختلاف توی خانواده پیش نیاد.
بعد زیر لب گفت:
–چه ماجرایی شده این ازدواج ما.
سرم را به طرفش چرخاندم.
–خودتون ماجراش کردید. اگه به حرف برادرتون گوش کنید و دختری که ایشون مد نظرشونه رو قبول کنید، هیچ ماجرایی نداره و به خوبی و خوشی تموم میشه.
با تعجب نگاهم کردوگفت:
–کدوم دختر؟
همون که به خاطرش اینقد عصبانین دیگه.
خنده ایی کردو گفت:
–تو از کجا می دونی؟ نکنه جاسوس داریم تو خونمون؟
ــ نیازی به جاسوس نیست، وقتی اینقدر شدید عکس العمل نشون میدن معنیش همینه دیگه.
ــبرادرم، خواهر زنش رو تایید می کردو اصرار داشت در موردش فکر کنم. ولی من همون موقع جریان تو رو بهش گفتم. برام مهم نیست اون چه نقشه ایی برام کشیده بود. باید بفهمه که به نظرات دیگران احترام بزاره و توی انتخابشون دخالت نکنه و از بزرگتر بودنش سواستفاده نکنه.
نفسش را عصبی بیرون دادو ماشین را روشن کردو راه افتاد.
با اخم به خیابان نگاه می کرد، بعد از چند دقیقه سکوت، آهی کشیدو با صدای خش دارش اسمم را صدا کرد.
چقدر معذب میشدم از شنیدن اسمم بدونه پسوندو پیشوند و چقدر این صدای خش دارش را دوست داشتم.
تپش قلب گرفتم وپلک هایم را پایین انداختم. سرش چرخید به طرفم و دوباره گفت:
– راحیل خانم.
از این گیرایی بالایش لبخندی به لبم امدو نگاهش کردم و گفتم:
–بله.
او هم لبخندی زدو گفت:
– قهرت برام تنبیه سختی بود، حالا تشویق چی میشه؟ جایزه و تنبیه باید در کنار هم باشنا وگرنه جواب نمیده.
متفکر گفتم:
–جایزه؟
ــ آره دیگه، آشتی و.
ــ آهان... جایزتونو که دادم.
باتعجب گفت:
–کی؟
ــ همون که دوماه فرصت رو قبول کردم دیگه. جایزه به این بزرگی به چشمتون نیومد؟
نچ نچی کرد.
–یعنی بچه زرنگ تهرون که میگن شماییدا.
بعد با شیطنت زمزمه وار گفت:
– بالاخره نوبت زرنگ بازی منم میشه، فقط بایددو ماه دیگه صبر کنم.
از حرفش خجالت کشیدم و از شیشه بیرون را نگاه کردم.
دوباره بینمون سکوت شد. نگاهی به من انداخت.
–راحیل خانم موافقی بریم یه چیزی بخوریم؟
معذب گفتم:
– نه ممنون، من باید برم خونه. دوشنبه بودو من روزه بودم و نمی خواستم متوجه بشود.
با اصرار گفت:
–می خرم میارم توی ماشین میخوریم. یه آب میوه ایی چیزی.
ــ اگه اجازه بدید من برم خونه.
ــ می دونم توام وقت نکردی صبحونه بخوری، لطفا قبول کن. اگه قبول نکنی، امروز تا شب چیزی نمی خورما.
شرمنده نگاهش کردم.
–نمی تونم بخورم لطفا اصرار نکنید.
بی توجه به حرفم ماشین را جلوی یه آب میوه فروشی نگه داشت و پرسید:
– چرا نمی تونی؟ با من معذبی؟
من بیرون میمونم تاتو...
نذاشتم حرفش را تمام کند و گفتم:
– موضوع اینه که، مکثی کردم. من روزه ام.
مبهوت نگاهم کردو گفت:
–الان چه وقت روزه گرفتنه؟ مگه ماه رمضونه؟
ــ نه، دوشنبس، گاهی دوشنبه ها رو روزه می گیرم.
با دلسوزی گفت:
– آخه چرا خودت رو اذیت می کنی؟ اونم الان که باید بنیه داشته باشی واسه درس خوندن.
ــ دیروز امتحانم رو خونده بودم.
نگران گفت:
– این همه راه روهم با زبون روزه می خواستی با مترو بری؟ چرا به خودت اینجوری می کنی؟
ــ اینجوری آدم ساخته میشه، اذیت نیست.
ــ با عذاب دادن خودت؟
ـ دقیقا.
نچی کرد.– یه سوال.
سوالی نگاهش کردم.
–اگه شوهر یه خانمی راضی نباشه خانمش روزه بگیره، چی؟
ــ روزه واجب رو که نمیشه کاریش کرد. ولی مستحبی باید شوهرش راضی باشه دیگه.
لبخندی زدوگفت:
–چقدر خوب. نمی دانم به چه فکر می کرد، که لبخند از روی لبهایش جمع نمیشد.
رسیدیم سر خیابانمان.
–لطفا همین جا نگه دارید. چشمی گفت و من بعد از تشکرو خداحافظی پیاده شدم.