eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
715 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت302 نمی‌دانستم چه برایش بنویسم. چطور تهدیدهای فریدون
🍃🌸 بعد از امتحان دیدم که سوگند در محوطه نشسته است. تا مرا دید با ذوق به طرفم دوید و گفت: –راحیل فهمیدم اون چشه. مبهوت نگاهش کردم. –چی شده؟ تو چرا اینجا نشستی؟ کیو میگی؟ –سوگند دستم رو گرفت. –منتظر تو بودم دیگه. می‌خواستم حرفم رو بهت بزنم و بعد برم. راحیل اون عاشقته، من مطمئنم. فقط یه عاشق این کارارو واسه اون کسی که دوسش داره انجام میده. وگرنه بیکار که نیست. ببین چقدر مرده که تا حالا بهت چیزی نگفته، چقدر ملاحظت رو میکنه. اون یه مرد واقعیه. نگاه عاقل اند سفیهی به او انداختم و گفتم: –اینجا نشستی همینو بگی؟ من چی میگم تو چی میگی. من بهت از کابوس فریدون میگم اونوقت تو چی میگی؟ "یکی می‌مُرد زِدرد بینوایی یکی می‌گفت عمو زردک می‌خواهی" صورتم را با دستهایش قاب کرد و گفت: –همین دیگه، الان تو برای نجات از این مخمصه به کمیل احتیاج داری. تازه عاشقتم که هست. اینجوری با یه نشون چند تا نشون میزنی و از درد بینوایی هم نجات پیدا میکنی. دستانش را گرفتم و گفتم: –من باید برم بیچاره بیرون منتطره، الان ریحانه آسیش کرده. به طرف در دانشگاه راه افتادیم. سوگند آهی کشید و گفت: –کاش یه کم بفهمیش، حداقل بهش فکر کن. نگاهش کردم و گفتم: –الان من بگم بهش فکر می‌کنم شما راضی میشی کوتا بیای؟ لبهایش را بیرون داد و گفت: –واقعا راست میگن آدما خودشون باعث بدبختی خودشون میشن. بی تفاوت به حرفش از او خداحافظی کردم و به طرف ماشین کمیل رفتم. سوار ماشین که شدم دیدم ریحانه در حال گریه کردن است. بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم: – چرا گریه می‌کنی عزیزم؟ خسته شدی؟ گریه نکن امدم دیگه. ریحانه کمی آرام شد و گفت: –بیا خونه، بیا خونه... نگاهی به کمیل انداختم. سکوت کوتاهی کرد و پرسید: –مگه فردا امتحان ندارید؟ –نه، امتحان بعدیم دو روز دیگس. –اتفاقا کاری پیش امده باید برگردم اداره. می‌تونید پیشش بمونید؟ –بله، حتما. ببرمش خونمون؟ –نه، میریم خونه‌ی ما. دلخوریش کاملا مشخص بود. اگر دلخور نبود حتما قبول می‌کرد ریحانه رو به خانه‌مان ببرم. یک نایلون کوچک نخوچی و کشمش در کیفم داشتم. بیرون آوردمش و چند تا در مشت ریحانه ریختم. مشغول خوردن شد. نایلون را به طرف کمیل گرفتم و گفتم: –بفرمایید. نگاهی به نایلون انداخت و گفت: –ممنون میل ندارم. دیگر تعارف نکردم و صاف نشستم. سعی کردم دیگر نگاهش نکنم. حالا کارم در این حد هم بد نبود که برای من قیافه می‌گیرد. ریحانه تقریبا نیم بیشتر محتویات نایلون را خورد و بعد در آغوشم خوابش برد. جلوی در خانه شان که رسیدیم چون ریحانه در آغوشم خوابش برده بود پیاده شدن سختم بود. فوری پیاده شد. یک پایم که روی زمین قرار گرفت خودش را به من رساند و کمی خم شد و دستهایش را دراز کرد. –بدینش به من، من هم مثل خودش خواستم که لج بازی کنم. ریحانه را به خودم بیشتر چسباندم و گفتم: –خودم میبرمش. صاف ایستاد و با تعجب نگاهم کرد و گفت: –برای شما سنگینه، با چادر سختتون میشه. بی توجه به حرفش به طرف در خانه راه افتادم. واقعا سخت بود، ولی نباید کم می‌آوردم. فوری کلید انداخت و در را باز کرد. قفل ماشین را زد و با من وارد حیاط شد. جلوتر رفت و در آپارتمان را باز کرد و ایستاد تا من وارد شوم. انگار سنگین بودن ریحانه از چهره‌ام مشخص بود، چون نگران نگاهم می‌کرد. وارد که شدم در را بست و رفت. ریحانه را در تختش گذاشتم و روی مبل ولو شدم. حالم که جا آمد به مادر زنگ زدم و خبر دادم. طولی نکشید که زهرا خانم با لباسهایی در دست پایین آمد. از این که آمده بودم ابراز خوشحالی کرد و گفت: –دختر تو مهره مار داری. یه هفته نمی‌بینمت انگار یه چیزی گم کردم. همش به کمیل می‌گفتم چرا راحیل نمیاد. آخر دیگه یه بار کلافه شد گفت اون میاد وابستگی ریحانه کم بشه، ولی مثل این که توام وابسته شدیا. بعد همانطور که لباسهای کمیل را که اتو کرده بود به چوب لباسی میزد ادامه داد: –راحیل امدنت رو کم نکن. دلمون برات تنگ میشه. نگاهی به پیراهنی که جا دکمه‌اش پاره شده بود انداختم و گفتم: –منم همینطور، دیگه به خاطر ریحانس گفتم امدنم رو کم‌کم کمش کنم. این که پارس؟ –آره خواستم اتوش کنم دیدم پاره شده، فکر کنم اون روز تو دعوا با فریدون اینجوری شده. میندازمش بره. چقدرم کمیل این پیراهن رو دوست داشت. پیراهن را در کیفم گذاشتم و گفتم: –من شاید بتونم مثل این پارچه رو پیدا کنم و براش بدوزم. –واقعا راحیل. اگه بتونی که خیلی خوشحال میشه. –فقط شما بهش چیزی نگید، شاید نتونستم بدوزم یا پارچش رو پیدا کنم. لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت: –من مطمئنم می‌تونی. داداشم خیلی خوشحال میشه. سرم را پایین انداختم. –فعلا که شمشیراز رو بسته. زهرا با تاسف نگاهم کرد و گفت: –راستش مثل این که دوستش به خاطر پرونده شما از یه پرونده مهم استعفا داده و فقط دنبال کار شما، که کمیل خیلی سفارشش رو کرده افتاده. خب اینجوری براش بد شده.
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍وقتی فرزندان تو خونه کمک نکنند و کار نکنند باید چیکار کنیم؟ 📣حجت‌الاسلام دکتر الهی‌منش
739_577_1 (1).mp3
زمان: حجم: 250.9K
دعای هر روز ماه صفر ✍مرحوم شیخ عباس قمی ره در کتاب شریف و ارزشمند مفاتیح الجنان می نویسد که:آگاه باش که این ماه معروف به نُحوست و بدیمنی است و برای رفع نُحوست و بدیمنی چیزی بهتر از صدقه دادن و خواندن ادعیه و دعاهای پناه‌دهنده به خدا نیست و اگر کسی بخواهد از بلاهای نازله این ماه، محفوظ بماند هر روز«ده مرتبه» این دعا را بخواند: يَا شَدِيدَ الْقُوىٰ وَ يَا شَدِيدَ الْمِحالِ، يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ، ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِى شَرَّ خَلْقِكَ، يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ، يَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذٰلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ، وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ ای سخت نیرو و سخت کیفر، ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز، همه آفریدگانت در برابر عظمتت خوار گشته، مرا از شر آفریدگانت کفایت کن، ای نیکوکار، ای زیباکار، ای نعمت‌بخش، ای افزون‌کننده، ای که معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، من از ستمکارانم، پس دعایش را مستجاب کردیم و او را [اشاره به رهایی حضرت یونس از دل ماهی] از اندوه نجات دادیم و این‌چنین مؤمنان را نجات می‌دهیم، درود خدا بر محمّد و خاندان پاک و پاکیزه‌اش
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری زیبا از گردگیری حرم مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماز و دعا می‌خوانم اما نمی دانم چرا پشت سر هم بد میارم؟ https://btid.org//fa/video/186262 📎 📎 📎
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم: 📖 حدیث امروز: 🍃پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) 🖌 هر کس تنگدستی را مهلت دهد ، در هر روز برای او ثواب صدقه‌ای برابر با طلبی که از او دارد بر عهده خداست ، تا زمانی که مال خود را دریافت کند. 📗 بحار الأنوار ، ۱۰۳/۱۵۱/۱۷ 🪧تقویم امروز: 📌 چهارشنبه ☀️ ۱۷ مرداد ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲ صفر ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 ۷ آگوست ۲۰۲۴ میلادی 🔖مناسبت امروز: 🌸میلاد امام محمد باقر علیه السلام به روایتی 🎤روز خبرنگار
سلام امام زمانم✋🌸 عَزِیزٌ عَلَی أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لاتُرَی وَ لاأَسْمَعُ لَک حَسِیسا وَ لانَجْوَی! سنگین‌ترین درد روی شانه‌های من است؛ چشمانم همه را می‌بیند و تو را نه.. همه چیز را می‌شنود، صدا یا نجوای تو را نه! اما همین حسرت؛ رزقی ست که فکر از دست دادنش هم، مرا می‌کُشد! 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
🌹طرح|روز خبرنگار 🌹بمناسبت 17 مرداد سالروز شهادت محمود صارمی و روز خبرنگار
3.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اولین معلم 🔹بخش‌هایی از سخنان مادر رهبر انقلاب دربارهٔ روش تربیت فرزندانشان به مناسبت سالگرد وفات مرحومه میردامادی، مادر رهبر انقلاب