👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت172 می گفت همان گرسنگی کشیدن، محبت میآورد. بگذریم که من و سع
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت173
ــ ضعیفه چی می خوای بگی، د بگو دیگه.
لبخندی زدو گفت:
–راحیل نکن، تو عین فرشته هایی اصلا مرد بودن بهت نمیاد.
بعد نگاهش را پایین انداخت و زمزمه کرد:
ــ دیگه دیره، کاش زودتر با تو آشنا میشدم.
ساعدم را روی پیشانیام گذاشتم وچشم هایم را بستم.
ــ هیچ وقت واسه حرف زدن دیر نیست. بریز بیرون وخودت رو خلاص کن.
ــ اول یه قولی بهم بده.
ــ قولم میدم...
بعد بلند شدم و نشستم و گفتم:
– که به کسی نگم؟
ــ اونو که می دونم نمیگی...که همیشه رفیقم بمونی، بعد انگشت کوچکش را جلو آورد و به انگشتم گره زد.
– قول دادیا.
چشم هایم را باز و بسته کردم و با لبخندگفتم:
"دوش چه خورده ایی دلا،
راست بگو، نهان مکن."
ــ راستش من چند ماه پیش نامزد کردم.
متحیر گفتم:
ــ واقعا؟ ولی مامان اینا می گفتن که...
ــ کسی نمی دونه، یعنی اگه همه چی خوب پیش می رفت الان دیگه سر خونه زندگیم بودم و همه می دونستند.
وقتی اشتیاقم رو برای شنیدن دید تعریف کرد:
ــ به خاطر خانواده ی نامزدم و اخلاقهای خودش وقت صیغمون که تموم شد بهش گفتم، دیگه نمی تونم ادامه بدم...جدایی ازش اونقدر بهم فشار عصبی آورد که باعث شد حالم بدتر بشه و حرکاتم کند تر، دکتر امروز بهم گفت نباید عصبی بشم.
ــ بداخلاق بود؟
ــ نه، چشم چرون بود. مثلا توی خیابون باهم داریم میریم، من کنارشم ولی چشمش همش به دختراس، بخصوص دخترهایی که به خودشون زیاد رنگ و لعاب می زنند.
باور می کنی یه مدت خودم رو شبیهه اونا کرده بودم، چادرم رو کنار گذاشته بودم و آرایش می کردم. البته همین موضوع هم باعث اختلاف شدیدمون شده بود.
هنوز به لبهایش نگاه می کردم که ساکت شد.
ــ باخانواده اش چه مشکلی داشتی؟
ــ همین پج و پچ کردن. این خواهر رو مادرش تا من رو می دیدند یاد همه ی حرفهاشون میوفتادند که باید با پج پچ به نامزد من می گفتند. کلا همه کارهاشون روی مخم بود.
ــ دوستش داری؟
ــ داشتم، ولی دیگه ندارم.
جداییتون رو قبول کرد؟
ــ نه، هنوزم بهم پیام میده. وقتی بهش گفتم دارم میرم تهران واسه درمان، از دست تو حالم بده، مدام زنگ میزنه، منم گوشیم رو خاموش کردم.به دور دست خیره شدو ادامه داد:
ــ دیدن رفتارهای تو برام عجیبه، اگه من جای تو بودم الان یه قشقرق راه انداخته بودم. با این که سنت از من کمتره رفتارهات از من سنجیده تره. چطوری تحمل می کنی آخه؟ چطوری می تونی حرص نخوری؟ من مشکل دارم یا تو خیلی دل گنده ایی؟
خندیدم و گفتم:
–اگه میترسی بره یه زن دیگه بگیره، فکر کنم بعد از عروسیتون این مشکل حل بشه. چون تو یه کتابی نوشته بود. اگه زن مرد رو سیراب کنه یه مرد سراغ زن دیگه ایی نمیره، مگه این که مریض باشه، نگاه کردن به زنهای دیگه هم، خب پیش میاد دیگه، این معنیش این نیست که تو رو دوست نداره. به نظرم زیاد سخت گرفتی و اول باید روی خودت کار کنی.
ــ یعنی چیکار کنم راحیل؟
ــ هیچی، تکلیفت رو اول با خودت روشن کن. تو میگی به خاطر کارهای نامزدت چادرت رو برداشتی. از همین جا شروع کن. اگه به خاطر دیگران چادر سر میکنی بی خیالش شو. هر پوششی که فکر می کنی درسته رو انتحاب کن و به نامزدتم بگو من همینم، اگه قبولم داری بیا جلو.همین که به زور حجاب داری باعث میشه طلبکار همه باشی و اعصابت به هم بریزه.
بعدبا خمیازه ایی دراز کشیدم.
ــ فاطمه جان ببخشید من دراز کشیدم هنوز کمرم درد می کنه.
اوهم همانجور که در فکر بود دراز کشید و به سقف خیره شد.
ــ فاطمه جان از حرفهام ناراحت شدی؟
ــ نه، اصلا.
ــ راحیل.
ــ جانم.
ــ خب چطوری حرص نمی خوری؟
ــ حرصم می خورم، دیگه اونجورام نیست. ولی گاهی به مگس ها که فکر می کنم حالم بهتر میشه.
با چشم های گرد شده گفت:
ــ مگسها؟
ــ آره دیگه، می دونی که عمرشون کلا چند روز بیشتر نیست. ما هم توی این عالم هستی عمرمون اندازه ی مگسه، پس چه حرص بخوری، چه نه، می گذره.
