eitaa logo
دشت جنون
4.4هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀💐🌼🌺🌼💐🍀 از عرش فرشته ها اگر می آیند به جشنِ دلِ پیامبر می آیند عروس و شاه داماد این دو چقدر به یکدگر می آیند! 🍀 🌸 🌺 💐🌸 مبارک باد 🌸💐 💐 @dashtejonoon1🍀🌺
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐 اولین بار برای صحبت کردن زمان خواستگاری و آخرین بار هم برای صحبت کردن قبل از اعزام به سوریه به گلزار شهدای قصر فیروزه تهران محل رفتیم. محل دلداگے ما همین امامزاده بود با نسبت فامیلے داشتیم پسر عموم بودن که ۲۹ دی ماه سال ۱۳۹۴ پیشنهاد ازدواج دادند و ماهم روی پیشنهادشون فکر کردیم. اصلا انتظار نداشتم تو این سن ازدواج کنم ولے وقتی به خواستگاریم اومدن، متعجب شدم اما خصوصیاتے که تو ذهن من بود، همه اون رو داشت و مهمترین شرطم این بود که همسر آینده ام تهران باشه که اینطور بود. تو روز خواستگاری به زندگے ساده و کالای ایرانے خیلی تاکید داشت ما ۲۸ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ صیغه محرمیت رو خوندیم و قرار بود تابستون عقد کنیم من خیلے مخالف رفتن به بودم و اصلا اجازه ندادم که بره! ولے با حرف هاش منو راضی کرد... روزی که مےخواست به بره من مدرسه بودم و از روزهای قبل هم امتحان داشتم ، نتونستیم زیاد باهم صحبت کنیم و فقط برام یه نامه برایم نوشته بود وقتی اونو خوندم خیلے مضطرب شدم ، چون نوشته هاش طوری بود که مشخص می شد آخرین نوشته هاشه خیلی عارفانه نوشته بود نوشته بود رفتم تا وابسته نشوم ، چون مےترسید به عشق دنیویش زیاد وابسته بشه و نتونه دل بکنه و فراموش کنه که در اون طرف مرزها چه اتفاقاتی دارد میافته! در تلگرام هم با هم در ارتباط بودیم وقتے یک هفته گذشته بود ، تو تلگرام بهم گفت: "یک هفته به اندازه یک ماه برایم گذشت" 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀🌸🌺💐🌺🌸🍀 بیا که دعوتی به این جشن باید که سجده کنی و خاک و پیام حق روی لبای خدا خودش از طرف هر دو پیغمبر ، همه عالم پیغمبر ، همه عالم 🍀 🌸 🌺 💐🌸 مبارک باد 🌸💐 🌺 @dashtejonoon1💐🍀
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 یکی از روزها که پیدا نکرده بودیم، به طرف هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم، ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم، درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی بریزیم تا به التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک پیدا کردیم . راوی : 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
32.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌺💐🕊🌹🕊💐🌺 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 پاسدار حسن طاهری 🌿 (حفیظ اله) 🌺 پاسدار اسماعیل حاج صادقی 🌿 (عباسعلی) 🌺 بسیجی عبداله براتی 🌿 (محمدعلی) 🌺 بسیجی محمود پورشبان 🌿 (سیف اله) 🌺 سرباز بهنام عباسپور 🌿 (حسینعلی) 🌺 سرباز سید مصطفی نوریان 🌿 (سیدمحمود) 🌺 جهادگر غلامرضا کاظمی 🌿 (نصراله) 🌺 جهادگر رضاقلی احمدی 🌿 (امیرآقا) 💐 @dashtejonoon1💐🌺
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🌷 سلام بر مردان بی ادعا 🌷 خوشا آنانڪ جان را می‌شناسند طریق عشق و ایمان را می‌شناسند بسے گفتند و گفتیم از را مے شناسند 🕊 🌹 تمام این" لحظہ ها" ✨بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے زند باور ڪن ... ✍️ امروز سالروز عروجتان است 🕊 🌹 والامقام 🌹شهرستان نجف آباد 🌹ڪہ در چنین روزی 🌹 آسمانی شده اند 🌹 این والامقام محل تولد و یا قبور پاڪ و مطهرشان در شهرستان نجف آباد است ڪہ در معرفے ایشان محل مزار ذکرمی گردد : ✍️ 🌹 پاسدار حمیدرضا ابراهیمی (نصرت اله) ـ ۳۵ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی محسن فیروزبخت (عباسعلی) ـ ۲۹ ساله - نجف آباد 🌹 بسیجی حمید شیرازی (هوشنگ) ـ ۱۹ ساله - نجف آباد ـ گلدشت 🌹 سرباز علیرضا خدادادی (محمدعلی) ـ ۲۰ ساله - نجف آباد 🌹 سرباز مصطفی توکلی (حسین) ـ ۲۴ ساله - نجف آباد 🌹 جهادگر مهدی حشمی (سیف اله) ـ ۱۸ ساله - نجف آباد 🌹 کودک زینب نمازیان (اصغر) ـ ۶ ساله - نجف آباد 🌹 سالگرد 🌹آسمانی شدنتان 🌹 مبارڪ باد ... 🕊 🌹 🕊 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
💐🌴🌼❤️🌼🌴💐 قبل از شروع مراسم عقد ، نگاهی به من کرد و گفت : شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است . گفتم ، چه آرزویی داری؟ درحالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می ‌اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم بخواهید . از این جمله تنم لرزید. چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم ؛ اما قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم . هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای طلب کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به دوختم ؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور و تعدادی از برادران برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه این مراسم و و همه به فیض نائل شدند ... راوی: 🌺 @dashtejonoon1💐🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ... ... ... ما نشدیم ڪہ مرغ و میوہ ارزان شود ما نشدیم تابے بصیرتے مهمان دلهایمان شود ما شدیم تاقحطے غیرت نشود ما شدیم ڪہ بے حیایے و بیحجابے ارزان نشود 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