نسیم های زندگی را دریابید.دکتر عزیزی.mp3
زمان:
حجم:
11.72M
.
🔮نسیم های زندگی را دریاب...
#دکتر_سعید_عزیزی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🪴🌤👨👩👧👦❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀👨👩👧👦🌤🪴❀•❀⊱━━╯
"بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيم"
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
وَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ وَکَفیٰ بِاللّهِ وَکیلاً
📌امروز چهارشنبه
☀️ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ هجری شمسی
🌙 ۱۶ ذیالقعده ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 14 مِی 2025 میلادی
📖 هرروز یک حدیث
✳️ امیرالمؤمنین عليه السلام:
در سالم بودن آدمى، همين بس كه عيوب ديگران را كمتر در ذهن خود نگه دارد
📚ميزان الحكمه جلد ۸ صفحه ۳۳۲
🔖 مناسبت امروز
❌ لغو امتیاز تنباکو به فتوای آیتالله میرزا حسن شیرازی
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
16.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزت را زیبا کن!
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ کاربردی برای بسیاری از مشکلات
✅راهکارهایی از آیت الله بهجت ره برای:
♦️خواب های پریشان
♦️مورد حسادت واقع شدن
♦️اذیت جن
♦️مشکلات خانوادگی
♦️دیدن موجودات نامرئی توسط بچه
✔️خواندن چهار قُلْ قبل از خواب
✔️زیاد خواندن معوذتین(سوره های فلق و ناس)
✔️حرز امام جواد علیه السلام
✔️قرآن کوچک همراه داشتن(با حفظ احترام)
✔️ زیاد صدقه دادن به افراد متعدد
💥پ.ن:
✨عزیزان میتوانند جهت پیشگیری از چنین مشکلاتی ملتزم به این موارد باشند🌱
#آیت_الله_بهجت
#فضائل_الاذکار
✅چهار مرحله برای رسیدن به آرامش ذهن
1⃣ گام اول: دست از قضاوت خود و ديگران برداریم، سروصداهای ذهن كم میشود.
2⃣ گام دوم: زاويه ديد و نگرش خود را تغيير بدهیم. مديريت كردن زياد و برنامه ريزی افراطی نداشته باشیم.
3⃣ گام سوم: دست از شرححال دادن نسبت به كارها و وقايع گذشته تا بحال و يا تصميمات آينده برداريم.
4⃣ گام چهارم: برای خودمان حريم داشته باشیم و به حيات خلوت ديگران سرک نکشیم!
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🪴🌤👨👩👧👦❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀👨👩👧👦🌤🪴❀•❀⊱━━╯
🌐 حقوق بشر از دیدگاه امام سجاد علیهالسلام
🌺 حق همسایه:
❇️ امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: وَ اَمَّا حَقُّ جَارِكَ فَحِفْظُهُ غَائِباً .
💎 و اما حق همسايهات اين است كه وقتی نیست، از آبرو و مالش محافظت کنی.
🔶 قسمت اول:
✅ محافظت از آبروی همسایه (وقتی نیست):
1️⃣ اگر کسی پشت سر همسایهات بدگویی کرد، دفاع کن یا دستکم حرفش را ادامه نده.
2️⃣ اگر اشتباهی یا مشکلی از او دیدی، آن را پنهان کن و برای دیگران بازگو نکن.
3️⃣ رازهای او را، حتی اگر تصادفی شنیدی، نزد خودت نگه دار.
4️⃣ از مسخره کردن، تقلید صدا، یا حرف زدن درباره ظاهر یا رفتار همسایه خودداری کن.
5️⃣ چون آبروی هر فرد، مثل سرمایهای است که باید از آن محافظت کرد؛ همانطور که دوست نداری کسی درباره تو بد بگوید، همسایهات هم چنین احساسی دارد.
✅ محافظت از مال همسایه (وقتی نیست):
1️⃣ اگر دیدی در خانه همسایه باز مانده یا چیزی افتاده، موضوع را به خانوادهات بگو یا خودت در صورت امکان کمک کن.
2️⃣ اگر چیزی از او به امانت نزد توست، درست و سالم نگه دار.
3️⃣ اگر توپ یا وسیلهای از تو داخل حیاط او افتاد، صبر کن و با ادب اجازه بگیر؛ هرگز بیاجازه وارد نشو.
4️⃣ احترام به اموال دیگران، نشانه شخصیت قوی و اخلاق درست است. همسایه باید احساس امنیت کند، حتی زمانی که در خانهاش نیست.
📎 #کودک_نوجوان
📎 #کوتاه_نوشته
📎 #رساله_حقوق
📎 #امام_سجاد
📎 #حق_همسایه
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🪴🌤👨👩👧👦❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀👨👩👧👦🌤🪴❀•❀⊱━━╯
🌐 حقوق بشر از دیدگاه امام سجاد علیهالسلام
🌺 حق همسایه:
❇️ امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: وَ اَمَّا حَقُّ جَارِكَ... وَ اِكْرَامُهُ شَاهِداً .
