eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
دشت جنون
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 #سردار_شهید #محمد_ابراهیم_همت #دوران_سربازی ماه مبارک رمضان مسئول آشپزخانه #قسمت_سوم سرب
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 ماه مبارک رمضان مسئول آشپزخانه هر لحظه که به پایان مرخصی ابراهیم نزدیک می‌شود، نگرانی یونس هم بیشتر می‌شود از گروهبان می‌خواهد: اگر می‌شود، باز هم برایش مرخصی رد کن؛ من می‌روم راضی‌اش می‌کنم نیاید پادگان گروهبان می‌خندد و می‌گوید: ماه رمضان یک ماه است. الان تازه پنج روزش رفته. من چه طور بیست و پنج روز مرخصی برایش رد کنم یونس می‌گوید: از مرخصی‌های من کم کن. اگر ابراهیم را دوست داری، نباید اجازه بدهی تا آخر ماه رمضان بیاید پادگان ، اگر بیاید و اوضاع اینجا را ببیند، حتماً با سرلشکر درگیر می‌شود ششمین روز ماه رمضان است. چند ساعت تا افطار مانده است ابراهیم آرام و قرار ندارد. شده است مثل اسفند روی آتش خبرهایی که از پادگان به گوش رسیده، مردم را عصبانی کرده چه رسد ابراهیم که مسئول آشپزخانه پادگان است مردم می گویند: « سرلشکر ناجی، روزه داران را با شلاق و بازداشت مجبور به روزه خواری می‌کند او به زور در گلوی روزه داران آب می‌ریزد ابراهیم هر چه فکر می‌کند، بیشتر عصبانی می‌شود اما سعی می‌کند ناراحتی‌اش را از کربلایی و ننه نصرت مخفی کند بند پو تین‌هایش را محکم می‌بندد و ساکش را به دوش می‌اندازد و خداحافظی می‌کند ننه نصرت باز هم می‌گوید آخر ننه چه طور شد یک دفعه تصمیم ات عوض شد مگر نگفتی تا آخر ماه پیش ما می‌مانی ... 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🏴🌹🕊🌹🏴🥀 ماه رمضان بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت افطار دعوت کرد؛ با تعدادی از رزمندگان از جمله به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم . دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما منصرف شد و گفت من برمی گردم . رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم . به من گفت: شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید من هم بعد از افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت: اگر خاطرت باشد این افسر قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار دعوت کرده بود آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را می خورند! امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند من آن افطار را نمی خورم . 🌹 @dashtejonoon1🕊🏴
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 پس از اتمام مرخصی‌ام از تهران به منطقه مهران رسیده بودم که که آماده باش اعلام کردند و گویا دشمن ساعت دو نیمه شب عملیاتی انجام داده بود اما سمت ما خبری نبود. به ما گفتند شلیک کنید ما هم در تاریکی با «آرپی جی» و گلوله شلیک می‌کردیم و تا پنج صبح که هوا کمی روشن شد دیدیم هرچه گلوله زده‌ایم به تانک و نفربر زده بودیم. ساعت ۶ می‌خواستیم عقب‌نشینی کنیم، که یکی از مافوق‌های‌مان اجازه عقب‌نشینی به ما نداد و یک ساعت بعد به ما دستور عقب‌نشینی صادر شد. حدود ۲۸ نفر بودیم که عقب‌نشینی کردیم و با یک ماشین جنگی به داخل منطقه مهران رفتیم. منطقه به محاصره دشمن درآمده بود. ما هم در جاده زیر یک پل مخفی شدیم که دیدیم یک سرباز ایرانی هم جداگانه به سوی ما می‌آید. عراقی‌ها هم که با تانک و نفربر از روی پل در حال عبور بودند گویا رد او را زده بودند. حدود ۱۰ دقیقه بعد عراقی‌ها ما را محاصره کردند. البته ۱۸ تن از بچه‌ها قبل از اینکه ما به اسارت دربیاییم از طرف دیگر پل فرار کرده بودند و خودشان را نجات داده بودند. ماه رمضان و دقیقاً وقت اذان ظهر بود که نیروهای عراقی ما را اسیر گرفتند. یک درجه‌دار