دشت جنون
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌴السلام علیک یا اباعبدالله🌴
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#سردار_شهيد
#حاج_قربانعلی_عرب
روزی که قابله پُشتش زد و برای اولین بار صدای گریه های کودکانه اش در خانه های تیر و خشتی مارکده اوج گرفت روز عید قربان بود. نام زیبای قربانعلی برازنده او شد. بازی های کودکانه اش در پیچ و خم این روستا شکل گرفت. شش ساله بود که گرد یتیمی و بی پدری روی شانه های کوچکش نشست.
به صلاح دید مادر بار و بندیل بستند و به اصفهان کوچ کردند. انگار زمانه می دانست او در وجودش گوهری دارد که باید در فضایی وسیع تر پرورش یابد و به ثمر برسد!
به نوجوانی و جوانی که رسید دستش را توی کارگاه درب و پنجره سازی بند کردند. اواخر دهه پنجاه بود که هر روز در گارگاه، خیال ساختن حریمی امن برای مملکت را در سر می پروراند. خوش خُلقی و خوش نیتی و رفتار خوبش همه اطرافیان را جذب خودش کرده بود. اواخر همان دهه با ریش و سبیلی که روی صورتش جانگرفته بود و جوانی اش کم کم داشت به بار می نشست برای خدمت مقدس سربازی راهی پیرانشهر شد. همان سالها بود که عسل سفره عقدش با شیرینی به ثمر رسیدن انقلاب یکی شده بود.
دشمن بعثی بعد از دشمن منافق وطنی پاشنه ور کشیده بود؛ تا در و پنجره خانه ی میهن را بشکند و خودش را به زور وارد شهرهای مرزی کند!
قربانعلی مرد ایستادن و نظاره کردن نبود. خط قرمزش از جبهه های جنگ تا خود مارکده کشیده می شد.
باید راهی می شد و خودش را به میدان نبرد می رساند. ایده هایش در حفر کانال (خط شیر) باعث شد عملیات با موفقیت به پایان برسد.
همان سالها بود که صدف درونش شکفته شد و گوهر ناب زکاوت و استعدادش را در حیطه نظامی و تاکتیکی به نمایش گذاشت. تا جایی که فرمانده اش او را به جانشینی لشگر امام حسین علیه السلام منسوب کرد.
کارش به جایی رسید که مسئول محور جاده خندق شد. اردیبهشت بود و بوی بهشت می آمد. دوازدهمین روز از همان ماه در جاده خندق، منطقه عملیاتی بدر بود که، دوازده امام به استقبالش آمدند و پریدن و راهی بهشت شدن را به او آموختند.
وصیت نامه اش را که خواندند؛ شکرگزاری و قدر شناسی بیشترین نکته قابل تاملی بود که برای بقیه چراغ راه شد.
✍ شاهسون
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
ارسالی از اعضا
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
یاد باد
یاد جبهه ها
یاد دفاع مقدس
#یاد_شهدا
ارسالی از اعضاء
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی رزمندگان اسلام
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐
امروز
#چهاردهم_اردیبهشت_ماه
سالروز طلوع
چند آسمون نشین شهرستانمونه
تولدتان مبارک
#شهدای_عزیز
🌼 پاسدار #شهید مصطفی کاظمی (رجبعلی)
🌼 پاسدار #شهید سید محمد آیت (سیدمجتبی)
🌼 پاسدار #شهید مجتبی سلیمیان (لطفعلی)
🌼 پاسدار #شهید حسین شهیدی (رضا)
🌼 پاسدار #شهید محمدرضا مهدوی (رحمت اله)
🌼 پاسدار #شهید حسینعلی ناصحی (محمود)
🌼 پاسدار #شهید محمدحسین هارونی (احمد)
#کادوی_تولدشون
#شادی_روحشون
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌺 @dashtejonoon1 🌸🌺
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#محمد_عادل_نیا
فرزند : غلامحسین
#طلوع :
🗓 1347/11/19 🗓
محل تولد : نجف آباد
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : آزاد
#عروج :
🗓 1367/02/14 🗓
