1.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺آیا بالا پایین پریدن و لخت شدن در هیئت اشکال داره؟!
📣پاسخ مقام معظم رهبری
🔺 تذکر امام خامنهای به مداحان و عزاداران
#شبهات_محرم
2.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-مجنون حسینیم..:)🙂❤️🩹
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت ششم
⚫️ در سوره فرقان آیه ۵۷ و سوره شوری آیه ۲۳ حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﺰﺩ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻧﻤﻰﺧﻮﺍﻫﻢ، ﺍﺟﺮ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺲ ﻛﻪ ﺭﺍﻫﻰ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺧﺪﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﭘﻴﺶ ﮔﻴﺮید، و در حق اهل بیتم ﻣﻮﺩّﺕ ﻭ ﻣﺤﺒّﺖ داشته باشید...
✖️حضرت پیامبر اکرم در برابر رسالتشان از ما دو چیز درخواست میکنند ۱- در راه خداوند قدم برداریم ۲- دوستدار اهل بیتشان باشیم...
⚫️ راه خدا چیست؟ در عزاداری دهه محرم هر کسی فکر میکند راه خدا یک چیزی است، یکی قمه میزند، یکی زنجیر میزند، یکی لخت میشود، یکی روی آتش راه میرود، یکی روی خرده شیشه غلت میخورد، یکی خانقاه میرود، یکی مداحی گوش میکند، یکی هیئت میرود، یکی سراغ عرفان میرود و الی ما شاء الله...
✖️ هر کسی بر اساس عقل و شعورش راهی انتخاب میکند، چه اسمی روی این سلیقههای گوناگون باید گذاشت؟ بگوئیم قرائتهای مختلف؟ چه بگوئیم؟ بگوئیم هر کسی هر جوری دوست دارد عمل کند در راه خدای خودش؟ حضرت پیامبر اکرم میفرمایند نه، فقط «الی ربّه سبیلاً» مزد من فقط راه خداست، جای دیگر میفرماید مزد من «الا المودة فی القربی» فقط مزد من این است که اهل بیتم را دوست داشته باشید، مزد من فقط راه خداست، مزد من فقط مودت اهل بیت است، یعنی راه خدا جز راه اهل بیت نیست، حضرت پیامبر اکرم وقتی میفرمایند فقط عشق به اهل بیت، فقط راه خدا، پیداست راه خدا همان راه اهل بیت است، پس عزاداری ما باید مثل عزاداری اهل بیت باشد، اهل بیت چگونه عزاداری میکردند؟ آیا اهل بیت قمه میزدند؟ آیا اهل بیت موقع عزاداری لخت میشدند؟ آیا اهل بیت موقع عزاداری روی آتش راه میرفتند و روی شیشه شکسته غلت می خوردند؟ آیا...
خیلی از این عزاداری های ما جاهلانه است... ذکر مصیبت های اهل بیت و عزاداری بر آنها خیلی ثواب دارد، با این اعمال جاهلانه خرابش نکنیم، گریه خیلی ثواب دارد، گریه برای گناهان، گریه برای مظلومین، بخصوص گریه برای حضرت امام حسین علیه السلام، کسی که اشک ندارد شقاوت دارد، گناه باعث میشود که انسان سنگدل بشود، سنگدل که شد دیگر اشکش در نمیآید، پناه بر خدا از چشمی که اشک ندارد...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
🔸ادامه دارد انشاءالله
✍️ حبیبالله یوسفی
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
⚫️ کربلا، نماد همه تاریخ - قسمت هفتم
✖️ عزاداری را از اهل بیت یاد بگیریم، عزاداریهای ما بعضیهایشان گناه است، خیلی باید مواظب باشیم کلمات کفرآمیز نگوئیم، حدیث از ائمه معصوم داریم اگر بدعتی پیش آمد و کسی که اطلاع دارد، روشنگری نکند، لعنت خدا بر او باد، لعنت خدا بر عالمی که بدعت خدا و تحریف دین را میبیند ولی ساکت است، هر آدم بیسوادی را دعوت نکنید برود بالای منبر، آدمهای باسواد روضه بخوانند، یکی از اعضای سازمان سیا آمریکا که چند سال پیش اخراجش کردند کتابی نوشته و در این کتاب توضیح داده که راهکار آمریکا در مورد ایران و شیعه چیه، این عضو سابق سیا میگوید نمیشود عاشورا را از شیعه بگیریم، پس باید چکار کنیم؟ باید عاشورا را از درون خالی کنیم، باید تحریفش کنیم، شاخ و برگ و خرافات و غلو و دروغ بهش اضافه کنیم، در این صورت دیگر عاشورا برای ما خطری ندارد...