عراقی به همراه چند سرباز ما را اسیر کردند. درجه‌دار عراقی به سربازانش دستور آتش داد تا ما را به گلوله ببندند که یک یا دو دقیقه بیشتر طول نکشید که یک جیب نظامی از دور پیدا شد. آن درجه‌دار به نشانه احترام دست بلند کرد و به زبان عربی که البته از بچه‌های عرب زبان هم در میان بودند ترجمه کرد که آنها نمی‌خواهند ما را بکشند. افسر عراقی مدام می‌گفت: «ماه رمضان، گناه، گناه» آنها هم دست نگه داشتند و ما را سوار ماشین‌ها کردند و به بصره بردند تا پنج سال در اسارت دشمن زندگی کنیم. راوی : 🌹@dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴💐🌼🌺🌼💐🌴 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 💐🍀🌼🌺🌼🍀💐 🌺 @dashtejonoon1🌼💐
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌷 سردار اکبر فتاح المنان 🍁 (مصطفی ) ـ ۲۴ ساله ـ نجف آباد 🌷 سردار علی ایمانیان 🍁 (حسن ) ـ ۲۵ ساله ـ نجف آباد 🌷 پاسدار حجت نریمان حیدری🍁 (گودرز ) ـ ۲۳ ساله ـ نجف آباد 🌷 پاسدار محمد حسین استکی🍁 (ابراهیم ) ـ ۲۲ ساله ـ اصفهان 🌷 بسیجی احمد توکلی 🍁 (محمد حسن ) ـ ۱۶ ساله ـ نجف آباد 🌷 بسیجی رضا توکلی 🍁 (مانده علی ) ـ ۱۹ ساله ـ نجف آباد 🌷 بسیجی مجید ستاری 🍁 (حسن ) ـ ۱۸ ساله ـ نجف آباد 🌷 بسیجی محمد جواد معین 🍁 (محمد کاظم ) ـ ۱۷ ساله ـ نجف آباد 🌷 بسیجی فضل اله مغزی🍁 (علی ) ـ ۲۲ ساله ـ نجف آباد 🌷 بسیجی یداله نادری نژاد🍁 (عباس ) ـ ۳۰ ساله ـ نجف آباد 🌷 بسیجی احمد هادی🍁 (نعمت اله ) ـ ۲۰ ساله ـ نجف آباد 🌷 بسیجی مجتبی یزدانی 🍁 (ابوالقاسم ) ـ ۱۹ ساله ـ نجف آباد 🌷 بسیجی عباس استاد علی🍁 (محمد ) ـ ۱۷ ساله ـ دهق 🌷 بسیجی فرهاد یزدی 🍁 (غلامرضا ) ـ ۱۹ ساله ـ دهق 🌷 بسیجی غفار خوندابی 🍁 (محمدعلی ) ـ ۲۱ ساله ـ اصفهان 🌷 بسیجی منوچهر ذبحی 🍁 (عباسعلی ) ـ ۲۴ ساله ـ نجف آباد 🌷 سرباز محمد حری🍁 (عبداله ) ـ ۲۰ ساله ـ نجف آباد 🌷 سرباز علی اکبر احمدی 🍁 (سلطانعلی ) ـ ۱۹ ساله ـ جوزدان 🌷 جهادگر حیدرعلی باستانی 🍁 (مصطفی ) ـ ۲۵ ساله ـ نجف آباد 🌷 جهادگر محمد شریف زاده🍁 (عبدالرضا ) ـ ۳۱ ساله ـ نجف آباد 🌷 جهادگر احمد صالحی🍁 (حسین ) ـ ۲۵ ساله ـ نجف آباد 🌷 جهادگر رمضان هاشمی🍁 (علی ) ـ ۲۱ ساله ـ جوزدان 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 سالروز حمله مأموران ستم شاهی پهلوی به و یاد و خاطره این حادثه گرامی باد . عصر روز دوم فروردین ماه ۱۳۴۲ مصادف با روز امام صادق (علیه‌السّلام)، مجلس سوگواری از طرف آیت‌الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه با حضور آیت‌الله گلپایگانی برگزار شد. ماموران شاه برای اجرای نقشه خود پس از ناکامی در دو مجلس قبلی بر تعداد نیروها خویش افزودند. کامیون‌های سرباز مسلح در بیرون مدرسه فیضیه در حال آماده باش مستقر گردید. بعد از گذشت مدتی از شروع مراسم و حضور آیت‌الله گلپایگانی واعظی به نام «شیخ انصاری» به منبر رفت. وی از همان آغاز سخنرانی با صلوات‌های بیجای عده‌ای از حاضران مواجه شد. اخلال‌گران در دو گروه ۷۰ و ۳۰ نفری در دو طرف مجلس قرار گرفته بودند و به نوبت صلوات می‌فرستادند. پس از پایان سخنرانی، یکی از اخلال‌گران فریاد زد «برای سلامتی شاهنشاه آریا مهر صلوات» مردم به هیجان آمدند و درگیری شروع شد. ضرب و شتم طلاب و روحانیون توسط افراد اخلال‌گر آغاز شد. این گروه با چاقو و چوب به جان طلاب افتادند. کماندوها و افراد رژیم به هر طلبه‌ای که می‌رسیدند از وی می‌خواستند که «جاوید شاه» بگوید سپس وی را زیر مشت و لگد گرفته و کتک می‌زدند. عده‌ای طلاب به طبقه فوقانی مدرسه رفته و با پرتاب سنگ و آجر به کماندوها حمله کردند. مهاجمین به طبقه بالا رفته و در آنجا ضمن درگیری و مضروب ساختن تعدادی از آن‌ها، چند نفر را از بالا به پائین انداختند. شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