eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌹🕊🌹🕊🌹🌴 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌹 سرباز مصطفی کرمی 🌻 (ناصرقلی) ـ ۲۳ ساله ـ نجف آباد - گلدشت 🌹 جهادگر علی محمد رحیمی 🌻 ( رضا ) ـ ۴۰ ساله ـ نجف آباد - حاجی آباد 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🕊 @dashtejonoon1🌹🌴
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 🌹 🌹 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 اول ترم بود که تصمیم گرفتند ما را به اصفهان ببرند... به قول بچه ها سابقه نداشت تا به حال بخواهند اصفهان ببرند... بعد از چند روز برنامه فشرده و جلسه ، یک شب مسئول فرهنگی مان گفتند : شاید نرویم خیلی شکست انگار باید اول تا بشوی اجازه گرفتم و گفتم می‌خواهم چند خطی برای بخوانم السلام ای سوخته السلام ای حلقه آویخته سلام بر ای صحیفه ای لوح زرین ای معنای ، آن زمان که آفتاب سوخته ات را بر نهادی مهرت بوی می داد و بوی نینوا که کدامین پیامت را به می رساند . بغض عجیبی داشتیم انگار فقط منتظر یک جمله دیگر بودیم که همه ی بچه ها گریه کنند . بر روی تصویرتان روی دیوار های شهر غفلت پاشیدیم و پوستر نصب کرده ایم . دل نوشته ام که تمام شد بعد از مدتی مسئولان با رفتن به موافقت کردند . و بالاخره قبول کردند که ما به آنها برویم . 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🇮🇷 @dashtejonoon1🌹🇮🇷
1.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 اسرائیل قناعت نمی‌کند به آنجایی که هست؛ قدم قدم پیش می‌رود و هر قدمی که رفت، هی می‌گوید ما کاری نداریم، همین است، فردا قدم بالاتری برمی‌دارد. امروز لبنان است، فردا خدای نخواسته سوریه، پس فردا عراق است و همین طور... 🍀 @dashtejonoon1🌼🌺
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹 دوباره ... دوباره نامه ... دوباره حرفای دلم روی کاغذ ... دوباره.... حنجره ام ، شما را فریاد میزند شما که تجلی هستید را طولانی می کنم شک ندارم شما برای شدم ، نیمه شبی دعا می کنید چراغ دلم را هر روز با یاد شما روشن می کنم یااااااااد امام وووووو دل ووووو می بره کَرررررربُلا..... و اتاقم را با و و چفیه های شما میکنم و همیشه بخاطر می سپارم چرا رفتند ای باید به شما زنجیر کنم بند را.... 🌺🌷 @dashtejonoon1 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@ostad_shojaeدشمن شناسی 31.mp3
زمان: حجم: 7.62M
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 ۳۱ یکی از بزرگترین گمراهی ها، نا امید شدن از توبه است! ماهنوز زنده ايم و میتونيم مسیری رو که سالهای طولانی اشتباه رفتیم، برگرديم. 💐 @dashtejonoon1🍀🌺
🥀💐🕊🌺🕊🌴🥀 رمضان سال 1361 بود. شغلم رانندگي بود و بيشتر اوقات مأمور بردن وسايل تداركاتي و پشتيباني به جبهه‌ها و تحويل آن در خط مقدم بودم. سيم خاردار،دستك،نبشي،پليت،كيسه گوني و كمك‌هاي اهدايي به جبهه‌ها از جمله وسايلي بود كه همه هفته از شهرستان‌هاي دوردست خصوصا شرق كشور بارگيري كرده و به خطوط مقدم جبهه‌هاي جنوب غربي كشور ترابري مي‌كردم. در ماه رمضان سال 1361 هم طبق معمول هميشگي، مقداري وسايل سنگري بارگيري كرده و از شهرستان بيرجند به سوي اهواز به راه افتادم. نزديكي‌هاي افطار روز بعد بود كه به شهر سوسنگرد رسيدم و به ستاد كمك‌هاي مردمي مراجعه كردم. افطار شده بود. برادران رزمنده مستقر در آن ستاد به من خوش‌آمد گفته و من را براي صرف افطار به اطاقي كه در آن سفره افطاري چيده بودند راهنمايي كردند. سفره بزرگي در وسط اطاق پهن شده و حدودا 10 تا 12 نفري دور سفر نشسته بودند. شير،سوپ،سبزي پلو، ماست و مقداري خرما و كمي پنير و سبزي زينت‌بخش سفره بود. ... غلامرضا حيرت ‌مفرد شادی روح و 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