👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان حورا💗 قسمت41 آقای یگانه مردی مهربان و گرم و صمیمی بود.که در حوزه, روانشناسی خانوا
_گفتم دعوا میشه، برو بخواب خانم.
آن شب هم مهرزاد خانه نیامد و در مسجد ماند. بودن در آن مسجد حال و هوای دیگر داشت. با خدایش عشق می کرد و هیچکس را لایق نمی دانست که آن حال را از او بگیرد
"ببین هیچکی نمیتونه نبود یا وجود خدارو تجسم کنه ، خدا رو باید حسش کرد
من واسه خودم اینجوری ترسیم کردم
باالای یه کوه انبوهی از طلاست
من میرم دنبال اون طلا ولی تو اعتقاد بهش نداری پایین میمونی اگه طلایی ام نباشه من ضرری نکردم فقط واسش تلاش کردم
ولی اگه اون بالا طلا باشه تو ضرر کردی
مطمئنم که خدایی هست …"
امیرمهدی حورا را پیاده کرد و از توی ماشین سلام داد.
دلش می خواست برود داخل حرم اما باید زودتر می رفت تا با خانوادش قضیه خاستگاری را در میان بگذارد.
حورا آرام آرام به سمت حرم قدم برداشت. در دلش غوغایی بود که نمی دانست چگونه آرامش کند.
کفش هایش را به کفش داری تحویل داد و داخل شد.
چشمش که به ضریح افتاد اشک تمام صورتش را پرکرد.
دلیل اشک هایش را نمی دانست.
اشک خوشحالی بود!
اشک تنهایی بود!
اشک بی....
خودش هم نمی دانست در دلش چه خبر است؟
از شانس خوبش ضریح خلوت بود. به گوشه ضریح رفت و نشست چادرش را بر سرش کشید و تمام بغض هایش را خالی کرد. بغض هایی که خیلی وقت بود در وسط گلویش گیر کرده بودند و راه نفس کشیدنش را صد کرده بودند .
گویا ساعت ها بود که به آن حالت مانده بود،چون صدای اذان نشان میداد هواتاریک است و حورا ساعت هاست با خدایش خلوت کرده است.
امیرمهدی در راه یک جعبه شیرینی خرید. به خانه رسید و ماشین را پارک کرد. زنگ در را فشرد که هدی دوید سمت در.
_سلام مهدی آقا.
_سلام هدی خانم. چه عجب از این ورا؟
_نفرمایین ماکه همیشه مزاحمیم.
_مراحمین.
امیر رضا رسید و گفت:
به به آقا سید. حال و احوال؟
_سلام اقا رضا. قربان شما. شما خوبی؟
_از احوال پرسیای شما.
_عه داداش. تیکه میندازی!؟
مادرش هم رسید و گفت: انقد این پسر منو اذیت نکن رضا.
_سلام مادر جون.
_سلام به روی ماهت.
_بیااین پسر و عروستو جمع کن ریختن سر من بی گناه.
_از دست شما ها حالا چرا جلو در وایسادین بیاین تو.
همه به سمت پذیرایی حرکت کردند.
_ مامان، بابا نیستن؟
_چرا مادر هس داره نماز میخونه،راستی قضیه این جعبه شیرینی چیه؟
_میگم مادرم میگم. بزار برم نماز بخونم اقاجونم بیاد اون موقع میگم.
_باشه مادر برو التماس دعا.
بعد نماز همه دور هم نشستند.
_خب آقا سید حالا بگو قضیه این جعبه شیرینی چیه؟
_چشم داداش جان الان میگم.
رو کرد سمت مادر و پدرش.
_مگه همیشه نمیگفتین موقع زن گرفتنمه!؟
_چرا باباجان هنوزم میگیم.
_خب اگه الان جور شده باشه چی؟
_جدی میگی مادر؟ کی هست حالا؟ آشناست ؟
_صبر کن مادر من, یکی یکی. دوست هدی خانمه.
مادرش رو کرد سمت هدی و گفت: آره هدی جان راست میگه؟
_بله مادرجون دوست منه. همون که تو حرممون بود!
