🖤 طلاق = شکست
👨🏻🏫 آدمها گاهی با شجاعت از رابطهای خارج میشوند که پُر از درد، تحقیر، بیمهری یا خیانت بوده؛ تصمیمی که شاید از بیرون قابل تحسین باشد؛ اما حقیقت این است که: طلاق، حتی اگر راه نجات هم باشد، باز یک شکست است.
❌شکست نه به معنای ضعف یا ناتوانی، بلکه به معنای از بین رفتن رؤیایی که برایش جنگیدهای.
👨🏻💔🧕🏻 طلاق:
-پایان یک مسیر است که زمانی با لبخند و شوق شروع شده بود.
-پایان همه وعدههایی که به هم دادهاید.
-پایان روزهایی که برای بهتر شدنش جنگیدهای و شاید حتی خودت را فراموش کردهای.
💔طلاق پایان زندگی نیست؛ اما پایان یک فصل پرمعناست. پایان رؤیاهایی که به واقعیت نرسیدهاند.
📎 #طلاق
📎 #شکست
💢 تصرف در اموال فرزند نابالغ
⁉️ سؤال:
آیا پدر می تواند مقداری از دیهای که به فرزندش تعلق گرفته را به دیه دهنده ببخشد یا از طرف بچه صدقه دهد؟
✍️ پاسخ:
ج۱) اگر مصلحتی برای فرزند نداشته باشد نباید چنین کاری کند.
ج۲) صدقه دادن به نیت حفظ سلامتی در حد متعارف، اشکالی ندارد.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای.
📎 #احکام_خانواده
📎 #حقوق_فرزندان
💢 تابآوری در سختیها
👨🏻🏫 تابآوری نشکستن نیست، بلکه هنر خمشدن و بازگشت قویتر است.
🗝 راز تابآوری از نگاه روانشناسی:
1️⃣ انعطاف فکری:
به جای چرا من؟ بگویید: این بحران چه چیزی به من یاد میدهد؟
2️⃣ پناهگاههای عاطفی:
داشتن حداقل دو نفر حامی قابل اعتماد، به کاهش اضطراب در موقعیتهای مختلف کمک میکند.
3️⃣ رشد پس از آسیب:
به طور کلی افراد پس از بحرانها، توانمندیهای جدیدی را کشف میکنند.
📝 تمرین
امروز یک خاطره سخت در گذشته را مرور و بنویسید که از این ماجرا، چه مهارت و تجربهای کسب کردهاید؟
📎 #روانشناسی
📎 #تابآوری
💢عفاف و حجاب در سبک زندگی اسلامی
💠 گرایش جهانی
💠 تهاجم دشمنان دین به حجاب در برخی کشورهای غربی و اسلامی غیر اسلامی نشاندهنده اهمیت و تأثیر حجاب است. پس از انقلاب، به ویژه زنان روشنفکر و دانشجو در ایران و حتی برخی جوامع غربی، گرایش و علاقه قابل توجهی به رعایت حجاب پیدا کردهاند.
📚عفاف و حجاب در سبک زندگی اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنهای، ص۸۳
📎 #عفاف
📎 #حجاب
📎 #سبک_زندگی_اسلامی
💢 نگاه پرستار به عورت همجنس
🔹 اگر پرستار بخواهد برای ضرورتی به عورت بیمار همجنس خودش دست بزند، اولاً باید دستکش دست کند چون لمس عورت هم مانند نگاه به آن حرام است؛ ثانیاً باید تا میتواند از نگاه به عورت خودداری کند.
📚 پینوشت:
احکام کاربردی/ مطابق فتاوای آیات عظام خامنهای و سیستانی/ صفحه 212
📎 #احکام_نگاه
📎 #احکام_پزشکی
ریاح نت4_5922793698281660832.mp3
زمان:
حجم:
4.1M
بیکلام برای تویی که بی خوابی، استرس، فشار آینده و دغدغه های فکری دارن تمومت میکنن...
بهت یادآوری میکنم زندگی یه فرصته که بهت داده شده و ازت گرفته میشه...
سخت نگیر از مسیرت لذت ببر، تو خودتو داری...🌸
💯 با برندهها بازی كن، شايد نتونی ببری؛ ولی راه بردنو ياد میگيری.
📎 #سبک_زندگی
📎 #خانواده
📎 #مهارتهای_فردی
🕌 صدقه و نزول رزق
امام صادق عليه السّلام فرمود:
بيمارانتان را با صدقه مداوا كنيد،
و بلا را با دعا دفع نمائيد،
و نزول رزق را بوسيلۀ صدقه بطلبيد،
زيرا كه صدقه رزق را از ميان دو فكّ هفتصد شيطان كه همگى مانع وصول آنند رها می سازد.
و هيچ چيز بر #شيطان سنگينتر از صدقه بر مؤمن نيست.
و صدقه پيش از آنكه در دست بنده واقع شود، در دست خداى تبارك و تعالى قرار ميگيرد.
🔹من لایحضره الفقیه ، ج۲
#صدقه
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
💔ماه صنم💔 #قسمت_چهارم به طرف کرسی رفتم و پاهامو دراز کردم با حس گرما خون دوباره به انگشتهای پام بر
💔ماه صنم💔
#قسمت_پنجم
از تغییر یک دفعه اش خنده ام گرفت ولی جلوی خودمو گرفت
خیلی نگذشته بود که آقایون مجمع به دست با کاسه های آبگوشت چرب و چیلی اومدن
از عطر آبگوشتها سر مست شدم و پشت سرشون وارد مهمون خونه شدم و کنار ننه خودمو جا دادم
ننه کاسه ای جلوم گذاشت و با سر اشاره کرد که بخور
نون تلیت کردم و با خوشحالی از اینکه مجبور نیستم عدسی ماه بس و بخورم شروع به خوردن کردم ته کاسه که بالا اومد فاتحه ای هم نثار اون بخت برگشته کردم
شب بابا و خدامراد از چوپانی برگشتن
ننه اتفاقات و براشون تعریف کرد و کاسه هایی که برای شوهر و پسرش قایم کرده بود و جلوشون گذاشت
بابا با لب چرب گفت
فردا صبح میرم شهر برای فروش محصول و پشم گوسفندا دو یه روزی نیستم حواستون به همه چی باشه
ننه چشمی گفت و تکیه داد اون زمان زنها حق اظهار نظر بیشتر از اینو نداشتن
بعد شام فانوس خاموش کردیم و همه زیر لحافهامون خزیدیم
یه روز بعد رفتن بابا کلون در بصدا در اومد از ایوون عمو قادر و دیدم که یه پاکت دستشه و با دست دیگه اش تابی به سیبیل های چخماقیش میده و چند دقیقه یه بار کلون در و میزنه
فوری گیوه هام و پام کردم و به طرف در رفتم
و با صدای ارومی سلام دادم
عمو قادر اومد تو و گفت
علیک ننه ات خونه نیست
گفتم
داخل مطبخه
به طرف مطبخ رفت و یاالله یاالله گویان دنبال ننه میگشت
عمو قادر عموی بزرگمون بود از بابا هم بزرگتر بود خیلی کم پیش می اومد که بهمون سر بزنه
ننه با دستهای خمیری اومد بیرون و گفت
سلام آقا قادر بفرما تو تا ماه صنم چای میاره منم دستهامو بشورم و بیام
عمو تابی به سیبیلهاش داد و وارد مهمون خونه شد
سریع چایی رو که ماه بس دم کرده بود تو استکان ریختم و کنارش هم چند تکه نبات گذاشتم و به طرف مهمون خونه رفتم
ادامه دارد...