eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 بعد از مراسم تشییع دو نفری زیر سایه دیوار گلزار درچه نشستیم . با شوخی به من گفت : دعا کن در ماه رمضان نشوم و یا اگر شدم ، پیکرم را بعد از ماه رمضان بیاورند که مردم در گرما اذیت نشوند ... صحبتش یک شوخی بود ولی درست سال بعد ، در ماه رمضان به رسید و پیکرش جا ماند تا بعد از ماه مبارک همینست دیگر ... در ماه رمضان شد ... اما طبق قراری ڪه با خدا داشت پیڪرش بعد از ماه مبارک تفحص و تشییع شد . 🌹 @dashtejonoon1🕊🌷
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 همه ما روزه می‌گرفتیم ولی عراقی‌ها اجازه نمی‌دادند غذای سحری نیمه شب توزیع شود، به همین دلیل تصمیم گرفتیم صبحانه را برای افطار و ناهار را برای سحر نگه داریم. شام را هم قبل از سوت داخل باش می‌گرفتیم. حالا با دو مشکل اساسی مواجه بودیم. یکی اینکه ظرف کافی برای گرفتن غذای سه وعده نداشتیم؛ دیگر اینکه نمی‌دانستیم غذای افطار و سحرمان را چگونه نگهداری کنیم؛ باید فکری می‌کردیم. در هر آسایشگاه ۵۰ نفری پنج «قصعه» (ظرف مستطیلی شکل) برای غذا داشتیم با دو سطل کوچک و یک «حبانه» که از آنها برای ذخیره آب استفاده می‌کردیم. حدود ساعت ۹ صبح مسئولان غذا قصعه‌ها را بر می‌داشتند و برای گرفتن آش شوربا به آشپزخانه می‌رفتند. وقتی بر می‌گشتند همه را در یک قصعه می‌ریختند و لای پتو می‌پیچیدند. سر ظهر چهار قصعه دیگر را بر می‌داشتند و برای گرفتن ناهار به آشپزخانه می‌رفتند. آشپزها برای هر ۱۰ نفر یک بیل برنج در یک طرف قصعه و یک ملاقه خوروش در طرف دیگر آن می‌ریختند. غذای ظهر را هم با هر زحمتی که بود در دو قصعه جا می‌دادیم و لای پتو می‌پیچیدیم. حالا دو قصعه داشتیم که از آن برای گرفتن شام استفاده می‌کردیم. نگهداری غذا به خصوص در آن فصل گرم مشکلات بهداشتی زیادی را به همراه داشت. بعضی از بچه‌ها با خوردن غذایی که دست کم ۱۵ ساعت در فضایی نامناسب قرار داشت به بیماری اسهال مبتلا می‌شدند. این بیماری عفونی برای بعضی‌ها چنان شدید می‌شد که نای راه رفتن را از آنها می‌گرفت. این در حالی بود که ما از ساعت ۶ بعد از ظهر تا هشت صبح از رفتن به دستشویی محروم بودیم. راوی : شادی روح و و سلامتی 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
دشت جنون
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊 #خاطرات_رمضانی #قسمت_اول عراقی شروع کرد به تیراندازی ولی با عنایت خدا هیچکدام از آن تیرها
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊 اسارتم 5 سال طول کشید اردوگاه های اسرا از هم جدا بود و هیچ راه ارتباطی نداشت و تدابیر امنیتی شدید حاکم بود و دوربین های متعدد فضا را رصد میکرد نگهبانان زیادی هم مراقب بودند شرایط سختی بود حیاط اردوگاه به اندازه نصف زمین فوتبال بود وارتباط اسرا خیلی کم. آنچه که باعث می شد اسرا سر پا بمانند مراسمات معنوی بود که با وجود فشارهای شدید به ما توان ایستادگی و مقاومت می داد. برنامه متداول اردوگاه به این صورت بود که صبح همه را از خواب بیدار می کردند و قبل از خوردن صبحانه بیست سی نفر وارد آسایشگاه شده و همه را با کابل و شلنگ و هر چیزی که دستشان می رسید کتک میزدند و موقع خروج از آسایشگاه هم سوت زده و از خروجی نیم متری با کتک عبور می دادند ایمان و اعتقاد بچه ها در کنار توسل به دعا ونیایش وهمدلی و اتحاد موجب می شد سختی ها ودشواری های ایام اسارت را تحمل کنیم در مناسبت های ویژه مثل محرم تدابیر امنیتی شدیدتر میشد وبرنامه ها به سختی برگزار می شد. راوی: 🕊 @dashtejonoon1💐🕊
🌹🥀🕊🌷🕊🥀🌹 ای نخل ها! ما را در یابید لبخندی برایمان بفرستید از بغض هایمان بپرسید ما محاصره شدگان لب تشنه ی والفجریم ما غرق شدگان اروندیم ما مفقودالاثرهای رمضانیم تپه های بغض گرفته قلاویزانیم میدان مین های فکه ایم مجنون جزیره مجنونیم غروب غمگین شلمچه ایم ما را پناه دهید ای شفاعت دیده ها! پس چرا چیزی نمی گوئید! ای یادگاران خلوت سنگرها راستی با آن همه یاران چه کردید؟ چطور قامتتان از شکستن آن همه دل نشکست؟! چطور نشنیدید آن همه صدای بلند را؟! راهی مهیا کنید از سفری به سمت نور بگوئید از نخل های سر به زیر حرفی بزنید هر توسلی به شما ختم هر کمیلی روبروی شما آغاز و هر تلاطمی لبیک گویان به شما می پیوندد 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌺💐🕊🌸🕊💐🌺 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌼 بسیجی محمد خزائیلی (قربانعلی) 🌼 سرباز جعفر کافی موسوی (رضا) 🌼 سرباز ابراهیم ابراهیم پور (محمود) 🌼 سرباز جمشید احمدی (محمدعلی) 🌼 @dashtejonoon1💐🌺
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌺 سردار مهدی قربعلی 🍁 (محمد حسین) ـ ۲۷ ساله ـ نجف آباد 🌺 سردار حسینعلی سمندری 🍁 (حیدر) ـ ۲۴ ساله ـ مفقودالاثر 🌺 بسیجی مرتضی شکرانه 🍁 (محمدعلی) ـ ۲۳ ساله ـ نجف آباد 🌺 جهادگر رضا جمشیدیان 🍁 (محمدعلی) ـ ۲۲ ساله ـ نجف آباد - قلعه سفید 🌺 جهادگر عبداله نصرالهی 🍁 (عباس) ـ ۵۳ ساله ـ نجف آباد 🌺 محمدقلی رستمی 🍁 (حسنقلی) ـ ۳۴ ساله ـ فردیدن 🌺 ارتشی علی کدخدائی 🍁 (مصطفی قلی) ـ ۲۶ ساله ـ نجف آباد 🌺 ابوالقاسم عزیزیان 🍁 (حسن) ـ ۳۰ ساله ـ نجف آباد - علویجه 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