_ آها همون دختره که تو رو بغل کرد؟ وای چقدرم ماه بود،
_به همونه مادر...
مهرزاد همچنان مشغول هیئت بود و کارش شده بود رفت و آمد با بچه های مسجد.
دیگه زیاد به حورا فکرنمی کرد.
خانه هم نمی رفت. حوصله گیر دادن های مادرش را نداشت.
یک روزآقای یگانه با مهرزاد تماس گرفت.
_سلام مهرزاد جان. چطوری؟ کاروان زدیم. بچه های هیئت می خوان برن راهیان نور تو نمیای؟
_سلام محمدحسن جان.خوبم شکر خدا. راهیان نور؟کجا هست؟ چه خبره اونجا؟
_داداش به مناطق جنوب و غرب کشور، اونجاهایی که ۸سال جنگ بوده و جونای ما ازجون و مالشون گذشتن و شهید شدن میگن مناطق راهیان نور که به کربلای ایران معروفه.
_باشه. یکم فکرکنم, اگ اومدنی شدم خبر میدم.
_منتظرخبرتم مهرزادجان. فردا حرکت میکنیم.
مهرزاد بعداز ساعت کاریش به سمت خانه رفت تا وسایلش را جمع کند.
با وارد شدن مهرزاد، مریم خانوم باز شروع کرد به غرزدن
_هیچ معلومه کجایی تو پسر؟ شبا کجا می خوابی؟
_ مامان جان, درگیره کارم... توروخدا گیرنده. اصلا اومدم ک بگم وسایلاموجمع کنی می خوام برم مسافرت.
_خوبه دیگ خود سر شدی. مسافرتم تنهامیری.
_مامان می خوام برم جنوب. جای خاصی نمیرم که.
_لازم نکرده..اگر حتی ازدواجم کرده باشی مادرت راضی نباشه بری جایی نباید بری. من راضی نیستم.
مهرزاد ک دید باز درحال عصبی شدن است و مریم خانم کوتاه نمی آید, از خانه خارج شد.
خواست بعد از مدتی شب را درخانه بخوابد، که نشد.
وسایلش را برداشت و رفت ب سمت منزل گاه همیشگی اش.
پیرمرد مهربان برای شام، املتی درست کرده بود و منتظرمهرزاد بود. انگار با مهرزاد خو گرفته بود و منتظرش بود.
بعد از نماز به مغازه رفت. دیدکه باتری موبایلش خالی شده. ناگهان یادش آمد که شارژرش را در خانه جاگذاشته.
🔰دوست خالیبند
🔹امیرالمومنین علی عَلَيهِالسِّلَام: إيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ، فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ.
🔸 از دوستى با دروغگو برحذر باش، چرا كه او مثل سراب است؛ دور را در نظر تو نزديک و نزديک را در نظر تو دور مىسازد (و حقايق را به تو وارونه نشان مىدهد).
📚بخشی ازحکمت ۳۸ نهج البلاغه
⚠️ ۱. دوستی با دروغگو، زندگیات را به بیراهه میکشد.
کسی که دروغ میگوید مثل نقشهای اشتباه است؛ تو را به بیراهه میبرد و باعث میشود راه درست را گم کنی.
🏜 ۲. دروغگو واقعیتها را جابهجا میکند.
اگر به حرفهای دروغگو گوش دهی، ممکن است به کسی که خوب است بدبین شوی یا به کسی که بد است اعتماد کنی. این خطرناک است!
✅ ۳. صداقت، پایهی یک دوستی سالم است.
دوستی که صادق باشد، همیشه به تو کمک میکند راه درست را پیدا کنی و از خطا دور شوی. پس دنبال دوستان راستگو باش.
📎#دروغ
📎#دوستی
📎#صداقت
📎#کودک_نوجوان
💢 با هم آغاز شدیم
🍃 يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً... .
🍃 ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید؛ و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت.
📜 سوره نساء: آیه۱.
📎 #جمعیت
📎 #خانواده
📎 #فرزند_آوری
💢 لباس رزم زنان
شهید سیدمحمدتقی میرغفوریان:
🔶 از تمامی خواهرانم میخواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.
