eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
715 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید دهقان، تکه کلامی داشت که می‌گفت: یه چادری از حضرت زهرا (سلام الله علیها) به خانم ها ارث رسیده و داشتن این و حفظ کردن اون لیاقت میخواد..✨ و حجاب دری‌ست به سوی بهشت همان حجابی که تقوا را افزون میکند 🌱 🏴__________🏴_________🏴 ...حجاب زن ارزنده تر از خون شهید. چون از دامن زن مرد به معراج میرود. مراقب زیبایی هایی که خدا امانت به ما داد باشیم. 🌒🕊 و عاقبتتون شهدایی🕊🌒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم: 📖حدیث امروز: 💚 امام  سجّاد عليه السلام: انسان بزرگوار به بخشش خود مى بالد، و انسان پست به دارايى خويش مى نازد. 📗ميزان الحكمه ج ۱۰ ص۹۴ 🪧تقویم امروز: 📌 جمعه ☀️ ۵ مرداد ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲۰ محرم ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 26 جولای 2024 میلادی 🔖مناسب امروز: ⚔سالروز عملیات مرصاد
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى 🔹رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى... 🔹‌جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم 🔹فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى...
📝بازنشر به‌مناسبت اجتماع خانوادگی حجاب در ورزشگاه بزرگ آزادی 📸 هم با شکستن رکورد جهانی در بازی‌های پارالمپیک ۲۰۲۰ توکیو به دست یافت، و هم در مراسم پایانی این بازی‌ها پرچمدار کاروان ورزشی ایران بود و با ایرانی ــ اسلامی‌اش بیش از پیش درخشید 🇮🇷 🍃 پرچمدار گفت: "چادر لباس ملی ماست" مقتدای حکیم و فرزانه بر سر بانوان ما چادر افسر عزتی است شاهانه صدهزار آفرین به این بانو که در این عرصه پرچمش بالاست در کفش پرچم سه‌رنگ وطن بر تن او لباس ملی ماست هم عزیز است و هم سرافراز است زیر سرخی پرچم ایران در شب تیرۀ فساد و ستم می‌درخشد چو ماه در میدان چادر او حجاب ایرانی است سربلندی و عزت همه است احترامی به خون پاک شهید یادگار نفیس فاطمه است چه شکوهی که پرچم ایران در کف بانویی چنین باشد عشق این پرچم سه‌رنگ عزیز با دل و جان ما عجین باشد شرح سبز و سفید و سرخش صلح وصف سبز و سفید و سرخش خون روح سبز و سفید و سرخش عشق میهنم لیلی است و ما مجنون ✍️ 🌸 حضرت امام خامنه‌ای روحی‌فداه: است؛ یک ماست (۱۳۷۰/۱۰/۰۴). ماست... چادر، پیش از آنكه یک حجاب اسلامی باشد، یک است (۱۳۷۳/۰۷/۲۰).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌استدلال رعایت حجاب ✍این فیلم را از دست ندیم یک استدلال جالب درباره ضرورت حجاب و عفت عمومی
پدرش امیرالمومنین علیه السلام به صورتش نگاه میکرد و می‌فرمود: ‹ ای دلیل گریه ی هر مومن › 🥺💔 •بحارالانوار،ج۴۴ صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت267 اسرا داخل اتاق نبود. همیشه نمازش را در سالن می‌خ