✖️ اینهائی که قمه میزنند، زنجیر تیغی میزنند، خودشان را خونین و مالین میکنند، حاضر نیستند که یک مرگ بر اسرائیل بگویند، میگویند امام حسین و عاشورا را سیاسی نکنید، باید به این افراد گفت ای جاهل عاشورا همهاش سیاست است، حرکت امام حسین همهاش سیاست است، یک قطره اشک برای حضرت امام حسین علیه السلام بهشت را بر انسان واجب میکند البته به شرطی که با فهم و شعور باشد، اشک با معرفت باشد، دین سالم باشد، آگاهی و درایت و عقل پشت این اشک باشد، انسان عاقل و بصیر با یک قطره اشک پرواز میکند، این عزاداری مقدس را خراب نکنیم، این مائده آسمانی را نگذاریم مگس روی آن بنشیند...
🔸شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی میگوید شخصی در مجلس امام حسین روضه میخواند و میگفت حضرت ابوالفضل علیه السلام در روز عاشورا چند هزار نفر را کشت، شهید مطهری میگوید حساب کردم دیدم این تعداد که این روضه خوان میگوید، روز عاشورا باید ۴۸ ساعت باشد تا حضرت بتواند این تعداد را هلاک کند، ضمن اینکه حضرت ابوالفضل روز عاشورا اجازه جنگ پیدا نکرد، امام حسین به او اجازه جنگ نداد...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
🔸ادامه دارد انشاءالله
✍️ حبیبالله یوسفی
😕 دخترانم شُل حجاب هستن
👨🏻 🏫 در تحقق این رفتار دخترانتان هماهنگی خواسته شما و همسرتان بسیار اهمیت دارد. اگر یکی از شما در این مسئله کوتاهی کند یا نظر مخالفی داشته باشید، اثرگذاری والدین در این موضوع کم خواهد شد. اگر این هماهنگی و توافق با همسر وجود نداشته باشد، وضع و تعیین قوانین نیز جوابگو نخواهد بود؛ زیرا که فرزندانتان راه های فرار از قوانین، تنبیهات و تشویقات را به خوبی فرا خواهند گرفت.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/288160
📎 #مشاوره
📎 #نوجوان
📎 #حجاب
🏴
کودکی هستم که زیر چترِ مادر رفتهام
در امانم از بلایا؛ لابلای چادرت
#محرم
582.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خـــــدایا مــــهربانم ..
تو را بخاطر داده و ندادهات شکر میگویم..
تو را حتی بخاطر سختیهایی که بر دوشم
مینهی شکر میگویم ..
چون مرا بیشتر از پیش بیادت میاندازت ..
و همه سنگینیاش گویی مرا از خودم سبک میکند ..
خـــدای خـــوبم ..
تــــو بهترین وجـــود این هستی بیانتهایی ..
همیشــه با ما باش و ما را با خـــــود نگهدار ..
کـمکمان کن در همه جــا و همه قـدم هایمان با تــو باشیم آنگونه که تو میخــواهی و تـو
راضی هستی ..
ای مهربان ترین مهربانان...
شاد باشید و دلی را شاد کنید
نقل است شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود .
آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟
یکی از گداها جواب داد : چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم .
بگو مگو ما برای همین است.
آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و
گفت : " گدا به گدا ، رحمت به خدا "
یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند .
🏴
💠 هیئت محل
🔻کم کم آفتاب داشت غروب می کرد و با عجله داشتم پرچمای هیئت رو نصب می کردم، رضا گفت بیا برو نمازتو بخون قضا میشه.
🔹امیر گفت: یه روز نمازت قضا بشه چیزی نمیشه، بزن پرچما رو.
🔸مسعود گفت: حرامه نماز قضا بشه بیا برو بخون.
🔹امین گفت: برا خدا داریم کار می کنیم، چه فرق داره نماز و هیئت.
🔸فرهاد گفت: نیم ساعت دیگه هیئت شروع میشه وقتش کمه بزن پرچما رو.
✅ علی آقا گفت: بچه ها نماز واجبه و هیئت و عزاداری مستحبه، ما نباید به خاطر یه مستحب واجبمون رو ترک کنیم.
📎 #احکام_دانش_آموزی
📎 #کودکانه
📎 #عزاداری
📎 #بچه_شیعه
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 عاشورای اردبیل نظیر نداره
🔻 روایت خاطره سیدرضا نریمانی از عزاداری باشکوه و بی نظیر مردم اردبیل در عصر عاشورا
حسینیه معلی
🎙 حاج سید رضا نریمانی
📎 #محرم
📎 #دهه_محرم
📎 #ملت_امام_حسین
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت218 حالم هنوز خوب نشده بود. عصبی بودم و حرص میخوردم
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت219
من چیزی نگفتم، توی دلم گفتم فوقش بعد که زنگ زد میگم شما برید ما نمی رسیم بیاییم.
امدم توی حیاط همین حرف رو به کیارش زدم که اون گفت مژگان بیخود کرده، من دیگه با اون متجاوز کارها کاری ندارم.
وقتی دلیل حرفش را پرسیدم گفت:
–دختره که از داداش مژگان شکایت کرده بوده تونسته حرفش رو ثابت کنه با اسنادو مدارکی که جمع کرده، کیارشم که همش پشت داداش مژگان بود و می گفت دختره شالاتانه واز این حرفها، فهمیده که اون یه دختر شهرستانی ساده بوده که گول سادگیش رو زود باوریش رو خورده...
تازه کیارش می گفت...
بعد مکثی کردو نگاهی به من انداخت وگفت:
–حالا ولش کن...
–چی شد؟
–واسه امروز بسه، بقیه اش برای خودمم سخته گفتنش، فقط خدا همینجوریشم خیلی به دختره رحم کرده.
الانم قاضی برای فریدون حکم بریده اونم امده اینجا قایم شده.
نگران پرسیدم:
–چه حکمی؟ یعنی اعدام.
–نه، چون دختره خودشم گفته که زوری در کار نبوده و خودش با پای خودش رفته و خیلی حرفهای دیگه که من توی جریانش نیستم، مثل این که زندان براش بریدن.
کیارشم می گفت پسره احمقه، حقشه که بره زندان...وقتی این همه دختر بهش التماس می کنند که باهاش باشن اون چرا رفته چسبیده به دختری که...
دوباره حرفش رو نصفه گذاشت.
«چقدر این حرف دردآوره، چرا باید دخترها التماس کنند... به خاطر پول؟!...» یعنی درد گرسنگی بیستر از درد تن فروشیه...
چرا باید دخترها خودشون رو ارزون بفروشند وقتی خدا براشون اونقدر ارزش قائله... شاید یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج یا ازدواج نکردن جوونها همین موضوعه...
به اون دختر بیچاره فکر کردم که برای ثابت کردن نجابت بر باد رفته اش چقدر این درو آن در زده...چی کشیده توی این مدت...واقعا وحشتناکه، من حتی نتوانستم خودم را جای او بگذارم...