💎 و اما حق همسايهات اين است كه وقتی کنارت هست، با احترام با او رفتار کنی.
🔶 قسمت دوم:
1️⃣ رفتار محترمانه با همسایه:
با لبخند و صدای بلند سلام کن، حتی اگر هر روز او را میبینی.
2️⃣ در کوچه و خیابان جلوی خانهاش با ادب راه برو، زباله نریز، و آرام صحبت کن.
3️⃣ اگر کمکی لازم دارد (مثلاً خرید یا حمل وسایل)، پیشقدم باش.
4️⃣ مزاحم استراحت یا سکوت او نشو؛ مثل پخش موسیقی با صدای بلند یا بازی کردن با سروصدا در کوچه.
5️⃣ رفتار محترمانه باعث میشود میان تو و همسایهات دوستی و اعتماد شکل بگیرد، و محلهات جای امنتر و شادتری برای زندگی شود.
❇️ جمعبندی:
اگر از آبرو و مال همسایهات مثل مال خودت مراقبت کنی و در حضور او با احترام رفتار کنی، هم انسان مهربانتری خواهی بود و هم الگویی برای دیگران.
📎 #کودک_نوجوان
📎 #کوتاه_نوشته
📎 #رساله_حقوق
📎 #امام_سجاد
📎 #حق_همسایه
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🪴🌤👨👩👧👦❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀👨👩👧👦🌤🪴❀•❀⊱━━╯
🌐 حقوق بشر از دیدگاه امام سجاد علیهالسلام
🤝 حق همنشین:
❇️ امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: وَ اَمَّا حَقُّ جَلِيسِكَ... وَ تَنْسَى زَلَّاتِهِ وَ تَحْفَظَ خَيْرَاتِهِ وَ لَا تُسْمِعَهُ اِلَّا خَيْراً .
💎 حق همنشین و دوستی که کنارته اینه که لغزشهای او را فراموش کنی، خوبیهایش را به یاد بسپاری و جز حرف خوب با او چیزی نگویی.
🔶 قسمت سوم:
1️⃣ وقتی کسی اشتباه میکند، ما حق نداریم او را تا ابد قضاوت کنیم. شاید خودش هم پشیمان باشد.
2️⃣ چون هیچکس بیاشتباه نیست، همانطور که دوست داری اشتباهاتت را ببخشند، تو هم ببخش.
3️⃣ اگر خوبیهای دیگران را ببینیم و یاد کنیم، آرامش و دوستی در دلمان بیشتر میشود، چون با یادآوری خوبیها، دلها به هم نزدیکتر میشود.
4️⃣ حرف خوب مثل نور خورشید است، دلها را گرم میکند و رابطهها را زیباتر، چون زبان ما میتواند دلها را بسازد یا بشکند. پس از زبانت برای ساختن استفاده کن.
📎 #کودک_نوجوان
📎 #کوتاه_نوشته
📎 #رساله_حقوق
📎 #امام_سجاد
📎 #حق_همنشین
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰❀•❀🪴🌤👨👩👧👦❀•❀⊱━━╮
@dadhbcx
╰━━⊰❀•❀👨👩👧👦🌤🪴❀•❀⊱━━╯
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان حورا💗 قسمت35 ولی یکیشون خیلی خاص بود حورا خانم. کاراش، حرف زدنش، راه رفتن، همه چ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان حورا💗
قسمت36
۱۷سال قبل...
_سلام.
_سلام علی آقا. حال شما؟ خوبی خوشی؟
_ ممنون داداش شما خوبین؟ بچه ها خوبن!؟
_ همه خوبن شکر. چه عجب از این طرفا. بیا بشین.
علی جلو رفت و روی مبل راحتی روبروی رضا نشست. مردد بود چه بگوید اما باید می گفت.
به همسرش قول داده بود پس باید می گفت.
_ راستش رضاجان من و حمیده داریم میریم سفر.
_ عه به سلامتی. خوش بگذره بهتون.
چرا حورا رو نمیبرین؟
_ راستش میخوایم بریم دیدن مادرم تو کانادا نمیشه حورا رو برد. میخوام مواظبش باشی.
_ نوکرتم هستم چقدر میمونین؟
_ رضا مادرم سرطان داره شاید یه ماهی که زنده است بمونیم پیشش. نمیخوام باعث زحمتت باشم اما.. اما خب اینجا جز تو کسی رو ندارم.
رضا لبخندی زد و گفت: نه بابا علی جان این چه حرفیه!؟ حورا هم مثل مونای خودمه قدماش سر چشمم.
علی بلند شد و جلو رفت. روی میز خم شد و گفت: سفر خارج امنیت نداره رضا. پس میخوام اگه برنگشتم...
