eitaa logo
دشت جنون
4.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 وظيفه هر شخص مسلماني است كه از اسلام و قرآن و دين خود دفاع كند و مثل امام حسين(ع) در مقابل ابر قدرتها و كفار تا آخرين قطره خون خود بايستد و مقابله كند . 🌹 🕊 🌹 🌹 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
Montazer.ir4_6046478968175989371.mp3
زمان: حجم: 15.2M
🏴🌹🕊🥀🕊🌹🏴 ۶۷ برای موفقیت و پیروزی و اسلام هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفه‌ی ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از و اسلام است. 🎤 محمود معماری متن دعا را در لینک زیر بخوانید: blog.montazer.ir/?p=2263 🌹 @dashtejonoon1🍀🏴
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند. با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟! می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که اربا اربا شود. فرستاده بود دنبالم. رفتم سنگر فرماندهی. گفت: می خواهم شعر “کبوتر بام حسین (ع)” را برایم بخوانی. گفتم: قصد دارم دیگر این شعر را برای کسی نخوانم. برای هر کسی که خواندم شهید شده. گفت: حالا که این جوری است حتما باید بخوانی. دلم می خواد کبوتر بام حسین بشم من/فدای صحن و حرم و نام حسین بشم من دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم/مدال افتخار نوکری از او بگیرم وسط خواندن حال و هوای دیگری داشت و صدای گریه هایش سنگر را پر کرده بود. دلم می خواد چو لاله ای نشکفته پرپر بشم/ شهد شهادت بنوشم مهمون اکبر بشم وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا. راوی : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 بهترین عزاداری و سوگواری ما زمانی بود که آب نداشتیم، کتک می‌خوردیم و گریه می‌کردیم، شلاق می‌خوردیم و اشک می‌ریختیم و همه شکنجه‌ها را با ذکر و نام امام بیمار حضرت سجاد (ع) و زینب کبری (س) و دختر سه ساله اباعبدالله تحمل می‌کردیم، اما وقتی با نیش و کنایه‌های عراقی‌ها و اهانت آنها به امام حسین (ع) مواجه می‌شدیم، آتش می‌گرفتیم. یکی از نیروهای حزب بعث عراق به ما می‌گفت شما ایرانی‌ها چرا عزاداری می‌کنید، شما مجوس‌ها چرا برایش گریه می‌کنید! امام حسین (ع) از خود ما عرب‌ها بود و ما عرب‌ها او را کشتیم، اما آنان نمی‌دانستند که ملاک اسلام تقوی است، قومیت را نمی‌شناسد و همه اقوام با هم برادرند. در یکی از سال‌های اسارت سربازان عراقی تمام توانشان را به کار گرفته بودند تا مراسم عزاداری برپا نشود و برای اینکه صدای ما به بیرون نرود، مجبور بودیم با مشت به سینه بزنیم تا صدای ما به بیرون نرود اما به گوششان رسیده بود که در حال عزاداری هستیم لذا تعداد نگهبانان را زیاد کردند که ما صبرمان لبریز شد و خونمان به جوش آمد و با فریاد «عباس علمدار، خمینی را نگه دار»، وارد محوطه اردوگاه شدیم و حسابی شور گرفتیم و عزاداری کردیم و عراقی‌ها از ترس شورش، دست از فشارهایشان برداشتند. راوي : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ‍ حاجی حواسش به همه چیزبود؛ ازمحتوای سخنرانی و مداحی‌ها و نماز جماعت‌ها ی ظهرعاشورا و تاسوعا گرفته ، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت کردن کفش‌های عزاداران و گرفتن اسفند دم در و دقت در توزیع صبحانه وغذای ظهرعاشورا و تاسوعا که به بهترین شکل انجام شوند. نگران سربازها هم بود. به تداخل نداشتن برنامه‌ها باساعات کاری و تعطیل نشدن امور اداری لشکرهم تأکید می‌کرد .مهم‌تر ازهمه، برگزاری نماز جماعت ظهر تاسوعا و عاشورای هیأت‌ ها درتکیه و خیابان‌های اطراف بود. یاد گریه‌هایش بخیر . همیشه شانه‌هایش چنان می‌لرزید که آدم به یاد گریه‌های حضرت امام(ره) می‌افتاد . مثل یک مادر فرزند ازدست‌داده، یا زهرا (س) یا زهرا (س) می‌گفت. حاجی ارادت ویژه ‌ای به بی‌بی داشت. در نمازها هم اینگونه بود . دیگر نبود . حواسش به توزیع صبحانه هر روز و غذای روزهای تاسوعا و عاشورا بود . شاید او هم مثل من خاطرات خوبی در کودکی از توزیع غذای امام حسین (ع) نداشت . یادم نمی‌ رود با این ‌که بسیار دوست داشتم، به ‌دلیل برخورد بد بعضی از بزرگ‌ترها، خجالت می‌کشیدم از غذای امام حسین (ع) بخورم. اما دراین مجلس اینگونه نبود، حاجی مثل پدر، مراقب همه بود؛ به‌ ویژه کوچک‌ترها . همه می‌نشستند و خادمان غذا را پخش می‌کردند. خودش هم این دو روز با پای برهنه و لباس‌های خاکی، این طرف و آن طرف می‌دوید و نظارت می‌کرد. او خادم واقعی آقا بود. این دو روز، هیأت‌های مذهبی از سراسر اصفهان در خیمه ‌ی عزاداری حضرت امام حسین (ع) در لشکر ۸ نجف اشرف شرکت می‌کردند و به نوبت و نظم خاص عزاداری می‌کردند. حاجی می‌گفت : ما سپاهی‌ها و رزمنده‌ها باید با برگزاری این مراسم‌ها ، ضمن انتقال پیام این حماسه، زیبایی‌ها را نشان بدهیم و آفت‌ها یی که گاهی در این‌گونه مراسم‌ها هست را ازبین ببریم. باید تمام امکانات درهرچه بهتر و باشکوه برگزارشدن این مراسم به‌ کارگرفته شود.» و این بود که یکسال نشده ، هیأت در کل استان مطرح شد و سال‌ها ی بعد جمعیت بیش‌تری شرکت ‌کردند. حاجی همین رویه را نیز در نیروی هوایی ادامه داد و حسینیه‌ ی حضرت فاطمه زهرا (س) که درکنار ۵ شهید گمنام است، یادگاری است از آن مرد بزرگ. شادی روح و http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌸 بسیجی محمد اجلالی 🍀 (محسن) 🌸 بسیجی سیدمصطفی هاشمی 🍀 (سیداحمد) 🍀 بسیجی محسن سالدورگر 🌼 (محمدحسن) 🍀 جهادگر عبدالحسین کاظمی 🌼 (جعفر) 🌴 @dashtejonoon1🍀🕊
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است 🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان 🌹 ڪہ در چنین روزی 🌹 شدند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌹 پاسدار حسن مصدری 🌺 (فیض محمد) ـ 15 ساله - نجف آباد ـ روستای حسین آباد 🌹 پاسدار هوشنگ روحانی 🌺 (حیدرعلی) ـ 18 ساله - نجف آباد ـ روستای حسین آباد 🌹 بسیجی عباسعلی حسین خانی 🌺 (بهمن) ـ 19 ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی جعفر صالحی 🌺 (محمدعلی) ـ ۲۳ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی عباس فاضل 🌺 (رجبعلی) ـ ۲۴ ساله - نجف آباد 🌹 سرباز حسن خاکی 🌺 (عباس) ـ ۲۱ ساله - نجف آباد 🌹 سالگرد 🌹 آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🥀