🔸 https://shahidanazimpour.blogfa.com/post/36/
📎 #مثل_شهدا
📎 #حجاب
📎 #حجاب_و_عفاف
📣 اطلاعیه
🔹 به اطلاع کاربران گرامی میرساند به دلیل انجام عملیات نگهداری در مرکز داده میزبان ایتا، ارتباط کاربران از ساعت ۰۰:۰۰ بامداد لغایت ۹:۰۰ صبح جمعه دوم خردادماه قطع خواهد شد
🔸 پیشاپیش از شکیبایی کاربران عزیز سپاسگزاری نموده و امیدواریم با تلاش همکاران فنی، خدمترسانی با کوتاهترین وقفه استمرار یابد
•┈••✾••┈•
🔰کانال رسمی اطلاعرسانی ایتا:
https://eitaa.com/eitaa
💠 عذاب بیتفاوتی نسبت به گناهکاران
🟢 خداوند متعال به حضرت شعیب علیهالسلام فرمود: من از قوم تو، يكصد هزار نفر را عذاب کرده و به هلاکت میرسانم كه شصت هزار نفر ايشان، اشرار و گنهکاران هستند و چهل هزار نفر ديگرشان از خوبان و عبادتكنندگان خواهند بود.
♨️ حضرت شعيب عليهالسلام سؤال نمود: اشرار كه مستحقّ عذاب هستند؛ ولی چرا خوبان را عذاب مینمائی؟
✍️ خداوند فرمود: إنَّهُمْ داهَنُوا أهْلَ الْمَعاصي وَ لَمْ يَغْضِبُوا لِغَضَبي ؛ به درستی که ایشان، با گناهكاران، سازش کردند [و نسبت به آنان بیتفاوت بودند] و به خاطر غضب من، غضب نکردند .
🔹بیشک انسان مؤمن باید نسبت به گناه دیگران، از خود واکنش نشان داده و در حد توانش امر به معروف و نهی از منکر کند.
📚 کافی، ج۵، ص۵6.
📎 #نهی_از_منکر
📎 #سازش
📎 #بی_تفاوتی
📎 #اعتقادات
🟡چطور به کودکمون مسئولیتپذیری یاد بدیم؟
۱,تشویقشون کنید، نه جایزه دادن مداوم:
تحسین کردن تلاش کودک (نه فقط نتیجه) باعث میشه حس خوبی نسبت به مسئولیت داشتن پیدا کنه.
۲, الگوشون باشید:
کودکان بیشتر از اینکه حرفهای ما رو گوش بدن، رفتار ما رو نگاه میکنن. اگر خودمون به مسئولیتهامون پایبند باشیم، اونها هم یاد میگیرن.
یادتون باشه، آموزش مسئولیتپذیری یه روند تدریجیه؛ با صبر و استمرار، نتیجههای قشنگی خواهید دید.
💫💫
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
وَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ وَکَفیٰ بِاللّهِ وَکیلاً
📌 امروز پنجشنبه
☀️ ۱ خرداد ۱۴۰۴ هجری شمسی
🌙 ۲۴ ذیالقعده ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 22 مِی 2025 میلادی
📖 هرروز یک حدیث
✳️ امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) :
شما را چه شده است که برای رسیدن به اندک چیزی از دنیا شاد میشوید و برای محروم شدن از بسیاری از آخرت اندوهگین نمیشوید؟
📙 نهج البلاغة ، الخطبة ۱۱۳
🔖 مناسبت ها
👳♂روز بزرگداشت ملا صدرا
🪧 روز بهره وری و بهینه سازی مصرف
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
سلام امام زمانم✋🌸
مگر میشود ما شما را داشته باشیم و اینهمه اسیر در گرداب غم باشیم؟ ...
مگر میشود طبیبی مثل شما باشد و ما در چنگال بی رحم بیماری ، دست و پا بزنیم ؟ ...
مگر میشود پدرے چون شما داشته باشیم و اینهمه بی کس و تنها باشیم ؟ ...
شما نجاتمان میدهید ، درمانمان میکنید ، حیاتمان میبخشید ...
به همین زودے .... به همین نزدیکی