eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🔻 شهید علیرضا صابونی گروه بلالی به واسطهٔ وجود نیروهای هجومی و کیفی خود در عملیات‌های شناسایی و شبیخون‌های متعددی شرکت داشتند. 🔅 گاهی این شبیخون‌ها با تعداد کمی برگزار می‌شد. شدت این عملیات‌های ایذایی بحدی بود که دشمن در ماه اول جنگ با وجود در اختیار داشتن انبوهی از نفرات و تجهیزات، برای سد کردن نیروهای این گروه از مین استفاده می‌کرد. یکی از شبیخون‌ها در سید یوسف بر دشمن وارد شد و شبیخون‌های دیگر در «طراح» و «کرخه کور» و «مرئی» وغیره به دشمن زده شد. 🔅 در عملیات طراح، از قول شهید جاسم نادری نقل شده، شهید به تنهایی از پلی که توسط تکاوران بعثی حفاظت می‌شد گذشته و در آنجا به تنهایی با تعداد زیادی کماندو روبرو می‌شود. کماندو‌ها که محو شجاعت و قدرت شهید شده بودند از حرکت بازمانده و کاملا روحیه خود را باخته و به او که در حال زدن یکایک آن‌ها بود چشم دوخته بودند. در این حال مهمات سلاح شهید تمام شده و مشغول تعویض خشاب می‌شود و علیرغم اینکه آن‌ها می‌دیدند که سلاح او از کار افتاده ولی آنچنان مرعوب او شده بودند که در همین وضعیت هم یارای برخاستن از زمین و یا شلیک کردن را از دست داده بودند. 🔅 در عملیات کرخه کور که عملیاتی ایذایی وبازدارنده بود، شهید به همراه گروه مانع از عبور دشمن از کرخه کور شد و بدین ترتیب در آن محور عملیات دشمن سد شد. در این عملیات که در ۱۷ دی ۵۹ و پس از عقب نشینی از هویزه انجام شد. محمد شمخانی و ابوعلی مجاهد عراقی به شهادت رسیدند. 🔅 شهید صابونی در عملیات شبیخون  ۲۸ دی ۵۹ در همین منطقه که توسط افراد گروه برعلیه نیروهای دشمن زده شد شرکت داشت. در این شبیخون در تغییر باور نیروهای مردمی و سپاه بعد از جریانات هویزه، تاثیر مثبنی داشت. علیرضا در جنگ بسیار پر طراوت و تسلیم ناشدنی بود و نمونه‌ای چون او که فردی تحول خواه و بسترساز بود، مراحل رشد و تکوین نیرو‌ها و سازمان رزم را در یک سیر رو به جلو فراهم می‌نمود. 🔅 عملیات ۲۶ اسفند ۵۹ در غرب سوسنگرد نقطه عطفی در جنگ ایجاد کرد. در این عملیات نیروهای چند گروه مختلف که تاکنون به صورت جداگانه هرکدام برای خود عملیات می‌کردند. این بار به ابتکار سپاه سوسنگرد گرد هم آمده و در طرح مشترکی عملیاتی را در غرب سوسنگرد به اجرا در آوردند. برای نخستین بار عملیاتی محدود برنامه ریزی شد و علیرضا و دوستانش در گروه بلالی در کنار گروه‌هایی از چند شهر دیگر در عملیات امام مهدی (عج) شرکت جسته و این عملیات را با موفقیت اجرا کردند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻شرح شهادت عملیات ثامن الائمه (ع) آخرین عملیاتی بود که علیرضا در آن شرکت داشت. در این عملیات نیروهای تحت امر او مامور به حمله و گرفتن پل حفار از نیروهای بعثی شدند. گروهان تحت فرماندهی او در این عملیات در روز روشن به گردان عراقی حمله ور شده و توانستند گردان محافظ پل را شکست داده و پل را از دشمن گرفته ومانع ورود نیروهای کمکی دشمن به ساحل خودی شوند. اهمیت این کار در آن‌ بود که اگر پل همچنان در دست نیروهای عراقی باقی می‌ماند آن‌ها می‌توانستند نیروهای خود را از طریق این پل از رودخانه عبور داده و برای نیروهای ما دردسرساز بشوند و با توجه به برتری تسلیحاتی خود امکان بازپس گیری منطقه از نیروهای خستهٔ ما نیز وجود داشت. علیرضا در حین درگیری از ناحیه سر و شانه مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفت و به آرزویش رسید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣سلام، صبح همگی بخیر شرح شهادت جوانان رزمنده و بیان حوادث جبهه، هر چند اشاره به ظواهر جریانات و اتفاقات جنگ است و شاید تکلیف ما نشر فرهنگ و هدف غایی شهدا و ارزشهای دفاع مقدس باشد، ولی گاه باید به سختی ها و صحنه‌های دردناکی هم اشاره نمود تا همه ما به درکی صحیح و واقعی از سختی راهی که پیموده شده، پی ببریم. خصوصا در دورانی که چپاولگران بیت المال و غربزدگان بی خبر و تازه رسیده از راه، به خون‌بهای جایگاههای خود آگاه شوند و تذکری باشد برای همه ما. خاطره زیر همراه با تصاویر مربوطه است. 🔞
