eitaa logo
دشت جنون
4.5هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 بیست و یکمین روز از اردیبهشت ماه ، سالروز آسمانی شدن یکی از دلاوران ، غیورمردان و سرداران رشید شهرستان نجف آباد است . کسی که از کودکی در چهرۀ او مردانگی و شجاعت نمایان بود . او از دلاورمردان دوران انقلاب بود و قبل از پیروزی انقلاب شکنجه های فراوانی نیز در این راه متحمل شد و از مبارزان سرسخت با رژیم شاهنشاهی بود و بدون هیچگونه ترس و واهمه ای در مبارزات حاضر می‌شد و در مقابله با عوامل ساواک و نوکران استعمارگر نقش فعال داشت . شهیدی که با شروع جنگ تحمیلی در بیشتر عملیاتها شرکت داشت و در جبهه های نبرد حق علیه باطل نیز حضور فعال داشت . با توجه به اهم فعالیتهای زیادی که داشت و همچنین به واسطه ساده زیستی، شور و شوق خدمت و تعهد در تلاش‌های مدیریتی ، باعث شده بود که او را به بخشدار مرکزی شهرستان بروجن منتصب نمایند ولی از طرفی به جهت شور و شوق بالایی که به خدمت در مناطق جنگی داشت و رفته رفته دوستان عزیزش را از دست داده بود ، در همان ایامی که به عنوان بخشدار انتخاب شده بود ، پا روی این پست و منصب دنیایی گذاشت و با توجه به نزدیک شدن عملیات الی بیت المقدس ، به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و آنجا نیز فرماندهی گروه مهندسی جهاد‌سازندگی نجف‌آباد را به عهده گرفت ولی در بیشتر مواقع همچون یک بسیجی بر دشمنان یورش می برد . در حالی‌که زمان زیادی از آغاز مرحلۀ دوم علمیات الی‌بیت‌المقدس نگذشته بود، هدف تیر دشمنان قرار گرفت و زخمی شد ، بلافاصله به بیمارستان انتقال یافت و پس از چند عمل جراحی همانند سرور و سالار ، حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) ، تشنه لب به دیدار حق شتافت و به جمع دوستان و یاران پیوست و نامش در تارک هستی جاوانه شد . سنگر ساز بی سنگر ، جهادگر شهید حیدرعلی امامی در بیست و دومین روز از فروردین ماه 1334 در شهر نجف آباد و در خانواده ای متدین و پر تلاش دیده به جهان گشود و در بیست و یکمین روز از اردیبهشت ماه 1361 به درجه رفیع نائل آمد . لازم به ذکر است امامی شوهر خواهر سرداران رشید اسلام ، احمد ، ابوالقاسم ، کاظم و محمدعلی حجتی می باشد و مرحوم حاج مرتضی حجتی و مرحومه حاجیه خانم جلالی با احتساب حیدرعلی امامی ( داماد خانواده ) و محمد حجتی (نوه خانواده) ، تعداد تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی نموده اند . 🌹 @dashtejonoon1💐🕊
دشت جنون
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 #گذری_بر_تاریخ #زندان_دوله_تو #قسمت_پنجم #فاجعه_دوله_تو #از_زبان_یک_شاهد یدالله خداداد م
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 یدالله خداداد مطلق درباره هماهنگی نیروهای دمکرات و کومله با نیروهای عراقی می­گوید: یک پرچم قرمز بسیار بزرگ بالای زندان نصب شده بود، متوجه شدم این پرچم که قبلاً نبود علامتی است که هواپیماها و هلیکوپترهای عراقی مکان زندان را تشخیص بدهند، حتی آخرش هلیکوپترها هم یک راکت به طرف این پرچم پرتاب کردند که از بین برود که راکت به مکانی دورتر از پرچم خورد و پرچم پابرجا ماند. او در ادامه می گوید بعد از جنایت عراقیها ، نیروهای دمکرات برای ظاهرسازی به جهت آن­که وانمود کنند در این جنایت دخالت نداشته­اند، مراسم ترحیمی برای برگزار کردند. از رادیو خودشان هم این موضوع را محکوم و دولت عراق را به عنوان دولت فاشیستی یاد کردند. دولت خودمان هم اعلام کرد به دلیل گزارش‌هایی که از سوی قاسملوی خائن به دولت عراق داده شده زندان دوله تو بمباران شد . یاد و خاطره همه و و که در به صورت بسیار به رسیدند را گرامی می داریم . شادی روحشان 🌹 @dashtejonoon1🥀🌴
17.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🌼🌺🌸🌺🌼💐 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 بسیجی مهدی جابری (محمدحسین) 🌺 بسیجی علیرضا صفاری (محمدعلی) 🌺 بسیجی مجتبی قربانی (غلامرضا) 🌺 بسیجی محمدعلی نعمتی (اسداله) 🌺 جانباز غلامرضا توکلی (غلامحسین) 🌼 @dashtejonoon1 🌸🌺
🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌹 سردار حیدرعلی امامی (رمضان) ـ ۲۷ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی حیدرعلی نیکو (حسینعلی) ـ ۳۸ ساله - نجف آباد 🌹 سرباز ناصر دهقانی (محمدعلی) ـ ۲۱ ساله - روستای نهضت آباد 🌹 جهادگر علی حجتی (غلامرضا) ـ ۲۹ ساله - نجف آباد 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 ما سه برادر بودیم و سومین فرزند خانواده ی ما بود، وقتی پنج سالش بود مادرم براثر بیماری از دنیا رفت و این جریان به خصوص برای که کوچکتر از همه ی مابود، غم انگیزتر بود . شکر خدا، با وجود شرایطی که داشت، بچه ی بسیارمؤمن، منظم، با ادب و درس خوانی بار آمد، زندگی سخت اما موفقی داشت و وقتی کلاس یازدهم بود، داوطلبانه به جبهه رفت و در عملیات محرم مورخ یازدهم آبان ماه سال ۱۳۶۱به رسید . یادم نمی رود که قبل از یک شب برای شرکت در مراسم دعای کمیل به گلستان رفتیم و جایی نشستیم، همان جا روی زمین دراز کشید و گفت: دادا قبر من اینجاست و درست در همان نقطه هم به خاک سپرده شد . ... 🌹 @dashtejonoon1🥀🌴
دشت جنون
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 #خاطرات_شهدا #شهید_والامقام #محسن_کشکولی #قسمت_اول ما سه برادر بودیم و #محسن سومین فرزند
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 مزار برادرم چند قبر بالاتر از مزار است . یک روز رفتم سر مزارش و فاتحه ای خواندم، نگاهم به قبر بود، آهی کشیدم دستم را بالا بردم و گفتم: ای خدا مگه همه ی مقامشون نزد تو یکی نیست! چرا باید سر قبر این قدر شلوغ باشه و سر قبر برادر من هیچ کسی نباشه ؟؟!». همان شب به خوابم آمد و با ناراحتی گفت: دادا این چه حرفی بود سر قبر من زدی ؟! نظر کرده ی است و مقام ویژه ای به خاطر اخلاصی که داشت پیش خدا داره، دیگه هر وقت اومدی سر قبر من از این حرفها نزنی ها !!!». طلب استغفار کردم و از آن روز به بعد هر موقع گلستان می رفتم، اول سر قبر فاتحه می خواندم بعد سر قبر برادرم می رفتم . چند روز از این قضیه می گذشت، تا اینکه پدرم بیمار شد، پای پدرم ورم کرده بود و درد عجیبی داشت و هیچ دارویی جوابگو نبود، دکتر بختیار مالکی پزشک معالجش طی چند عکس رادیولوژی به این نظر رسید، که باید پا را قطع کند . اما آن روزی که قرار بود به اتاق عمل بروند، اتفاق عجیبی افتاد . پدرم از دکتر خواست که مجدداً از پایش عکس بگیرند هر چه دکتر می گفت: من مطمئن هستم که علاج درد شما بریدن پای شماست، باز پدرم اصرار داشت عکس بگیرند، مجدداً ایشان رابه اتاق رادیو لوژی بردند و عکس گرفتند اما دکتر مالکی وقتی عکس را دید با تعجب دید که اصلا نیازی به قطع کردن پانیست و با تجویز دارو قابل درمانست... به پدرم گفت: آقای کشکولی جریان چیه ؟ چه اتفاقی افتاده؟ شده؟ این همه اصرار و این عکس؟؟!!! پدرم گریه اش گرفت و گفت: دیشب روی تختم دراز کشیده بودم و با عکس پسرم که روبرویم به دیوار بود، حرف زدم گفتم: بابا یعنی تو ، نمی خوای یه فکر ی به حال پای من بکنی، که بریده نشه ؟؟ خوابم برد و در عالم خواب اومد کنار تختم ایستاد و دستش رو روی پایم کشید و گفت : بابا من از خواستم که از خدا بخواد پای شما رو شفا بده . من از خواب که بیدار شدم یقین دونستم که شفای مرا از خواسته برای همین اصرار کردم دوباره از پای من عکس بگیرید... در همین لحظه دکتر بختیار همان طور که گریه می کرد، کنار پدرم زانو زد و پای ایشان را بوسید و گفت : من از امروز به مقام ایمان آوردم، شما امروز درس بزرگی به من یاد دادید. راوی : محمد کشکولی 🌹 @dashtejonoon1🥀🌴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 براے کسانـی کہ اهل ارزش هاے اسلامی هستند ، تصاویـر از هر تصویـرے دلرباتـر است. باران رحمت اند ... دوستی با ... دوطرفہ استــ ... یاعلی کہ بگویـی دستتــ را خواهند گرفتــ ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