eitaa logo
دشت جنون
4.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ما در زیر بار سختیها و مشکلات و دشواریها قد خم نمی کنیم . ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند . تنها موقعی سر پا نیستیم که یا کشته شویم و یا زخم بخوریم و به خاک بیفتیم، و الا هیچ قدرتی پشت ما را نمی تواند خم کند . شادی روح و http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🌴🕊🍀🌷🍀🕊🌴 امروز سالروز چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 بسیجی محسن امینی 🌼 (احمد) 🌼 بسیجی مصطفی پورشبان 🌺 (نصراله) 🌺 بسیجی مسلم تمری 🌼 (عیسی) 🌼 بسیجی غلامرضا خلیلیان 🌺 (رمضان) 🌺 بسیجی علیرضا زینلی 🌼 (عبدالحمید) 🌺 بسیجی علیرضا شریفی 🌼 (حسن) 🌺 بسیجی عبدالرسول محمدی 🌼 (قربانعلی) 🌺 سرباز عزیزاله کاظمی 🌼 (عبداله) 🌺 خانم شکوفه چوپان نژاد 🌼 (حسین) 🌴 @dashtejonoon1🍀🕊
🥀🕊🌷🌴🌷🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : نعمت اله : 🗓 1335/12/04 🗓 محل تولد : آبادان وضعیت تاهل : متأهل شغل : کارمند : 🗓 1365/06/29 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : آبادان نام عملیات : حمله هوائی دشمن مزار : 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 فرمانده سپاه پاوه با سلام و صلوات در پی دیگران سوار شدم . مقصد شهرستان پاوه بود . شهری که به تازگی امنیت نسبی پیدا کرده بود و بچه های سپاه در آن مستقر شده بودند . برادر احمد روی رکاب مینی بوسی ایستاده بود و بچه ها تک تک از کنار او رد می شدند و روی صندلی های زوار در رفته مینی بوس می نشستند . همه خندان و سبکبال ، انگار به طرف خانه های خودشان می رفتند ، توی سر و کله هم می زدند و حتی سر به سر احمد می گذاشتند . صدای برادر احمد برای مدت کوتاهی همه را ساکت کرد : همه هستن ؟ کسی جا نمونه ، برادرها چیزی را فراموش نکنند ! غلامرضا دستش را درست مثل بچه کلاس اولی با لا برد و با جدیت گفت : برادر احمد ،ما لیوان آبخوری مان جا مانده ،اشکالی نداره ؟ خنده از همه بچه ها بلند شد و حاج احمد هم ضمن لبخندی کمرنگ و نمکین،با دست به پشت راننده زد و بدین سان ،حرکت رزم آوران اعزامی از سپا ه خیابان خردمند تهران به سمت شهرستان پاوه آغاز شد . راه زیادی را طی نکرده بودیم و هر کسی به کاری مشغول بود ،که دوباره صدای غلامرضا بلند شد : برادرا توجه کنند ، برای شادی ارواح شهدا و رفتگان این جمع ، و برای سلامتی خودمان و برادر احمد ... و پس از مکث کوتاهی ادامه داد : الهم سرد هوا ، گرم زمین ، لبو لبو داغ ، آش رو چراغ ، شلغم تو باغ . در پایان هر فراز از رجز طنز آمیز مطلق همه با هم و محکم جواب می دادیم : هی . برادر احمد ،چند بار سرش را به چپ و راست تکان داد ،به راحتی می شد از چشمانش خواند :باز این غلامرضا شروع کرد .لبخندی زد و از سر ناچاری با ما همراه شد . شادی روح و http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 💐🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا