eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
715 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
10.5هزار ویدیو
339 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
9.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ بر هم زدن سخنرانی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله 📎 📎
💠 نقش اخلاق در رزق و روزی 📕 حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: مَن سـاءَ خُلُقُــهُ ضـاقَ رِزقُـهُ؛ مَن كَـرُمَ خُلُقُهُ اتَّسَعَ رِزقُهُ . 🔹 هر كس، بداخـلاق بـاشد، روزى‌اش تنگ گردد و هر كس اخلاقش کریمانه باشد، رزق و روزی‌اش زیاد خواهد شد . ✍️ در مجموع روایات، رزق شامل رزق‌های مادی و معنوی می‌شود. 📚 غررالحکم، ص۵۹۲. 📎 📎 📎 📎
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
حورا صبح برای نماز بیدار شد. دست و صورتش را شست و وضو گرفت. چادر نمازی که برای جشن عقد مادر امیر مهد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان حورا💗 قسمت 48 مهرزاد تمام کار های ثبت نامش را کرده بود. تصمیمش هم قطعی بود. می خواست برود.. برود و جام شهادت را بنوشد. برایش لذت داشت که برای حضرت زینب جانش را هم بدهد. می دانست باید قید همه چی را در کشورش بزند و برود بجنگد.. او دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت. حورا را که از دست داده بود یعنی همه چی را از دست داده. هر چند حس قبلی را به او نداشت فقط ته ته قلبش هنوز هم حس هایی به او داشت که نمی توانست انکارش کند. فقط مانده بود اجازه مادر و پدرش که بعید می دانست قبول کنند که برای جنگ به سوریه برود. اما مهرزاد با این بهانه ها از تصمیمش منصرف نمی شد. هر طور که شده آن ها را راضی می کرد. فعلا تنها کسی که از تصمیم او با خبر بود آقای یگانه بود. او تنها مشوق او در این امر مهم بود. هنوز آن حرف آقای یگانه را به یاد داشت که او را به رفتن مصر تر می کرد. " تو اولین کسی هستی که تو جمع ما داره به این سفر ارزشمند اعزام میشه. سفری که میدونم خیلی مشتاقشی و دوست داری بری. اینو میخوام بهت بگم مهرزاد تو تازه تغییر کردی، یه جورایی تازه پاک شدی. تازه توبه کردی از همه گناهای گذشته ات اما تصمیم گرفتی بری. در صورتی که خیلی از بچه ها یا حتی خود من.. جرات رفتنو نداریم. بهت افتخار می کنم مهرزاد جان. می دونم که این همه لطف الکی و بی خود نیست. اول که راهیان نور الانم... مدافع حرم." مهرزاد سر راه خانه دو دسته گل گرفت تا بلکه با آن ها بتواند رضایت پدر و مادرش را بگیرد. به خانه رسید و با کلید در را باز کرد. _سلام بر اهالی خونه. مونا از اتاقش بیرون آمد و گفت:سلام داداش. چه خبره؟ خوش خبر باشی. _معلومه اونم چه خبر خوبی. مامان؟ بابا؟؟ خونه این؟؟ مریم خانم و آقا رضا با سرو صدای مهرزاد پایین آمدند. _ چه خبرته مهرزاد؟ سلام.. _سلام مامان خوشگلم. _سلام بابا جان. _علیک سلام پدر خودم. خوبین؟؟ مریم خانم قلبش لرزید. می دانست این خوشحالی مهرزاد خبر بدی را در پی دارد. _ این گل ها برای چیه؟ مهرزاد لبخندی زد و گفت: برای رضایت والدینم. مریم خانم با حرص گفت: باز چی زده به سرت؟ کجا می خوای بری که داری انقدر پاچه خواری می کنی؟ مهرزاد با دست مادر و پدرش را به سمت مبل ها هدایت کرد و گفت: مونا جان سه تا چای بیار آبجی. _باشه. چند روزی از تصمیم مهرزاد می گذشت. مادر وپسر باهم سرسنگین بودند و مریم خانم به هر دری میزد پسرش راضی به نرفتن نمیشد. یک روز در خانه حوصله اش سر رفته بود. بیشتر عصبی شده بود. تلوزیون را روشن کرد. در حال غرزدن بود ناگهان مستندی که از شبکه مستند پخش می شد توجه اش را جلب کرد. مستند در مورد 3 دختر سوریه ای بود که هر سه از یک داعشی باردار بودندو سنشان زیر 15 سال بود. ازروزهایی که اسیر این داعشی بودند، تعریف میکردندو مو به تن مریم خانم راست می شد. هی با خودش حرف میزد . _اسم اینا رو نمیشه انسان گذاشت از حیوان پست ترن. آخرای مستند بود که آقا رضا وارد خانه شد. مریم خانم اصلا متوجه آمدن همسرش نشد. _چیه چرا رنگت پریده؟ _بیا ببین این ظالما چی به سر زن و دخترا بی دفاع آوردن بی شرفا. _درمورد چی حرف میزنی؟ _داعشی های بیشرف. از آن روز مریم خانم اخلاقش تغییر کرده بود. دلش می خواست بیشتر پسرش را ببیند چون دیگر به او حق می داد به دفاع از مظلومان و حرم حضرت زینب به سوریه برود. 🍁نویسنده زهرا بانو🍁
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان حورا💗 قسمت 48 مهرزاد تمام کار های ثبت نامش را کرده بود. تصمیمش هم قطعی بود. می خ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان حورا💗 قسمت49 مریم خانم یک شب برای شامی مفصل تدارک دید. همه ی اهل خانه را دور میز شام جمع کرد. مارال گفت: مامان جون چی کار کردی. خبریه مگه؟! مریم خانم لبخندی زد و گفت: بله عزیزم یه خبر خوب برای داداشت دارم. مهرزاد که تا کنون ساکت بود گفت: چه خبری؟ باز چه اتفاقی افتاده؟! مریم خانم گفت: اول غذاتون و بخورید بعد میگم. حال این مونا بود که اصرار میکرد بداند مادرش چه خبری را می خواهد بدهد. همه در سکوت شامشان را خوردند و به مادرشان نگاه می کردند. مریم خانم نگاهی به همسرش کرد و گفت:خب، من و رضا راضی شدیم که.. _که چی ؟! _مهرزاد بره سوریه. مهرزاد از خوشحالی نمی‌توانست حرفی بزند انگار در خواب بود. تعجب آور بود که مادرش چگونه رضایت داده؟! از مادرش تشکر کرد و خودش را با سرعت به طبقه بالا رساند. موبایلش را برداشت و شماره آقای یگانه را گرفت. _سلام داداش خوبی؟! _الحمدالله، مهرزاد جان شما خوبی؟! _ممنون من که عالیم. –خدارو شکر. چی شده این موقع شب یاده ما کردی مهرزاد جان سابقه نداشته؟! مهرزاد تک خنده ای کرد و گفت: ببخشید آقای یگانه می خواستم بگم که مادر و پدرم رضایت دادن من برم سوریه. _جدی میگی مهرزاد؟! _بله، همین الان مادرم گفت. _خب خداروشکر. دیدی گفتم حضرت زینب خودش این مهر و به دلت انداخته خودشم کارهات رو درست میکنه. _اره واقعا البته دعای خیر شما هم بی اثر نبود. _لطف داری داداش. _خوش به سعادتت. شفاعت ما رو هم بکن پیش بی بی. _ فردا میام پیشت داداش. مهرزاد بعد از تمام شدن حرف هایش خداحافظی کرد و با آرامش خوابید. 🍁نویسنده زهرا بانو🍁
💢 مرگ خاموش 🔸 مصرف دخانیات می‌تواند باعث کاهش قدرت دفاعی بدن و افزایش آسیب‌پذیری در برابر بیماری‌ها شود. 📎 📎
تامین اجتماعی: هدیه ۷۰ میلیونی به نوزادان صحت ندارد سازمان تامین اجتماعی: 🔹غرامت دستمزد ایام بارداری در مدت مرخصی زایمان زنان بیمه‌شده از سوی این سازمان به بیمه‌شدگان زن شاغل در کارگاه‌های مشمول قانون تأمین‌اجتماعی که دارای رابطه مزدبگیری با کارفرما باشند، پرداخت می‌شود و میزان آن، معادل دو سوم آخرین مزد یا حقوق مبنای کسر حق بیمه هر بیمه‌شده است. 🔹مرخصی زایمان خدمت جاری این سازمان است و خدمت جدیدی نیست و میزان آن بستگی به میزان مزد هر بیمه شده است و تعریف عدد ثابت ۷۰ میلیون تومان به عنوان یک هدیه برای فرزندان کلیه بیمه شدگان که در سال ۱۴۰۴ متولد شده‌اند صحیح نیست.
