eitaa logo
دشت جنون
4.4هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🌓 ❤️ باید نوشت از رشادت مردانی که خود را جوهر قلم ما کردند تا بنویسیم «اسلام و مسلمان» پاک و منزه است خدایی که مرا لایق وصل سرزمین دلدادگی دانست و به من لطف خود را شامل کرد تا به سرزمینی قدم بگذارم که به سرزمین خون و عشق و لاله های پرپر شده شناخته شده است. جایگاه مقدسی که بدن های آزاد مردانی بر روی آن تکه تکه شده بود به خوبی می شد وجود نازنینشان را حس کرد. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌹@dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 برات در عالم خواب دیدم كه یك عده از بسیجی های آشنا پشت در ورودی مسجد جامع نارمك تهران جمع شده التماس می كنند كه داخل مسجد شوند، ولی اجازه نمی دادند. من و چند نفر از بچه های تفحص وارد مسجد شده، پشت سر امام جماعت نماز خواندیم، سپس پشت سرم را نگاه كرده ، دیدم بقیه نیروهای تفحص هم هستند، پرسیدم: شما هم آمدید؟ گفتند: بله، بالاخره اجازه ورود دادند. آنجا برگه هایی را امضاء می كردند یا شاید برای تأییدشان می كردند. یكبار هم خواب دیدم : سید سجاد به من گفت : عباس تو در فكه می شوی . وقتی وارد محور فكه شدم، كتاب حماسه قلاویزان را دیدم، با ناراحتی و برای متوجه شدن تعبیر خوابم به آن كتاب تفعلی زدم واین شعر آمد: تو را خلعتی تازه داد تو از سمت خورشید می آمدی راوی : خود 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹 🌹 🌹 فرزند : محمدعلی : 🗓 1344/01/10 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : مجرد شغل : کارگر : 🗓 1364/03/05 🗓 مسئولیت : سرباز محل : جزایر مجنون عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🥀🌹
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹 🌹 🌹 فرزند : نصراله : 🗓 1350/08/25 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموز : 🗓 1367/03/05 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : شلمچه عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🥀🌹
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹 🌹 🌹 فرزند : یداله : 🗓 1344/02/04 🗓 وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموز : 🗓 1361/03/05 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : جاده اهواز خرمشهر عملیات : بیت المقدس مزار : 🥀 @dashtejonoon1🥀🌹
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹 🌹 🌹 فرزند : ولی اله : 🗓 1348/03/12 🗓 محل تولد : نجف آباد ـ گلدشت وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموز : 🗓 1367/03/05 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : شلمچه عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🥀🕊
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مرز مردن و خون نیست ، خود است... از زندگی و فرزند، مال و جان خود گذشتند که حافظ ناموس و وطن خود باشند از زرق و برق این دنیای فانی گذشتند و برای خدا و رضای خداجنگیدند . ما از درس ایمان، ایثار و فداکاری می گیرم . من کسی هستم که باید راه این را ادامه دهم ، راه سی و شش هزاردانش آموز کشورم ایران ، ازجمله که عاشقانه جنگیدند و شدند . راه فردی که مدلینگ بود و ازهمه ی زیبایی و تحصیلات خود گذشت برای دفاع از حرم حضرت زینب دشمنان را تیر باران کرد و زمین سوریه گرمی خون او را احساس کرد و این فرد کسی نبود جز نیز از دیگر افرادی است که از فرزند و خانواده خود گذشت و ازحرم حضرت زینب دفاع کرد و به صورت دردناکی به رسید. آری هستند که سرمشق ایمان من و دیگر نوجوانان و جوانان هستند . و اینک .... ارسالی از اعضاء 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
دشت جنون
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 #امیر_سرافراز #خلبان_شهید #محمد_نوژه #قسمت_چهارم پایگاه سوم شکاری همدان پس از مطلع شدن از
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 پس از انجام عملیات، در حین انجام گشت‌های هوایی، هواپیما مورد اصابت آتش بار عناصر ضد انقلاب قرار گرفت و از کنترل خارج شد. درحالی که دست راست خلبان کابین جلو در اثر اصابت گلوله به درون کابین قطع شده بود، متأسفانه هیچ یک از خلبانان فرصت استفاده از صندلی پران را نیافتند و هواپیما به کوه اصابت و در منطقه قشلاق بین پاوه و روانسر سقوط کرد؛ شرایطی که باعث شد سرگرد خلبان در حالی که روزه بود، با شربت افطار کند. در پی این واقعه و به پاس اولین نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، پایگاه سوم شکاری همدان که قبل از انقلاب به پایگاه شاهرخی و بعد از پیروزی انقلاب به پایگاه حر معروف بود از ۲۵ مرداد ٥٨ رسماً به پایگاه سوم شکاری تغییرنام یافت. در سال‌های خدمتش به عنوان افسر سامانه‌های کنترل اسلحه گردان ۱۰۱ شکاری پایگاه یکم، افسر خلبان شکاری تاکتیکی گردان ۳۱ شکاری پایگاه سوم، ریاست شعبه عملیات مشترک و معاون عملیات پایگاه ششم نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی به مردم ایران خدمت کرد؛ همچنین در مأموریت‌های بسیاری در غرب کشور حماسه آفرید. ... 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🌓 ❤️ هر روز، در خاکریز فکرم می شوی، پشت سنگر احساسم تیر می خوری و از قرارگاه فکرم، پر می کشی. به سوی کربلای آرزوهایم به راه می افتی و من هر روز، شادی ام را تشییع می کنم و زندگی مردانه را به خاک می سپارم، هر روز از شما دور می شوم در حالیکه دست تمنا به سوی شما دارم، هر روز عهد می کنم که دلم بر سر مزار شما بماند تا شیون مادران فرزند از دست داده را در هیاهوی تبلیغات خوردنی ها و آشامیدنی ها گم نکنم. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌹@dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🌓 ❤️ هر روز، در خاکریز فکرم می شوی، پشت سنگر احساسم تیر می خوری و از قرارگاه فکرم، پر می کشی. به سوی کربلای آرزوهایم به راه می افتی و من هر روز، شادی ام را تشییع می کنم و زندگی مردانه را به خاک می سپارم، هر روز از شما دور می شوم در حالیکه دست تمنا به سوی شما دارم، هر روز عهد می کنم که دلم بر سر مزار شما بماند تا شیون مادران فرزند از دست داده را در هیاهوی تبلیغات خوردنی ها و آشامیدنی ها گم نکنم. ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌹@dashtejonoon1🕊🥀
💐🌴🌼❤️🌼🌴💐 قبل از شروع مراسم عقد ، نگاهی به من کرد و گفت : شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است . گفتم ، چه آرزویی داری؟ درحالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می ‌اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم بخواهید . از این جمله تنم لرزید. چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم ؛ اما قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم . هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای طلب کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به دوختم ؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور و تعدادی از برادران برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه این مراسم و و همه به فیض نائل شدند ... راوی: 🌺 @dashtejonoon1💐🌹