eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
كسى كه كارهاى خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و بركت در زندگى برخوردار است و واگذارنده حقيقى كارها به خدا، كسى است كه تمام همّتش تنها بسوى خدا باشد. http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
🌹🇮🇷🥀💐🥀🇮🇷🌹 💐 ای مسئولین ، از روی هوای نفس خود کار نکنید و تکیه گاه خود را خدا بدانید که در کارهایتان غرور و تکبر راه پیدا نکند چون باعث می شود که مسئولیتها از روی خلوص نیت انجام نگیرد و همین می تواند ضربه بزرگی به اسلام و مملکت بزند . پس مواظب باشید که شیطان شما را وسوسه نکند که باعث پایمال کردن خون شهدا می شود . 🌹 🕊 🌹 🌹 یاد و خاطره گرامی باد http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
Montazer.ir4_6046478968175989371.mp3
زمان: حجم: 15.2M
💐🌹🕊🥀🕊🌹💐 ۶۷ برای موفقیت و پیروزی و اسلام هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفه‌ی ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از و اسلام است. 🎤 محمود معماری متن دعا را در لینک زیر بخوانید: blog.montazer.ir/?p=2263 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
💐🌸🌼🌺🌼🌸💐 با اجازه مادر سادات رخت عزای پسرش را نه از جان بلکه از تن در می‌آوریم و می‌گوییم ای حسین داغ تو تا ابد در سینه ما خواهد ماند... 💐 حلولِ ماهِ ربیع الاول ماهِ شادی و شادمانیِ اهل بيت(ع) را تبریک باد 💐 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 با حسین تازه آشنا شده بودم و از خصوصیات او اطلاعی نداشتم. بعد از مدتی دوستی ما گل کرد و برای صبحانه ای با کلاس مرا به سنگر خود در پدافند فاو دعوت کرد. لباسم را مرتب کرده و با یااللهی وارد سنگر شدم. چشمم که به سنگر درهم و برهم او افتاد، حسابی جا خوردم؛ گونی های سنگر سوراخ سوراخ بودند و خاکی از آن ها به داخل ریخته شده بود و تراورزهای سقف پر از مرمی تیرهای کلاش. به روی خود نیاوردم و جایی برای نشستنم پیدا کردم. در گوشه ای دیگر، همسنگر او که تازه از پست شبانه آمده بود هم به خوابی خوش فرو رفته بود. بین ماندن و در رفتن مردد شده بودم. خدایا این چه سنگر ویرانی است که اینها برای خود درست کرده اند. حسین در حالی که با سروصدا به دنبال چیزی در صندوق ظروف می گشت، خوش آمدی به من گفت و عصبانی به سراغ همسنگر خود که ظاهراً آنروز نوبت شهرداریش بود رفت تا برای آماده کردن صبحانه او را بیدار کند. بعد از چند بار تکان دادن، صدای خواب آلودی بلند شد و گفت:" من تا صبح بیدار بودم و اصلاً نخوابیدم. بعداً صبحانه می خورم". حسین هم که نمی خواست تنهایی از مهمانش پذیرایی کند به سراغ کلاش خود رفت و در جلو چشمان متعجب و نگران من چند تیر به گونی های بالای سر او زد و با صدای بلندتری گفت: "می گم بلند شو کتری رو برا صبونه آب کن. مگه تو امروز شهردار نیستی؟" از ترس در حال سکته بودم که دیدم همسنگریش هم کم نیاورد و در همان حال دراز کش، با چشمان نیمه باز کلاش خود را رو به سقف گرفت و خشاب را خالی کرد. بوی باروت فضای سنگر را پر کرد و ..... در حالی که در گوشه ای پناه گرفته بودم، با صدای لرزان و نگران رو به هر دو آنها کردم و گفتم :" بخدا من صبحانه نمی خوام، عجب جنگ تن به تنی راه انداخته اید!!". با عجله خود را به بیرون سنگر انداختم و در حال فرار بودم که حسین بسیار آرام و خونسرد صدایم کرد و گفت:" ببین، این جریان بین خودمان بماند" و برای اطمینان دستش را به سمت من دراز کرد تا قولش را محکم کرده باشد. در حال فرار بودم که گفت، باز هم تشریف بیاورید، خوشحال میشم . راوی : رضا بهزادی، گردان کربلا http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