🌳 تربیت مادرانه 🌺 مادر می‌تواند فرزندان را به بهترین وجهی تربیت کند. 💯 تربیت فرزند به وسیله‌ مادر، مثل تربیت در کلاس درس نیست؛ با رفتار است، با گفتار است، با عاطفه است، با نوازش است، با لالائی خواندن است؛ با زندگی کردن است. 🎙 امام خامنه‌ای مدظله‌العالی؛ ۱۳۹۲/۰۲/۱۱ 📎 📎 📎
💢 زندگی در خطر (سیگار و قلیان) 🔶 زندگی در خطر (سیگار و قلیان) اثری از سید ستار مهدی‌زاده است. او در این کتاب به بررسی خطرات سیگار و قلیان می‌پردازد و این مسأله را از منظر دینی نیز بررسی می‌کند. 📎 📎 📎
💢 سه گام‌ در کنترل اعتیاد 🔸 کتاب سه گام‌ در کنترل اعتیاد نوشته‌ امیرسلیمان شهبازی و مژگان دارابی، منبعی است که چیستی و چرایی اعتیاد را به شیوه‌ای ساده و در عین حال، علمی، تبیین می‌کند و درباره‌ چگونگی رهایی از آن سخن می‌گوید. 📎 📎 📎
🌐 حقوق بشر از دیدگاه امام سجاد علیه‌السلام ❌ حق مدعی(ادعا کننده): ❇️ امام سجاد علیه‌السلام می‌فرمایند: وَ حَقُّ الْخَصْمِ‌ الْمُدَّعِي عَلَيْكَ‌...وَ لَمْ تُسْخِطْ رَبَّكَ فِي اَمْرِهِ‌ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ‌ . 💎 حق کسی که با تو اختلاف دارد یا ازش ناراحتی، این است که حواست باشه کاری نکنی که خدا ازت ناراحت بشه، چون زور واقعی فقط دست خداست! 🔶 قسمت ششم: 1️⃣ خدا همیشه شاهد رفتار ماست! حتی وقتی عصبانی هستی یا کسی ناراحتت کرده، بدون که خدا داره نگاه می‌کنه. پس بی‌ادب حرف زدن یا دعوا کردن اصلاً ارزشش رو نداره. 2️⃣ با احترام رفتار کردن! کسی که توی اختلاف هم با احترام رفتار می‌کنه، نشون می‌ده که شخصیت قوی و بزرگی داره. 3️⃣ دعوا تموم می‌شه، ولی حرفا می‌مونه! وقتی با کسی بحث داری، ممکنه بعداً آشتی کنی، ولی اگه توی اون لحظه حرف بد بزنی، دل اون طرف می‌شکنه و ممکنه هیچ‌وقت یادش نره. 4️⃣ تو مسئول رفتار خودتی، نه رفتار دیگران! اگه اون یکی بی‌ادبی کرد، تو لازم نیست مثل اون رفتار کنی، چون قراره خودت رو به خدا و خودت ثابت کنی، نه به اون! ✳️ نتیجه: اگه امروز با کسی اختلاف داشتی، یه نفس عمیق بکش، ساکت شو و سعی کن با احترام حرف بزنی. حتی می‌تونی بگی: الان ناراحتم، بعداً صحبت کنیم. 📎 📎 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا