eitaa logo
دشت جنون
4.5هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌴🌹🥀🌹🌴🕊 آمدم بگویم نیستید ڪه ببینیـد قایق نَفس ما چطور به گِل نشسته اما یادم آمد هستید و مے بینید این در گِل ماندنِ مان را پس به رسم خلوص و مردانگی تان نجاتمـان دهیداز دنیازدگی 🌹 @dashtejonoon1🌴🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 همیشه هستند کافیہ رو کنے اون موقع میبینے کہ در تک تک در کنارت بودند و هستند و خواهندبود .... 🌴 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 در کدامین شب تقدیر مقدر شد، شاید در یکی از این شب‌های در گوشه‌ای با خود کرده و از امام زمان‌شان تقدیر بودنشان در را خواستند تا در همین دنیا قطعه‌ای از را همراه با جلوه‌ای از درک کنند. آن‌ها در میدان انجام تکلیف و عشق به خدا شدند و به مقام که بالاترین مقام بود، رسیدند. 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 شادی روح و 🏴 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 اگر شب شبی باشد که تقدیر در آن تعیین می گردد، همه شب های شـب اســت و از همین جا ست که آینده زمین تقدیر می شود. شب هایی که ملائکه ی خدا می گردند و ارواح راه خدا را از معارجی که با فرش شده است به می برند. شادی روح و 🏴 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 یکی از لبنانی است که در جنگ تحمیلی، علیه متجاوزان بعثی جنگید و به رسید. او در روستای عیتیت در جنوب لبنان به دنیا آمد و پس از گذراندن مراحل تحصیلی در مدرسه جعفریه شهر صور، وارد دانشگاه لبنانیه شد، سپس با دریافت بورسیه به ایران سفر کرد تا دندانپزشکی بخواند. در پی ، توسط صدام، دانشگاه را رها کرد و وارد حوزه شد. شش بار برای تبلیغ به جبهه رفت و در آخرین بار در جبهه فاو، در شب در ۶ خرداد ۱۳۶۵ در حال قرائت دعا، خمپاره‌ای فرود آمد و دستان و گردنش قطع شد و به آرزویش که مشابه حضرت بود نائل شد. 🏴 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 وقتے ضارب رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم ، یک پیرمرد اومد گفت : خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم شماست، من از شما دفاع کردم. سالروز امر به معروف و نهی از منکر را گرامی می داریم 🌹 🕊 🌹 @dashtejonoon1🥀🌴
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 برادرم چون وظیفه یک دوست آن است که از هر جهت مواظب دوستش باشد لذا من هم با همه بی لیاقتی خود چند نکته را متذکر می گردم و آن اینکه برادر، ماه رمضان، ماه قرآن است و شادابی دلهای بیدار با طراوت قرآن، بلکه مهمتر از آن، حیات ما قرآن است و با او بودن و پس هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن و در پناه قرآن زشتی ها را از خودمان دور کنیم و با توسل و تمسک به قرآن خوبی ها را در خود پرورش دهیم و بارور کنیم. برادرم، خیلی از برادران در موقعیت سنی شما ارتباط خوبی با قرآن و کتابهای خودسازی داشته اند و خوب از خودشان مواظبت می کردند اما همین که چند صباحی از عمرشان گذشت بی حال شدند و حال عبادت و مناجات و مطالعه کتب اسلامی را از دست دادند. لذا مواظبت کن از حالات خودت تا دچار این کسالت روحی نشوی، که ان شاءالله هیچ وقت نخواهد شد و این تذکرات به خودت قسم، به خودم هست نه به تو. به هر حال از شما خیلی التماس دعا دارم. 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 غروب ماه رمضان بود. آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی یک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله‌پزی رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام‌جون کله‌پاچه برای افطاری! عجب حالی میده؟! گفت: راست میگی، ولی برای من نیست. یک دست کامل کله‌پاچه و چند تا نان سنگک گرفت. وقتی بیرون آمد ایرج با موتور رسید. هم سوار شد و خداحافظی کرد. با خودم گفتم: لابد چند تا رفیق جمع شدند و با هم افطاری می‌خورند. از اینکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شدم. فردای آن روز ایرج آمده بود دنبال از او پرسیدم: دیروز کجا رفتید!؟ که برگشت هنوز افطار نکرده بود. گفت: پشت پارک چهل تن، انتهای کوچه، منزل کوچکی بود که در زدیم و کله‌پاچه را به آنها دادیم. چند تا بچه و پیرمردی که دم در آمدند خیلی تشکر کردند. را کامل می‌شناختند. آنها خانواده‌ای بسیار مستحق بودند. بعد هم را به خانه رساندم. 🕊 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 خلاقیت حسین در ارائه شناسایی‌ها و طرح نظامی به قدری عالی و دقیق بود که گویا سال‌ها در دانشکده‌ها دروس علوم عالی نظامی و رزم آموخته بود؛ لیکن دانشگاه او ایمان به خدا و کلاس او جبهه و میادین نبرد با دشمنان اسلام و قرآن بود چون بر فرماندهان این توانمندی عالی نظامی حسین محرز شد؛ در واحد اطلاعات و عملیات مسئولیت فرماندهی، محور یکم را بر عهده او گذاشتند. 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌹🕊🌴🕊🌹🥀 همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛ وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛ از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت . هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید ، تعادل را رعایت می ڪرد ؛ بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛ و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد... راوی : 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 صداهایمان روز به روز ضعیف تر می شود عهدهایمان هم به مرور سست‌تر ! بی‌سیم را به زمین بگذار و دیگر وضع را گزارش مده ! ما به اندازه مردانگیتان 😔 ! 😔 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود، بهش گفتند: با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب. می‌گفت: «مگه با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود : « والله ان قطعتمو یمینی، انی احامی ابدا عن دینی ». عملیات والفجر۴ مسئول محور بود . بهش مأموریت داده بود گردان رو از محاصره دشمن نجات بده با عده‌ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت . لحظه‌های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود : « مگه مولایم در لحظه آب آشامید که من بیاشامم ؟» 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