❣ 🔻 " گودال قتلگاه " ابوالقاسم صداقت در ابتدای سال شصت بودیم و غربت و مظلومیت جبهه ها. جبهه و شهر آبادان هم در آن محاصره نیمه تمام، حکایتی داشت شنیدنی. با نیمی از نیروهای گردان بلالی عازم آبادان شده بودیم. امکان رفتن از روی جاده ممکن نبود. باید مسیر زیادی را با همه مشکلاتش از طریق دریا و با لنج طی می کردیم تا به جبهه آبادان برسیم. رفتن از طریق لنج کار بسیار مشکلی بود که هم وقت زیادی را صرف خود می کرد و هم خطرات زیادی به دنبال داشت. مسئولین جنگ تصمیم به کشیدن مسیری از نیمه جاده ماهشهر تا آبادان کرده بودند. جهاد سازندگی با تمام تجهیزات و ماشین آلات خود در این جبهه مستقر شده بود و شب ها مشغول کار می شد و ما باید تامین آنها را به عهده می گرفتیم. با هر مشقتی بود وارد منطقه شدیم. منطقه ای کاملاً کفی و بدون هیچ سنگر و جان پناهی و با یک خاکریز به طول سیصد متر. تنها موجودی ما ایمان و شوری بود که برای دفاع از این خاک مقدس با خود به همراه داشتیم. ابتدا نیروها را در طول خاکریز به گروه های پنج شش نفره تقسیم کردند. تجهیزات ما عبارت بود از تعدادی سلاح ژ۳ و آرپی جی که به هر گروه یکی داده بودند. تنها سلاح نیمه سنگین ما تفنگ 106 بود که گاهی هم از آن استفاده می کردیم. روزهای گرم آنقدر ما را کلافه کرده بود که تمام روز را مجبور بودیم در سایه ماشین آلات سپری کنیم. گاهی با چفیه و برانکارد حمل مجروح، سایه بانی می ساختیم و زیر آن پنهاه می گرفتیم. گرمای روز یک طرف داستان ما بود. شب که می شد چنان سرمای استخوان سوزی به راه می افتاد که هر چه می پوشیدیم گرم نمی شدیم. روزها به همین منوال می گذشت و خبری از آمدن امکانات نبود. ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔻دشمن بر اساس سهمیه، آتش خمپاره هایش را بر سر ما می ریخت. سهمیه ما در هر بعدازظهر دو سه گلوله بیشتر نبود که در پانصد ششصد متری ما به زمین می خورد. برای ایمنی اولیه افراد، دستور داده بودند گودال هایی حفر کنیم تا از ترکش ها در پنهاه باشیم. سنگرهایی که فقط گودال بودند و از سقف خبری نبود. در آن گرمای طاقت فرسا و با کمترین امکانات، گودال ها حفر شدند و آماده استفاده. ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔻یکی از همین گوال ها مربوط می شد به ششش نفر آدم باصفا. انسان هایی که قرار بود بازیگران حادثه ای باشند که برای خود و کشورشان جاودانه بمانند. ساکنین این سنگر بی سر، عبارت بودند از حمید رستگاری، علی دانش، نعمت الله بخشیان، نادرعلیخانی، ابراهیم غیاث آبادی، رضا پودات و بنده. به اولین روز اردیبهشت رسیده بودیم. رضا پودات اولین روزی بود که جبهه را تجربه می کرد. دقیقا روز قبل بود که یکی از این جمع تصمیم به رفتن گرفته بود که مانعش شدم و او هم ماندگار شده بود. چند لحظه قبل از حادثه هم یکی دیگر از آنها قصد رفتن به سنگر بغل را داشت که باز نگهش داشتم و او هم از رفتن صرف نظر کرده بود. ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
از راست، شهید بخشیان، شهید رستگاری و ابوالقاسم صداقت (راوی این خاطره) از بچه های همان سنگر https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1