🍂
🔻 شهید علی ذاکری
🔸 چند روز مانده به چهلم علی، وصيت نامه اش به دستم رسيد. وصيت نامه را باز كردم. علی نوشته بود: «پدر جان من دوست دارم كه در وادی رحمت در كنار ساير دوستانم به خاك سپرده شوم».
اما وصيت نامه دير به دست ما رسيد و ما علی را در قبرستان ستارخان دفن كرديم. احساس ملامت می كرديم. به هر كجا سرزدم تا اجازه انتقال جنازه اش را بگيرم، موفق نشدم. از امام اجازه نبش قبر خواستيم، اما اجازه ندادند، ناچار گذاشتيم جنازه در همان قبرستان ستارخان بماند، اما هر وقت علی را در خواب می ديدم، می گفت: «هرچه احسان داريد، به وادی رحمت بياوريد. من در آن جا كنار دوستانم هستم و فقط به خاطر شما به قبرستان ستارخان می آيم.»
🔸اين شد كه پنج شنبه ها به وادی رحمت می رفتم و بعدازظهرها به ستارخان. تا اين كه 13 سال بعد از طرف شهرداري خبر آوردند كه گورستان جاده كشي می شود، بايد اجساد و اموات انتقال پيدا كنند. درست در سالگرد شهادت علی برای انتقال جنازه او به قبرستان ستارخان رفتيم. بر سر مزار حاضر شديم و خاك آن را برداشتيم. به سنگ ها كه رسيديم، خودم خواستم كه روي سنگ ها را جارو كنم تا خاك به استخوان ها و روي جنازه نريزد.
سنگ اول را كه برداشتم، بوي عطر شهيد بيرون زد كه بچه ها به من گفتند: «حاجي گلاب ريختي؟» گفتم: «نه، مثل اين كه اين بو از قبر مي آيد،» عطر جنازه همه جا را گرفت.
👇👇👇
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 شهید علی ذاکری
🔸سنگ ها را كه برداشتم نايلون را بلند كردم، ديدم سنگين است. آن را بغل كردم، ديدم كه سالم است. صورتش را داخل قبر زيارت كردم. مثل اين بود كه خوابيده است و همين شامگاه او را دفن كرده ايم.
🔸 با ديدن اين صحنه يك حالت عجيبي به من دست داد، قسمت سبيل هايش عرق كرده و سالم بوده و در همان حال مانده بود. موهای صورتش و سبيل هايش هنوز تازه بود. موها و پلك ها همه سالم بودند. مثل اين بود كه در عالم خواب است. دستم را كه انداختم به نايلون پاييني، چند تا از انگشت هايم خونی شد، مادر علی هم اصرار كرد كه او را زيارت كند؛ وقتي خواستيم پيكر شهيد را لای پارچه ای بپيچيم، مادر علی گفت: «بگذاريد صورتش را ببوسم، من هنوز صورتش را نديده ام.» يعقوب پسرم گفت: «كمی آرام باش مادر!» خواستم كه نايلون روی صورتش را باز كنم كه در وادی رحمت مانده بود، دستم خونی شد. پسرم سال ها در انتظار ملحق شدن به دوستانش در وادی رحمت مانده بود.
✍ راوي : پدر شهيد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 آشنایی با اماکن
دفاع مقدس
👈 مارد
روستای مارد از توانع شهرستان خرمشهر در ۱۸ کیلومتری شمال آبادان و در کناره غربی جاده آبادان - اهواز واقع است.
در تاریخ ۱۳۵۹/ ۷ / ۱۹ دشمن در شمال این روستا با نصب پل نظامی بر روی کارون- که به پل مارد معروف شد - از آن عبور کرد. تعدادی از نیروهای خودی برای جلوگیری از پیش روی دشمن به روستای مارد اعزام شدند، اما با وجود دشت صاف و بی عارضه منطقه و نبود و تجهیزات مناسب، امکان جلوگیری از پیش روی دشمن میسر نشد و دشمن منطقه اشغالی را گسترش داد و روستای مارد را نیز تصرف کرد.
در پی انجام عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» در تاریخ ۱۳۹۰
/ ۳ / ۲۱ در شمال مارد و نزدیک شدن خط پدافندی خودی به پل مارد، ارتش عراق این پل را برچید و به دو پل قصبه و حفار که در جنوب مارد احداث کرده بود، متکی شد. روستای مارد تا عملیات ثامن الائمه(ع) همچنان در اشغال عراق باقی ماند.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 عملیات میمک
امروز 25 مهرماه سالروز آغاز عملیات «عاشورا» در سال 1363 است که منجر به بازپس گیری بیش از 50 کیلومتر مربع از مناطق اشغالی در استان ایلام شد.
🚩در قرارداد «1975الجزایر»، خط الراس ارتفاعات «میمک» به عنوان مرز ایران و عراق تعیین شد. سپس کمیتههای مشترک دو کشور برای تهیه اسناد لازم و میلهگذاری مرز به گفتوگو پرداختند. این گفتوگوها که به کندی انجام میشد، تا آستانه وقوع انقلاب اسلامی به نتیجه تعیین کنندهای نرسید و در این میان، رژیم عراق که به تعیین قطعی مرزها تمایلی نشان نمیداد، با پیروزی انقلاب اسلامی زمینه برای ملغی شدن قرارداد مذکور فراهم شد و در روز 19 شهریور 1359 به میمک حمله کرد و دو روز پس از انجام این حمله آن را به تصرف خود درآورد.
🚩چهار ماه بعد یعنی روز 19 دی ماه سال1359، طی عملیات «ضربت ذوالفقار»، اگر چه دشمن از ارتفاعات میمک عقب رانده شد، اما شمال و غرب این منطقه همچنان تحت اشغال او بود. این وضعیت ادامه داشت تا این که عملیات «عاشورا» به منظور آزادسازی ارتفاعات شمال میمک و نیز دامنه غربی آن طراحی و به اجرا درآمد.
🚩انهدام بخشی از قوای دشمن، تحمیل پدافند در دشت به دشمن، ایجاد تسهیلات در رفت و آمد از جنوب به غرب و بالعکس و نیز ارتباط و اتصال جبهههای جناحین میمک، آزادسازی قسمتی از اراضی اشغالی، تامین منطقه میمک با تسخیر و تصرف ارتفاعات مهم منطقه مانند «گرگنی»،«فصیل» و «فرورفتگی میمک» از جمله اهدافی هستند که موجب طرح ریزی این عملیات عاشورا(میمک) شد.
@defae_moghadas
🍂
حماسه جنوب،خاطرات
ایستاده از چپ، شهید محمد شمخانی ، حسین امیری، شهید غیوراصلی فرمانده دوره و آموزش سپاه ،
نشسته از چپ شهید مهربانی ، نفر وسط مرحوم جرفی و نفر آخر از راست عبدالامیر عبیدی نژاد .
عکس مربوط به دوره 7سپاه، آذرماه 58 مکان: پورکان دیلم یا پادگان شهید غیوراصلی.
شهید حمید جرفی در سوسنگرد و در سال 59 مجروح شد و بعد از شش ماه در حالت کما بودن، بشهادت رسید
حماسه جنوب - خاطرات
@defae_moghadas
🔴 با سلام خدمت اعضای محترم کانال
از امروز طی چندین قسمت #خاطرات ارسالی #آقای_بشگان از رزمندگان استان #همدان را می خوانیم. جناب آقای بشگان از همراهان کانال حماسه جنوب هستن که واسطه خیر شدن و خاطرات برادر رزمنده #حسن_علمدار را بنا به رسالت خود و دستور مقام معظم رهبری در نوشتن خاطرات، به انجام رساندند و اکنون افتخار نشر این خاطرات رو خواهیم داشت.
امید است دیگر عزیزان هم دست بقلم شده و خاطراتی از خود برای ما ارسال نمایند.
با ما همراه باشید.😊👇