eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ همیشه و همواره مقوله امنیت در جوامع بشری جزو دغدغه های مسئولان و مردم بوده و است و در این نقطه از جهان در خاک پاک جمهوری اسلامی ایران در منطقه پرآشوب و جنگ زده خاورمیانه، به برکت تقدیم مدافع امنیت است که مردم در دورترین مناطق در آرامش و امنیت کامل در حال کارهای روزمره و تفریحات خود هستند. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🕊 تاریخ : 🗓 1404/04/31 🗓 نحوه : درگيري با گروهک معاند و ضد انقلاب 🌗 🌷 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
4.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🍀🏴🌴🏴🍀🏴 بگذارید قبل از خواب، آخرین چیزی که گوشمون می شنوه، آیات روح بخش و آرامش دهنده آیه الکرسی باشه حاجاتتون روا و عاقبتتون ختم بخیر ان شاءالله 🍀 @dashtejonoon1🍀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 07 مردادماه 1404ه.ش 🗓 04 صفر 1447 ه.ق 🗓 29 جولای 2025 میلادی 🔸صفحه 99 🔸جزء 5 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
إنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَيكُم مِن نِعَمِ اللّه ِ عَلَيكُم فَلاتَمَلُّوا النِّعَمَ نياز مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شما است ؛ از اين نعمت افسرده و بيزار نباشيد . http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 💐 خدایا در این ماه قیام امام حسین (ع) و یارانش علیه کفر ، ما را نیز در نبردمان با کفار پیروزی بخش. خدایا تو رسوا کن کسانی را که از خون شهدا استفاده کرده و پست و مقام و ریاستی را به نام حق اشغال کرده اند . 🌹 🕊 🌹 🌹 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
Montazer.ir4_6046478968175989371.mp3
زمان: حجم: 15.2M
🏴🌹🕊🥀🕊🌹🏴 ۶۷ برای موفقیت و پیروزی و اسلام هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفه‌ی ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از و اسلام است. 🎤 محمود معماری متن دعا را در لینک زیر بخوانید: blog.montazer.ir/?p=2263 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🌴🌹🕊🥀🕊🌴🌹 به گوشم رساندن که لب تشنه شده، وقتی تیر خورده بود از همرزمانش آب طلب میکند اما دوستانش به آب نمیدهند و میگویند الان نمیتونیم بهت آب بدیم چون آب برای بدنت ضرر داره و سریع میشی لحظاتی بعد تشنه به میرسد، این موضوع خیلی منو ناراحت کرده بود و با خودم میگفتم کاش به پسرم آب میدادن، تا اینکه یه شب تو خواب دیدم پایین کوه افتاده و من دارم میرم بهش آب بدم اما بانویی رو دیدم که عصا بدست ( آن بانو بودند ) رفت و به ، آب داد و برایم دست تکان میداد، منظورش این بود راحت به ، دادم، الان مطمئنم که سیراب به رسیده است. راوی: http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴 یک روز قبل از آن حادثه تلخ، تلفن زنگ خورد. بود. صدایش آرام بود، اما چیزی در آن موج می‌زد که دل آدم را می‌لرزاند. گفت: «بابا، با موتور بیا پادگان… کارت دارم.» با عجله رفتم. وقتی رسیدم، برای اولین بار را دیدم با لباس نظامی و درجه‌هایی که روی شانه‌اش می‌درخشید… همان‌جا قلبم پر از غرور شد. نه به خاطر لباسش، به خاطر آن نگاه آرام و مردانه‌اش؛ به خاطر اینکه می‌دیدم پسرم از من گذشته و خودش را وقف وطن کرده است. وسایلش را دستم داد و آرام گفت: «بابا… اینا رو ببر خونه. ماشینمو هم ببر پارک کن.» با تعجب گفتم: «چرا پسرم؟!» لبخندی زد، بغلم کرد و در گوشم آرام گفت: «بابا… منو حلال کن. ماشینو ببر آخر پارکینگ، بچسبون به دیوار.» گفتم: «چرا به دیوار؟!» گفت: «دیگه نمی‌خوام ماشین سوار بشم… نمی‌خوام صبح‌ها صدات بزنم و مزاحم تو و همسایه‌ها بشم.» حرف‌هایش سنگین بود… گلوی من پر از بغض شد، فقط نگاهش کردم. نمی‌دانستم این آخرین ماست؛ که بوی داشت. راوی : ... http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