eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
716 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت323 اخم مصنوعی کرد و دستهایش را در جیبش فرو برد. نگاه سنگینش
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 پدرش رو به مادر گفت: –حاج خانم انگار آقا کمیل با دختر خانمتون حرف نگفته دارن، اگر اجازه بدید چند دقیقه‌ای با هم صحبت کنن. هر دو وارد اتاق شدیم، من روی تخت اسرا نشستم و او کمی این پا و آن پا کرد و به طرف پنجره رفت. پرده را کنار زد و جلوی پنجره ایستاد و به بیرون زل زد. با تعجب نگاهش کردم. «اینجا که دیگه رئیس نیستی بیا بگیربشین دیگه.» پیراهن چهارخانه‌ی خوش رنگی پوشیده بود، انگارعلاقه‌ی خاصی کلا به طرح چهارخانه داشت. با یک کت تک، که انگارخیاطش با میلیمیتر روی تنش اندازه زده بود. آنقدرکه قالب تنش بود. شاید هم هیکل کمیل قالب آن کت بود.آنقدر ته ریشش را مرتب آنکارد کرده بودکه پوست سفیدصورتش می درخشید. با تیپ صبحش در اداره خیلی فرق داشت. «یعنی الان داره فکر می کنه که چی بهم بگه. بابا بیا بگو دیگه، ملت بیرون منتظرن. اونجا گفتی حرف دارم اینجا امدی منظره‌ی بیرون رو نگاه می کنی؟» توی همین فکرها بودم که سرش را به طرفم چرخاند و چشم هایم را غافلگیر کرد... آنقدرنگاهش گرم بود که قلبم شروع به تپش کرد، خجالت کشیدم از این غافلگیری، احتمالا متوجه‌ی نگاههایم شده بود. سرم را زیر انداختم تا خونی که در صورتم دویده بود را نبیند. پرده‌ی اتاق را سرجایش برگرداند و بالاخره تشریف آورد و روبرویم نشست، طبق عادتش دستهایش را به هم گره زد. همان لحظه ریحانه وارد اتاق شد و خودش را به من چسباند و گفت: –عمه نمیزاره من بیام اینجا. بغلش کردم و بوسیدمش و خرس عروسکی اسرا را که همیشه گوشه‌ی تختش می‌گذاشت را به دستش دادم. کمیل لبخندی به دخترش زد و گفت: –برو عروسکت رو به عمه نشون بده. بعد از رفتن ریحانه گفت: –یادتون باشه همیشه زیر پرده‌ایی روبکشید، اتاقتون از ساختمون روبرویی دید داره. باتعجب نگاهم را بین پرده و کمیل چرخاندم. "یعنی انتظارهرحرفی را داشتم که بزند الا این حرف. کلا همه‌ی کارهایش خاص بود." –زیرپرده همیشه کشیدس. –الان که نبود. بالاخره دوتا دختر تو این اتاق هستید، بایدحواستون باشه. "یعنی این همه دقت و غیرت اونم توی این موقعیت؟!!" –دلیل این که خواستم الان باهاتون حرف بزنم این بود که احساس کردم یه حرفهایی رو باید همین امروز بهتون بگم، کمی مِن ومِن کرد. –من قبلا یک بار پا روی دلم گذاشتم. خیلی سخت بود ولی به خاطر شما و علاقتون و خیلی مسائل دیگه که خودتون کم و بیش درجریانش هستید این کار رو کردم. چون احساس کردم شاید اونجوری خوشبخت‌تر باشید. اون روزها باهمه‌ی سختیهاش گذشت و من خودم رو به دست تقدیر سپردم . "بااین حرفش یاد آن روزی افتادم که برای ریحانه شکر سرخ برده بودم و با آن سر و وضع آشفته توی خیابون دیدمش، چقدردلم براش سوخت." –شرایط من رو می دونید. نمی خوام فکرکنید به خاطر ریحانه و علاقه و وابستگی که اون به شما پیدا کرده می خوام باهام ازدواج کنید. بعد مکثی کرد و ادامه داد: من نمی تونم بگم خوشبختتون می کنم، چون نه از آینده خبردارم، نه توی این دنیا چیزی رو میشه تضمین کرد. خوشبختی هم از دیدگاه هرکس متفاوته... فقط می تونم بگم تمام سعیم رومی کنم که رفتارهام از روی بی انصافی وخودخواهی نباشه. ولی در مورد خودم، انشاالله فقط ازدواج باشما من روخوشبخت می کنه، چون توی این مدت اونقدر زمان داشتم که خوب بشناسمتون. و به نظرم این کشش فقط یه علاقه ی صرف نیست، مسائل دیگه هم دخیل هستند. اصلاشرایط من طوری نیست که فقط بخوام صرفا به خاطرعلاقه پا پیش بزارم. فکرمی کنم ما توی خیلی از مسائل هم عقیده وهم فکرهستیم. شما اونقدر زلال هستید که دوسال زمان زیادیه برای شناختنتون. شرایط شما روهم درک می کنم، اگه فکرمی کنید هنوز به زمان احتیاج دارید برای فراموش کردن گذشته من حرفی ندارم. وقتی من اینجا هستم یعنی جواب شما بله هست، چون شما هم وقت زیادی داشتیدبرای شناخت من. میمونه یه مسئله که اونم گذشت زمانه. من فقط میخوام ما زودتر با هم عقد کنیم و این موضوع رو به همه اعلام کنیم. ولی رابطمون مثل گذشته خواهد بود تا وقتی شما به آرامش برسید و آمادگی برای شروع یه زندگی رو داشته باشید. رفتارم باشما تا شما نخواهید تغییری نمیکنه مثل همین الان که باهم نامحرم هستیم خواهد بود. من انتظاری ازشما ندارم، جز این که رفت وآمداتون زیر نظر من باشه. باچشم های گردشده نگاهش کردم. از حرفهایش ترس به جانم افتاد. –فریدون دوباره پیداش شده؟ سکوت کرد. –دلیل عجلتون اونه، نه؟ کمی جابه جا شد. –راستش من به غنی زاده گفتم شکایتتون رو ادامه بده. هینی کشیدم و دستم را جلوی دهانم گذاشتم. –وکیل بهش گفته اجازه نداره بهتون زنگ بزنه و تهدید کنه، وگرنه جرمش سنگین‌تر میشه و. –اون گوش نمی‌کنه هر کاری بخواد می‌کنه. –ایران نیست نگران نباشید. البته جدیدا گاهی به من پیام‌های تهدید میده. برای همین میخوام زودتر محرم بشیم و منم دلیل محکمی تو دادگاه داشته باشم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸دو عمل سبک با پاداش سنگین 🔹آیت الله مجتهدی ره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم: 📖حدیث امروز : ✳️امام صادق علیه‌السلام: 🔸️هرکس در مسجد سهله نماز بخواند و با نیّتی صادقانه به درگاه خدا دعا کند خدا او را حاجتروا برمی‌گرداند. 📚 المزار الکبیر، ص۱۳۴ 🪧تقویم امروز: چهارشنبه ☀️ ۲۴ مرداد ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۹ صفر ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 14 آگوست 2024 میلادی 🔖مناسبت امروز: 💠۱۱ روز تا حسینی اللهم ارزقنا زیارة الکربلا و شفاعة الحسین (علیه السلام) 🥀شهادت عمار رحمه الله
سلام امام زمانم✋🌸 🔹 امان از عهد‌شکنی... مهدے جان! ای پناه قلب بی‌قرارم! باز هم مرا خریدے. باز هم شنیدے حرف‌هایی که نباید بر زبانم جارے می‌شد. باز هم دیدے بدےهایم را و اشک ریختی. قول داده بودم که دیگر دلیل گریه‌هایت نباشم، اما امان از عهد‌شکنی... امان از قول‌هاے تکرارے. با تمام بدےهایم دلم هر روز هواے شما را می‌کند و قلبم به شوق نگاه شما می‌تپد مولاے مهربانم. شیعه هم مثل شما غریب است. ما اسیر دنیاییم و شما گرفتار زندان غیبت.کاش زودتر فرجی شود و هر دو آزاد شویم. کاش بیایی و جهانی را نجات دهی از رنج و تنهایی. من که هر روز دعا می‌کنم. کاش زودتر بیایی منتقم خون حسین علیه‌السلام. 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیوونگی جز آیین منه این ستون‌ها ستون دین منه خستگی راه و خواب موکبا عمریه رویای شیرین منه
1.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین‌جانم:)💔 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
😕 پسرم بقیه رو میزنه 👨🏻‌🏫 پیشنهاد می‌کنم که: 1️⃣بخشی از وقت خود را به حرف زدن، بازی کردن، پارک و پیاده‌روی و...با فرزند خود بگذرانید. 2️⃣ از بکارگیری الفاظ منفی و سرزنش کودک (مثلاً تو چقد فضولی یا بی‌عُرضه هستی و...) اجتناب کنید. 3️⃣ رفتارهای مهربانانه زن و شوهر مثل سلام کردن، هدیه دادن، ابراز محبت، تشکرکردن جلوی فرزندان از همدیگر انجام پذیرد. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/297388 📎 📎
💢 محارم رضاعی ⁉️ سؤال: بنده به مدت سه ماه، هفته‌ای دو یا سه بار و گاهی بیشتر، از خاله خود شیر خورده‌ام، البته در این بین از مادر خودم هم شیر خورده‌ام؛ آیا در این صورت دختران خاله‌ام، خواهران رضاعی من هستند و با آنها مَحرم هستم؟ ✍️ پاسخ: 🔹 اگر با شیر خوردن از مادر در بین نوبت‌های شیر خوردن از خاله، فاصله ایجاد می‌شده و هیچگاه یک شبانه روز کامل یا پانزده بار کامل و به طور پیوسته فقط از شیر خاله نخورده‌اید، با دختر خاله‌ها مَحرم نشده‌اید مگر این که به مقداری شیر خورده باشید که عرفاً موجب رویش گوشت و محکم شدن استخوان شما شده باشد که در این صورت محرمیت رضاعی حاصل شده است. 📚 پی‌نوشت: بخش استفتائات پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله خامنه‌ای. 🖇 لینک مطلب: https://btid.org/fa/news/319432 📎 📎