مسئولیت : سرباز
محل #شهادت : پاسگاه حسینی
عملیات : خط پدافندی
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#حسین_رئیس_زاده
فرزند : عباس
#طلوع :
🗓 1321/01/01 🗓
محل تولد : اهواز
وضعیت تاهل : متأهل
شغل : آزاد
#عروج :
🗓 1361/02/14 🗓
مسئولیت : بسیجی
محل #شهادت : جاده اهواز ـ خرمشهر
عملیات : بیت المقدس
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#حسن_رشیدی
فرزند : ابراهیم
#طلوع :
🗓 1340/06/04 🗓
محل تولد : نجف آباد
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : پاسدار
#عروج :
🗓 1362/02/14 🗓
مسئولیت : پاسدار
محل #شهادت : سنندج
عملیات : درگیری با ضد انقلاب
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹
#شهيد_والامقام
#علی_افشاری
فرزند : علی خان
#طلوع :
🗓 1341/03/05 🗓
محل تولد : نجف آباد
وضعیت تاهل : مجرد
شغل : آزاد
#عروج :
🗓 1361/02/14 🗓
مسئولیت : سرباز
محل #شهادت : جاده اهواز ـ خرمشهر
عملیات : بیت المقدس
مزار #شهید :
#گلزار_شهدای_نجف_آباد
#مهربانم
#آسمانی_شدنت_مبارک
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون
🌺🌼🍀💐🍀🌼🌺
#چرا_شاه_چراغ
#ششم_ذی_القعده
روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی شاه چراغ علیه السلام
تا زمان «امیر عضدالدوله دیلمی» کسی از مدفن حضرت احمد ابن موسی (ع) اطلاعی نداشت و آنچه روی قبر را پوشانده بود، تل گلی بیش به نظر نمیرسید که در اطراف آن، خانههای متعدد ساخته شده بود. از جمله پیرزنی در پایین آن تل، خانهای گلی داشت و در هر شب جمعه، ثلث آخر شب میدید چراغی در نهایتِ روشنایی در بالای تل خاک میدرخشد و تا طلوع صبح روشن است، چند شب جمعه مراقب میبود، روشنایی چراغ به همین کیفیت ادامه داشت با خود اندیشید شاید در این مکان، مقبره یکی از امامزادگان یا اولیاء الله باشد، بهتر آن است که امیر عضدالدوله را بر این امر آگاه نمایم.
هنگام روز پیرزن به همین قصد به سرای امیر عضدالدوله دیلمی رفت و کیفیت آنچه را دیده بود به عرض رسانید. امیر و حاضرین از بیانش در تعجب شدند. درباریان که این موضوع را باور نکرده بودند، هر کدام به سلیقه خود چیزی بیان کردند. اما امیر که مردی روشن ضمیر بود گفت: «اولین شب جمعه شخصاً به خانه پیرزن میروم تا از موضوع آگاه شوم».
چون شب جمعه فرا رسید شاه به خانه پیرزن آمده و دور از خدم و حشم آنجا خوابید و پیرزن را فرمود هر وقت چراغ روشن گردید مرا بیدار کن. چون ثلث آخر شب شد پیرزن بر حسب معمول روشنایی پرنوری قویتر از دیگر شبهای جمعه مشاهده کرد و از شدت شعفی که به وی دست داده بود بر بالین امیر عضدالدوله آمده و بیاختیار سه مرتبه فریاد زد: « شاه! چراغ».
امیر بیدار شد و ناگهانی از خواب پریده و چشمش را متوجه سمتی نمود که پیرزن چراغ را به او نشان میداد و چون علنا و آشکارا چشمش نور چراغ را دید در شگفتی عجیب بماند و چون رو به سمت چراغ بر بالای تل برآمد اثری از چراغ ندید و چون به پایین آمد باز نور چراغ با روشنایی زیاد خود نمایی میکرد، خلاصه اینکه امیر شخصی را جهت کاوش در آن منطقه مامور میکند و….. مقبره فرزند ارشد موسی بن جعفر(ع) حضرت شاهچراغ پیدا میگردد و به دستور امیر بر بالای آن جایگاهی ساخته میشود که تا امروز زیارتگاه عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است.
📚 مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۸، ص۳۰۸.
🌺 @dashtejonoon1🍀💐