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 راستی راحیل میخوام بیام دنبالت بیارمت بیمارستان. –نه آرش، مامان اجازه نمیده. –خودم ازش اجازه میگیرم. دلمم برات تنگ شده بی انصاف. –چند روز دیگه صبر کن. نمیخوام مامان ناراحت بشه. فعلا تلفنی به مامان و مژگان تبریک میگم. –باشه، هرجور راحتی... –راستی آرش اسم بچه چیه؟ –مادرش میخواد سارنا بزاره. –سارنا؟ سوالم رو با انرژی جواب داد. –آره قشنگه نه؟ –آره. کمی سکوت کرد و بعد آرام گفت: –راحیل دلتنگی اذیتم میکنه. کاش میشد همدیگه رو ببینیم. من هم دلم برایش تنگ شده بود خیلی زیاد، ولی چیزی نگفتم، بایدبرای تصمیمی که داشتم از الان آماده میشدم. باید کم کم تمرین می کردم. گرچه آرش آنقدر مرا بلد بود که باچند جمله تمام محاسباتم را به هم می‌ریخت. آهی کشید وکمی سکوت کرد و بعد صدای خسته‌اش انگار جان گرفت. –می دونم الان چون نامحرمیم چیزی نمیگی، این چند روزم تموم میشه وتلافی تمام این جداییها رو سرت درمیارم. همین حرفش کافی بود تا قلبم ضربان بگیرد. –راحیل شاید به خاطر گرفتاری کمتر بهت زنگ بزنم ولی همش توی ذهنمی، هرجا که میرم تو رو کنارم حس می کنم. دیگه دلم طاقت حرفهایش را نداشت. –اگه کاری نداری من برم. از حرفم تعجب کرد، این را از سکوتش فهمیدم وجمله‌ی بعدش. –راحیل، نکنه از دستم دلخوری؟ –نه، فقط الان باید برم. –باشه، پس مزاحمت نمیشم. خداحافظ. گوشی را قطع نکرد. صدای بوق ماشین و هیاهو می‌آمد. پس بیمارستان نبود. من هم دلم نمی‌آمد قطع کنم، ولی بالاخره این کار را کردم. گوشی را روی تخت انداختم وزانوهایم را بغل گرفتم وچشم دوختم به قاب گلهایی که روی دیوارنصب شده بود. گلهایی که خودش برایم خریده بود و خودش برایم آویزانش کرده بود. حرفهای سوگند یکی یکی در ذهنم چرخ می خورد. باصدای جیغ و داد اسرا که با سعیده تازه از بیرون امده بودند، از فکروخیال بیرون امدم و با عجله به طرف سالن رفتم. اسرا تا من را دید بغلم کرد و ذوق زده گفت: –قبول شدم راحیل، قبول شدم. با خوشحالی بوسیدمش. –خداروشکر...کدوم دانشگاه؟ دانشگاه سراسری. رتبه‌ی اسرا زیر دوهزار شده بود. امید چندانی برای قبول شدن در دانشگاه دولتی نداشت. سعیده زد زیر خنده. با تعجب نگاهش کردم. –آخه یه جوری میگه سراسری، انگار دانشگاه تهران قبول شده. دانشگاهش خارج شهره بابا، اونم یه رشته‌ی آب دوغ خیاری. اسرا با اخم نگاهش کرد و گفت: –خودت که همین چند دقیقه پیش میگفتی، دانشگاه خوبیه. رشتمم گفتی کار واسش هست که... –الانم میگم خوبه، فقط دانشگاهت خیلی دوره، باید صبح وقتی هوا تاریکه راه بیفتی بری دانشگاه. مادر سرش را تکان داد و گفت: –خدایا کی این تقسیم بندی سیستم آموزشی ما درست میشه. اونقدر که دخترای ما از این موضوع آسیب میبینن و ضرر میکنن از تحصیل کردن تو اینجور دانشگاهها سود نمیکنن. اسرا گفت: –مامان جان اینجوریم نمیشه که هر کس سر کوچشون بره دانشگاه. مادر گفت: –حداقل هر کسی تو شهر خودش که میتونه. یه دانشگاههایی داریم که خارج از شهرها دقیقا وسط بیابون ساخته شده. آخه یه دختر صبح زود چطوری بره جایی که پرنده هم پر نمیزنه، یه وقتایی هم که دیرشون میشه و سرویس دانشگاه رفته، تازه اونم اگر داشته باشه، این دختر چیکار کنه؟ روی مبل نشستم و گفتم: –به نظر من اون دختر سال دیگه درس بخونه تا دانشگاه بهتری قبول بشه، به صرفه تره، حداقل گرگ نمیدرتش. سعیده و اسرا خندیدند و مادر سرش را تکان داد. ✍ ...