_ نزن این حرفو علی. بس کن ان شالله سلامت برگردی و سایه ات تا آخر عمر رو سر دخترت باشه.
_ ممنون لطف داری اما خب جلو ضرر رو از هرجا بگیری منفعته. میخوام یک مقدار پول برای این مدت و...
کمی من من کرد و به سختی گفت: ارثیه حورا اگه نیومدم پیشت بمونه. میخوام هیچی کم نداشته باشه. میخوام تو زندگیش همه چی براش مرفه باشه.
بغض گلویش را گرفته بود.به دلش بد افتاده بود اما باید می رفت. اگر نمی رفت نمی توانست مادرش را هیچوقت ببیند.
_ علی جان داداش بشین..
رضا شوهر خواهرش را نشاند و کنارش نشست.
_دیگه نشنوم از این حرفا. پول چیه این حرفا رو نزن. فوقش یه ماهه که حورا پیش ما میمونه بعدشم خودتون میاین و تا آخر پیش دختر گلتون میمونین.
_ من پول رو میریزم تو حسابت. چیزی حدود صد میلیونه. همه زندگیمه حتی ماشینمم فروختم. اگه برگشتم که دوباره زندگیمو میسازم اگرم نه که... خرج میشه واسه پاره جیگرم. فقط... مواظبش باش.
_ علی جان چرا انقدر خودتو عذاب میدی؟ من مواظبشم خیالت راحت.
دست روی شانه اش کوبید و گفت: تو برو با خیال راحت سفر کن و سلام به همه برسون.
_ فرداشب هواپیمامون حرکت می کنه. اگه دوست داشتین بیاین فرودگاه.
_ حتما میایم داداش. برو به کارات برس فکرای بدم نکن.شب شد...
رضاحسابی در فکر این مسئولیت سنگینی بود که خواهر و شوهرخواهرش بر گردن او گذاشته بودند.
باید با خانومش مشورت می کرد.. بالاخره امکان داشت که مسئولیت حورا تا آخرعمربر گردنش بیفتد و اگر این گونه می شد باید به بهترین نحو انجامش می داد.
مریم خانوم را به اتاق صدازد.
_ مریم، علی آقا گفته که مادرش مریضی سختی گرفته. با حمیده باید برن کانادا و ازمن خواستن که حورا پیش مابمونه.
مریم خانوم تا سخنان شوهرش را شنید گفت:اصلا حرفشو نزن. یعنی چی که ما از دخترشون مراقبت کنیم؟
خودمون دوتابچه قد و نیم قد داریم. چطور از پس یه بچه دیگه هم بربیایم؟
_بزار ادامه حرفمو بزنم. برای مخارج حورا و اینکه خدایی نکرده شاید برنگردن ارثیه حورا و مبلغ صدمیلیون پول علی میده به من ولی خواسته که نزاریم لحظه ای بهش سخت بگذره.
مریم باز باشنیدن اون مبلغ و ارثیه حورا به کل حرف هایی ک زده بود را فراموش کرد وگفت: این چه حرفیه رضا جان حورا هم مثل مونای خودمه. معلومه که نمیزارم بهش سخت بگذره.
خودم ازش مراقبت میکنم. حتما قبول کن. بگوعلی اقا باخیال راحت بره.
اما آقا رضا هنوز مردد بود.
او از اخلاقیات همسرش باخبر بود و آینده ای تاریک را میدید.
نکند از دردانه و امانت خواهرش خوب مراقبت نکرده باشد و مدیون وجدان خود و خواهر و شوهر خواهرش بشود؟!
مریم خانم اما با اصرار می خواست که شوهرش این کار را قبول کند.
به هرحال شب راهی شدن علی و حمیده رسید.
همگی به سمت فرودگاه حرکت کردند.
چشمان حورا گواه از گریه بسیار میداد اما او دختری محکم بود که اجازه نمیداد کسی از دردهایش باخبرشود.
وقت خداحافظی رسید.
علی و رضا همدیگر را درآغوش کشیدند.
_رضاجان، جون تو وجون حورا.. مواظبش باشی.
حوراخیلی دختر احساسیه و البته درظاهربسیارمحکمه.
من چیزی جز اینکه بهش محبت کنین و حواستون بهش باشه، نمیخوام.
_علی جان خیالت راحتِ راحت. من به خوبی ازش مراقبت میکنم تا انشالله خودتون سالم برگردین و زیر سایه خودتون بزرگ بشه.
رضا نمیدانست که دل علی گواه بد می داد.
حورا خداحافظی دردناکی بامادرپدرش کرد و از آنها جدا شد.
اما هیچ کس نمیدانست این وداع آخر این دخترک و خانواده اش است.
بعدرفتن مامان پدرحورا، حورا روزهای سختی را گذراند.
تنها دل خوشیش مونا بود که همش بهش می گفت: غصه نخورحورا جونم. برمی گردن.