وقتی به ناراحتی های خودم فکر کردم، به خراب شدن قلب سنگیام، که در ذهنم می خواستم همه را مقصر بدانم.
مقایسه ی غم خودم و غم آن دختر باعث شد در دلم خودم را حقیر بدانم.
در دنیا چه غم هایی وجود دارد که ما حتی نمی توانیم فکرش را بکنیم، حتی نمی توانیم برای لحظه ایی خودمان را جای آن فرد قرار بدهیم. هر چقدر بیشتر فکر کردم، بیشتر به ضعیف بودن خودم، به کوچک و ناچیز بودن غصه هایم و به بی درد بودنم پی بردم.
یعنی وجود دردهای زیاد باعث میشود بعضی دخترها همه چیزشان را بدهند تا مشکلاتشان را فراموش کنند؟ یا...
یاد حرف کمیل افتادم، گاهی خدا را فراموش می کنیم که خودش زندگیمان را مثل پازل های به هم ریخته برایمان گذاشته تاما با عقل و اختیار خودمان همه را سرجای اصلییاش قرار بدهیم. واقعا گاهی خودمان این پازلها را می شکانیم و باعث میشویم درست سر جای اصلیشان قرار نگیرند و برای همیشه لق بخورند. حتی گاهی ممکنه است یک تکهاش را گم کنیم و جایش برای همیشه خالی باشد...
–با ترمز کردن ماشین از افکارم بیرون امدم. آرش جلوی یک مسجد نگه داشته بود و صدای اذان از گوشی من بلند شده بود.
"چه زود اذان شد، این همه مدت تو راه بودیم؟"
نگاه قدر شناسانه ایی به آرش انداختم و گفتم:
–ممنونم آرش جان.
–تنها راهیه که از فکرو خیال میای بیرون...تا تونماز بخونی منم برم بپرسم ببینم رستوران خوب اینورا کجاست...
بعداز این که نمازم تمام شد یک لحظه یاد فاطمه افتادم، الان دیگر باید مراسمشان تمام شده باشد.
گوشیام را از کیفم درآوردم و شماره اش راگرفتم تا بهش تبریک بگویم. هر چه گوشیاش زنگ خورد جوابی نداد. حتما سرش شلوغ است.
شماره مادرم راگرفتم تا کمی رفع دل تنگی کنم.
باپیجیدن طنین صدای مادر در گوشم لبخند روی لبهایم نقش بست.
تقریبا نیم ساعتی با مادر و اسرا حرف زدم، صدای سعیده از اون طرف میآمد که می گفت:
–اسرا گوشی و بده من.
–سعیده هم اونجاست اسرا؟
با شنیدن صدای سلام گفتن سعیده که انگار گوشی را از اسرا قاپیده بود، خندیدم و جواب سلامش را دادم.
–خوش میگذره دخترخاله...
–خداروشکر...سعیده اجازه بده جای من توی خونمون یه کم خالی باشه مامان اینا دلشون برام تنگ بشه...
–وا! اینم جای تشکرته، بده نمیزارم اسرا احساس تنهایی کنه. درضمن از سفرامدی این ملافه ی تختت روهم عوض کن، از رنگش خوشم نمیاد. عزیزمن میخوای ملافه بخری یه مشورتی بکن، چه معنی داره سرخود هر رنگی دوست داری می خری، ما آدم نیستیم؟
آنقدر از حرفهایش مبهوت شدم که برای چند لحظه سکوت کردم و حرفش را در ذهنم حلاجی کردم...
با شنیدن صدای آرش بلند شدم وگفتم:
–سعیده جان ببخشید من دیگه باید برم.
بادیدن نگاه نگران آرش پرسیدم.
–چی شده؟
–هیچی، یه ساعته چیکار میکنی اونجا؟ بیا دیگه. زیر پام علف سبزشد...برای این که از آن حال وهوا درشبیاورم، زنگ زدنم به مادر و حرفهای سعیده را برایش تعریف کردم.