بعد خندیدم و ادامه دادم:
–البته گاهی که بهم زیاد فشار میاد، زندگی هیچ بنی بشری یادم نمیادا. منم گاهی فقط بیخودی حرص می خورم. یادم میره که خدا هست و بی خواست اون هیچی نمیشه. چشم هایم را بستم. واقعا خسته بودم. با تکانهای تخت چشمم را باز کردم. دیدم، فاطمه گوشیاش را روشن کرد و شروع کرد به پیام دادن.
آنقدر نگاهش کردم که چشم هایم گرم شدوخوابم گرفت.
با نوازشهای دستی چشم هایم را باز کردم. با دیدن آرش لبهایم کش آمد.
ــ سلام.
ــ سلااام خانم فراری...
" نگاه کنا، طلبکارم هست."
چشم گرداندم کسی در اتاق نبود.
بی توجه به تیکه ایی که انداخته بود، گفتم:
ــ بقیه کجان؟
ــ عمو رسول امد عمه اینا رو برد خونشون گفت آخر شب میاره. بعدبا پشت انگشتش طبق عادتش شروع کرد گونه ام را نوازش کردن و این کارش باعث شد دوباره چشم هایم را ببندم.
ــ راحیل.
ــ هوم.
ــ دلخوری؟
ــ چشم هایم را باز کردم و سوالی نگاهش کردم. سرش را پایین انداخت.
همه ی دیشب رو برات تعریف کنم. بعد شروع به حرف زدن کرد.
‹📓🖇›
-
اینکه چادر سرت میکنی و در
کوچه ها....
قدم برمیداری
خیلی قشنگ است .
چون برای بنده ی خدا تیپ نمیزنی
برای خدا تیپ میزنی این قشنگه..
🎧͜͡😌↝ #چـادرانہ
⤦
دنیا چو علی ؛ شاه نجف ، شاه ندارد
زیبایی او را به خدا ماه ندارد🌱
#شبتونبخیر✨
🖼هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم:
📖حدیث امروز:
🍃 رسول اکرم(ص) فرمودند :
🖌 سوگند به خدایی که جان من در دست اوست همانا تنها اين مرد (علی بن ابيطالب) و شيعيان او در روز قيامت ، رستگار و اهل نجات هستند.
📚 أمالي طوسي ؛ ص۲۵۱
🪧تقویم امروز:
📌 سه شنبه
☀️ ۵ تیر ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۱۸ ذی الحجه ۱۴۴۵ هجری قمری
🎄 25 ژوئن 2024 میلادی
🔖مناسبت امروز:
💐عید سعید غدیر خم
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
🌹🌸🌹 سلام علیکم و رحمت الله و برکاته، صبحتون بخیر و شادی و سرشار از برکات الهی
🌺 سلام بر چشمه همیشه زلال تاریخ، که از اشک زلالتر و از آیینه شفافتر است.
سلام بر غدیر سرچشمه پاکی، حقیقت انکار ناپذیر، حقیقت جاودانه تاریخ و صراط مستقیم...
🌺 سلام بر خورشید همیشه تابان غدیر
🌺 فرا رسیدن عید سعید غدیر خم که به درستی عید ولایت است را به عموم مسلمین جهان، تبریک و تهنیت عرض میشود.
✨ ﷽ ✨
🔰برخی آداب و اعمال روز عید غدیر
🔹۱. غسل کردن (ابتدای روز بهتر)
🔸۲. روزه گرفتن که کفاره گناهان است
🔹۳. خواندن نمازهای مخصوص درمفاتیح
🔸۴. ذکر خدا گفتن
🔹۵. شکرگزاری خدا به جهت نعمت ولایت و امامت
🔸۶. صلوات بسیار بر پیامبر و آلش
🔹۷. زیارت امیرالمومنین در نجف
🔸۸. زیارت از دور و نزدیک با زیارت امین الله
🔹۹. عید گرفتن
🔸۱۰. تبریک گفتن به دیگران
🔹۱۱. برپایی مجلس جشن و سرور
🔸۱۲. شاد کردن مومنان
🔹۱۳. لباس پاکیزه و نو پوشیدن
🔸۱۴. دید و بازدید
🔹۱۵ عیدی دادن به فرزندان و خانواده
🔸۱۶. صدقه دادن به فقرا و مستمندان
🔹۱۷. عقد اخوت بستن
🔸۱۸. اطعام و غذا دادن به مومنان و روزه داران
🔹۱۹. خواندن دعای ندبه
🔸۲۰. تزیین درب منازل، ساختمانها و خیابان با پارچه و پرچم
🔹۲۱. برپایی ایستگاه صلواتی
🔸۲۲. پخش شکلات و شیرینی
🔹َ۲۳. بیان قصه های غدیری برای کودکان
🔸۲۴. خواندن و بیان خطبه غدیر
🔹۲۵. راه اندازی کاروان شادی
🔸۲۶. بیان فضایل امیرالمومنین که عبادتی بزرگ است.
🔹۲۷. ابلاغ خطبه و پیام غدیر به آیندگان تا قیامت
🔸۲۸. تکریم سادات (بشرط عدم مزاحمت)
🔹۲۹. عهد و پیمان با امام زمان علیه السلام
🔸۳۰. ذکر هنگام ملاقات:
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام
#امام_زمان
#عید_غدیر