eitaa logo
دشت جنون
4.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 ای برادران و خواهرانی که به خواب غفلت فرو رفته اید تا کی می خواهید سخنان امام امت و خدمتگزاران عزیز برای اسلام را فراموش کنید آگاه باشید و هوشیار باشید که امام امت همچون حسین بن علی (ع) با شما اتمام حجت کرده است هر کس به ندای ( هل من ناصر ینصرنی ) پاسخ دهد رستگار خواهد شد . 🌹 🕊 🌹 🌹 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
Montazer.ir4_6046478968175989371.mp3
زمان: حجم: 15.2M
🏴🌹🕊🥀🕊🌹🏴 ۶۷ برای موفقیت و پیروزی و اسلام هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفه‌ی ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از و اسلام است. 🎤 محمود معماری متن دعا را در لینک زیر بخوانید: blog.montazer.ir/?p=2263 🌹 @dashtejonoon1🍀🏴
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 خدایا من خجالت می کشم در روز سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد ومن سالم باشم. بار پروردگارا !!!! ازتو می خواهم هر زمان که صلاح دونستی شوم ضمن این که به تمام قسمت می دهم که مرگ در را نصیبم نکنی و اگر را نصیبم گردانی شود که در صحرای شرمنده نباشم . http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 من زندگی را دوست دارم ولی نه آن قدر که آلوده اش شوم و خود را فراموش و گم کنم . علی وار زیستن و علی وار شدن ، حسین وار زیستن و حسین وار شدن را دوست دارم. شادی روح و http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 سال ۸۹ که برای دومین بار مشرف شدیم به کربلا، من چندبار به آقا محمد گفتم برای خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین (ع) برای طواف، ولی ایشون همش طفره می رفت می گفت: بالاخره یه کفن پیدا می شه که ما رو بذارن توش... بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت شد و گفت دو تا کفن می خوای ببری پیش بی‌کفن اون روز خیلی شرمنده شدم... ولی محمدجان نمی دونستم که قراره تو هم یه روز بی کفن تو غربت، پیکرت جا بمونه... راوی : شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 عملیات شروع شده بود گردان ما خط شکن بود همه چیز داشت خوب پیش می رفت یه دفعه خوردیم به یه کانال پر از سیم خاردارهای حلقوی باید هر جور بود از این مانع رد می شدیم عراقی ها داشتن با تانک بهمون نزدیک میشدن سید علی اکبر به بچه هایی که عقب بودن دستور عقب نشینی داد و با این که زخمی بود و دستش قطع شده کاری عجیب کرد توی فکر بودیم که یه دفعه سید خودش رو انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم گفت از روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها نیومدند خودتونو به کانال برسونید هیچ که حاضر نبود رد بشه تا اینکه ما رو به جان امام قسم داد با گریه از روش رد شدیم آخرین نفر من بودم دستمو گرفت غرق خون شده بود و صداش در نمی یومد پهلوش شکسته بود و... اشاره کرد به پاکتی که توی جیبش بود و بهم فهموند که بردارم فکر کردم وصیت نامه اش رو نوشته برداشتم عراقی ها نزدیک شده بودند باید میرفتم تا من رو نبینند وقتی داشتم میرفتم گریه ام گرفته بود برگشتم و به فرمانده ام نگاه کردم دیدم آروم داره اشک می ریزه و به سختی دستاش رو به سمتم تکون میده فکر کردم داره باهام خدافظی می کنه ... خودم رو انداختم پشت یه خاکریز پاکت نامه فرمانده رو باز کردم خشکم زد به جای وصیت نامه یه عکس دیدم عکس دخترش بود دختری به تازه دنیا اومده بود و هنوز ندیده بودش تازه فهمیدم تکون دادن دستاش برا خدافظی نبوده میخواسته بگه برگرد یه بار هم که شده عکس دخترم رو ببینم و شهید بشم راوی : 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