eitaa logo
دشت جنون
4.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
دشت جنون
🥀💐🕊🌹🕊💐🥀 #در_محضر_شهدا #ولایت_مداری #شهید_والامقام #آیت_الله_سعیدی نخستین #روحانی_شهید نهضت بزرگ
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 نخستین نهضت بزرگ روح الله یکی از شب ها که قرار بود پدرم به پارچین برود، اتومبیلی برای رفتن به آنجا پیدا نکرد. او علاقه داشت حتماً به پارچین برود. من یک موتور گازی داشتم. پدرم از من خواست او را با موتور تا میدان خراسان برسانم تا از آنجا اتومبیلی پیدا کند و به پارچین برود. بعداً گفت: تو با موتور به میدان خراسان برو، از آنجا به بعد من پشت سر تو سوار می‌شوم و از طریق جاده گرمسار به روستایی می‌رویم که قرار است در آنجا سخنرانی کنم. من قبول کردم و با موتور به اول جاده مسگرآباد، نزدیک گورستانی که مرحوم در آنجا مدفون است، رفتم و منتظر ایستادم. بعد از مدتی پدرم رسید و بر ترک موتور گازی سوار شد و حرکت کردیم. کمی که رفتیم، به یک جاده فرعی رسیدیم، در این موقع، شمع موتور جمع شد و موتور به پت پت کردن افتاد و یک‌مرتبه خاموش شد، شمع اضافی هم برای عوض کردن نداشتیم. تا روستا راه زیادی مانده بود، اتفاقاً در آن شب، مهتابی در آسمان دیده نمی‌شد و هوا کاملاً تاریک بود. پدرم عبایش را جمع کرد و روی دوشش انداخت، من هم موتور گازی خاموش را روی دست‌هایم گرفته بودم و همین طور می‌رفتیم. مقداری که راه رفتیم، پدرم گفت: محمد! من یک می‌فرستم، تو هم موتور را بگذار و یکی دو تا پا بزن، ان شاء‌الله روشن می‌شود. من موتور را روی زمین گذاشتم، پدرم فرستاد، من پا زدم و موتور ناگهان روشن شد. بار دیگر پدر بر ترک موتور سوار شد و خود را به روستا رساندیم. ایشان آن شب به منبر رفت و سخنرانی کرد و فردایش هم با همان موتور به تهران بازگشتیم. راوی : 🌹 🕊 شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🕊🥀
32.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌴💐🇮🇷💐🌴🇮🇷 به مناسبت سالروز عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا 🇮🇷 @dashtejonoon1💐🇮🇷
🇮🇷🌴💐🇮🇷💐🌴🇮🇷 در یک جلسه‌ای که ایشان با بنی‌صدر شرکت کرده بودند، پدر ما، همان اول جلسه بلند شده و رفته بودند، حرف‌شان هم این بود در آن جلسه، بنی‌صدر بدون اینکه بسم‌الله بگوید شروع به حرف زدن در مورد مسایل مختلف جنگ و کشور کرد، ایشان هم بلند شده و به بنی‌صدر و آن جلسه می‌گوید که جلسه‌ای که در آن نام خدا برده نشود و با بسم‌الله شروع نمی‌شود، من در آن جلسه شرکت نمی‌کنم. اینقدر مسئله معنویت و توجه در این زمینه برایش مهم بود. راوی : 🇮🇷 @dashtejonoon1💐🇮🇷
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌺🌼💐🍀💐🌼🌺 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 پاسدار محمدعلی صابریان (محمود) 🌺 پاسدار محسن وصیله (احمد) 🌺 بسیجی یداله ترکی (غلامرضا) 🌺 بسیجی محسن حسینی (عباس) 🌺 بسیجی علیرضا طاهری (محمدعلی) 🌺 بسیجی حسین عرب پور (مهدی) 🌺 بسیجی مجتبی معین (غلامرضا) 🌺 بسیجی اصغر نادی (مانده علی) 🌺 سرباز حسینعلی کریمی (احمدعلی) 🌺 جهادگر علی محمد رحیم (رضا) 🌺 ارتشی رحمت اله هادیان (علی) 🌺 @dashtejonoon1🌺🍀
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🌹 🌹 فرزند : عزیزاله : 🗓 1337/02/25 🗓 محل تولد : جلال آباد وضعیت تاهل : متاهل شغل : کارگر : 🗓 1360/03/20 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : دارخوین عملیات : فرماندهی کل قوا مزار : 🌹 @dashtejonoon1🕊🌹
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌴💐🇮🇷💐🌴🇮🇷 روایت عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا 🇮🇷 @dashtejonoon1💐🇮🇷
🥀💐🕊🌹🕊💐🥀 نخستین نهضت بزرگ روح الله مرا بگیرید و به بند و حبس کشید، تا آن وقت از من سلب مسؤولیت شود، چه اگر آزاد باشم، فریاد می زنم، حقایق را می گویم و افشاگری می کنم. من این لباس را پوشیده ام و از بیت المال امرار معاش می کنم، که پاسدار اسلام و وفادار به رهبرم، امام خمینی باشم.... بنابراین باید فریاد بزنم و جز این چاره ای ندارم . 🌹 🕊 🥀 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ..! مانده ام از ڪدامتان، بنویسم..! بخوانم..! بشنوم..! هر ڪدامتان را صفتے ست ڪه شده اید به آن هر ڪدامتان را اخلاقے ست ڪه شده اید به آن اما مے دانم ! همه ے شما را اگر خلاصه ڪنم، مے شـود و تمام پیام تان را اگر خلاصه ڪنم مے شـود دعا ڪنید ما را، تا عبد حق شویم ... رهایمان نڪنید ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🌹 @dashtejonoon1🕊🌹