eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
دشت جنون
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴 #شهیدانه #خاطره_وداع_آخر #شهید_مدافع_وطن #وحید_جمشیدیان #قسمت_اول یک روز قبل از آن حا
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴 وقتی برگشتم خانه، ماشین را همان‌طور که خواسته بود، به دیوار پارکینگ چسباندم. مادر وحید پرسید: «چرا ماشین وحید رو اینقدر چسبوندی به دیوار که حتی نمی‌شه رد شد؟!» گفتم: «نمی‌دونم… خودش گفت اینطوری پارک کن.» هیچ‌کدام‌مان نمی‌دانستیم فردا چه می‌شود… فردای همان روز تلفن خانه زنگ خورد. از پادگان بودند. گفتند: «خودتون رو برسونید اینجا…» با دل‌نگرانی خودم را به پادگان رساندم. از همان دم در، نگهبان‌ها با احترام راه را باز کردند، هیچ‌کس جلویم را نگرفت. دلم لرزید؛ با خودم گفتم: «یعنی چه اتفاقی افتاده؟ چرا کسی چیزی نمی‌گه؟!» به نزدیکی صحنه حادثه که رسیدم، دیگر اجازه ندادند جلوتر بروم. چند نفر آمدند و آرام گفتند: «برگردید… الان نمی‌شه برید جلو.» همان لحظه، قلبم می‌خواست از سینه ام بیرون بزند. زیر لب گفتم: «یا خدا… نکنه وحیدم…» و همان‌جا فهمیدم… بله، دل پدر هیچ‌وقت اشتباه نمی‌کند. فردای آن وداع، در جنگ دوازده‌روزه اسرائیل و ایران، وحید پر کشید… انگار خودش می‌دانست که رفتنش نزدیک است. بعضی وقت‌ها آدم حس می‌کند شهدا قبل از رفتن، الهامی از سوی خدا می‌گیرند؛ گویی مرگ را نمی‌بینند، بلکه پرواز را می‌بینند. راوی: 👈 پ ن : ، فرزند همین خاک، حالا در گلزار شهدای قلعه‌سفید (نجف آباد) آرام گرفته… و ما مانده‌ایم با داغی که هیچ‌وقت سرد نمی‌شود. ای پدران صبور و زحمتکش شهدا، شما ستون‌های این وطنید؛ و حال که یک اربعین از شهادت، رفیق شهیدمان، وحید جمشیدیان گذشته، یادمان باشد این امنیت و آرامش، بهای اشک‌های شما و خون فرزندانتان است. ارسالی از اعضاء http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 امروز سالروز چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 ارتشی اسداله احمدی 💐 (قدمعلی) 🍀 بسیجی محمد صالحی 🌸 (سیف اله) 🌺 بسیجی قنبرعلی طالب 💐(نادعلی) 🍀 بسیجی عبداله عباسی 🌸 (سیف اله) 🌺 بسیجی فضل اله قیصریها 💐 (عباسعلی) 🍀 بسیجی حاکم مومن 🌸 (عبدالامیر) 🌺 سرباز مرتضی کاظمی 💐 (حسنعلی) 💐 @dashtejonoon1🍀🌺
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است 🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌺 پاسدار علی حسن صادقی 🕊 (محمدصادق) ـ ۲۴ ساله - شهرکرد 🌹 بسیجی حیدرعلی ابراهیم 🌾 (اسداله) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی مجید ابوترابی 🌾 (محمدعلی) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی سید مجتبی اسماعیلیان 🌾 (سید احمد) ـ ۱۷ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی عبدالمحمود ایزدی خواه 🌾 (رمضانعلی) ـ ۲۴ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی بهرام براتی🌾 (محمد) ـ ۲۲ ساله - نجف آباد ـ دهق 🌹 بسیجی محمدرضا بوسعیدی🌾 (مهدی) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی محمدرضا پزشکی🌾 (یداله) ـ ۱۷ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی محمدعلی حجتی 🌾 (حسنعلی) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی علی خوشاوی 🍁 (قربانعلی) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی سیدمحمد جعفر درخشانی 🍁 (سیدمهدی) ـ ۱۶ ساله - اصفهان 🌷 بسیجی نصراله رحیمی 🍁 (حسن) ـ ۲۴ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی محمدعلی صالحی 🍁 (غلامعلی) ـ ۱۷ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی احمدرضا طاهری 🍁 (حیدرعلی) ـ ۱۶ ساله - نجف آباد ـ گلدشت 🌷 بسیجی حسینعلی کاظمی 🍁 (علی) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌷 بسیجی غلامرضا مهدیه 🍁 (آقاجان) ـ ۲۴ ساله - نجف آباد 🌺 بسیجی حسنعلی هارونی 🕊 (فتحعلی) ـ ۳۱ ساله - نجف آباد ـ صالح آباد 🌺 جهادگر حسین چوپانی 🕊 (سبزعلی) ـ ۲۲ ساله - نجف آباد 🌺 سرباز نعمت اله بهرامی 🕊 (نوراله) ـ ۲۱ ساله - نجف آباد 🌺 سرباز حسن عبدلی 🕊 (حسینعلی) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد 🌺 سرباز علی اصغر محمدی 🕊 (حیدرقلی) ـ ۲۱ ساله - نجف آباد ـ یزدانشهر 🌺 سرباز ناصر مددی 🕊 (حسن) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 طی دوران اسارت به جز ‌سال آخر اسارتم هیچگاه اجازه نداشتیم در ماه محرم عزاداری کنیم. در دوران اسارت عزاداری را برای ما ممنوع کرده بودند و روزهای عاشورا و تاسوعا حتی آب را بر روی ما می‌بستند. در ایام عزاداری محرم نیروهای عراقی برای جلوگیری از برگزاری مراسم عزاداری واکسنی را به دست اسرا می‌زدند که باعث ورم و درد دست می‌شد تا این درد دست مانع از سینه‌زنی و عزاداری شود. با وجود این، همیشه دنبال فرصتی برای عزاداری بودیم، اگر چه حتی اجازه این‌که گوشه‌ای بنشینیم و در خلوت خود برای امام حسین(ع) عزاداری کنیم را نداشتیم. راوي : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 آرامش یعنـی در پناه شما بدون نگاهتان زندگیمان آشوبی بی انتهاست آنان 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌴 @dashtejonoon1🕊🥀