eitaa logo
ملاقات با امام زمان عج
4.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
30 فایل
اللهم ارنی الطلعه الرشیده . کانال تخصصی داستان های دیدار با امام عصر عج ارتباط با خادم کانال @Shahidehmaryam @aliyazdi2 💠هدف تبلیغ محتواست نه تبلیغ کانال . لذا کلیه مطالب بدون لینک و استفاده از آنها مجاز است .
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 تشرف سيد بحرالعلوم و ارزش گريه بر امام حسين (ع) سيد بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر امام حسين (ع) گناهان را مى‌آمرزد، فكر مى‌كرد. همان وقت متوجه شد كه شخص عربى كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد. بعد پرسيد: جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفته اى؟ و در چه انديشه اى؟ اگر مساله علمى است بفرماييد شايد من هم اهل باشم. سـيـد بـحرالعلوم فرمود: در اين باره فكر مى‌كنم كه چطور مى‌شود خداى تعالى اين همه ثواب به زائريـن و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء (ع) مى‌دهد، مثلا در هر قدمى كه در راه زيارت بـرمى‌دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مى‌شود و براى يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مى شود؟ آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن! من براى شما مثالى مى‌آورم تا مشكل حل شود: سـلـطـانـى بـه همراه درباريان خود به شكار مى‌رفت. در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتى فوق العاده اى افتاد و بسيار گرسنه شد. خيمه اى را ديد و وارد آن خيمه شد. در آن سياه چـادر، پيرزنى را با پسرش ديد. آنان در گوشه خيمه عنيزه (بز شيرده) اى داشتند و از راه مصرف شير اين بز، زندگى خود را مى‌گرداندند. وقـتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذيرايى از مهمان، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگرى براى پذيرايى نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طورى كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براى اطرافيان نقل كرد. در نهايت از ايشان سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازى پيرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملى بايد انجام بدهم؟ يكى از حضار گفت : به او صد گوسفند بدهيد. ديگرى كه از وزراء بود، گفت : صد گوسفند و صد اشرفى بدهيد. يكى ديگر گفت: فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. سـلطان گفت: هر چه بدهم كم است، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام . چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند. من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود. بعد سوار عرب به سيد فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سيدالشهداء (ع) هرچه از مال و منال و اهل و عيال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند بـه زائرين و گريه كنندگان، آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون خدا كه خـدائيش را نمى تواند به سيدالشهداء (ع) بدهد، پس هر كارى كه مى‌تواند، انجام مى‌دهد، يعنى با صرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت، درجاتى عنايت مى‌كند. در عين حال اينها را جزاى كامل براى فداكارى آن حضرت نمى‌داند. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد. ⬅️ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم # ظهور_نزدیک_است https://eitaa.com/didar_ba_mahdi
حجت‌الاسلام رنجبرحجت‌الاسلام_رنجبر_تشرف_آیت‌الله_بهبهانی.mp3
زمان: حجم: 7.45M
🔊 📝 ویژهٔ دعا کردن برای امام زمان... 👤 حجت‌الاسلام رنجبر موقع افطار، برای ظهور حضرت دعا کن، اون‌وقت امام‌زمان هم موقع افطارشون برای تو دعا می‌کنند، دعای ما کجا و دعای او کجا؟! # ظهور_نزدیک_است https://eitaa.com/didar_ba_mahdi
به واسطه کار ما مقدمات ظهور فراهم شود... بزرگوار حسن تهرانی مقدم به نیابت از همه شهدا صلواتی به امام عصر عج هدیه کنیم. # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
جلسه زیارت ال یاسین امروز به علت قطع بودن ایتا به صورت صوتی تقدیم میشود . 👆👆👆👆👆
حاج محمدعلی فشندی می‌گوید: با آقا سید باقر خیاط و جمعی به مسجد جمکران رفتیم، همه خوابیدند من بیدار بودم و یک پیرمردی که پشت بام یک شمعی روشن کرده بود و دعا می‌خواند. من مشغول نماز شب شدم. ناگاه دیدم هوا روشن شد. با خودم گفتم ماه طلوع نموده. هرچه نگاه کردم ماه را ندیدم، یک مرتبه دیدم به فاصله ۵٠ متری زیر یک درخت سید بزرگواری ایستاده و این نور از آن آقاست. به پیرمرد گفتم: شما کنار آن درخت سیّدی را می‌بینی؟ گفت: هوا تاریک است چیزی دیده نمی‌شود، خوابت می‌آید برو بخواب! دانستم که آن شخص نمی بیند. ✨💫✨ نزدیک آقا رفتم و عرض کردم: من می‌خواهم به کربلا بروم چه کنم نه پول دارم نه گذرنامه! اگر تا صبح پنجشنبه آینده گذرنامه با پول تهیه شود می‌دانم امام زمانم هستید و الا یکی از سادات می‌باشید! ناگاه دیدم آقا نیست و هوا تاریک شد. صبح به رفقا داستان را گفتم. بعضی از آنها مرا مسخره کردند. گذشت، روز چهارشنبه صبح زود در میدا فوزیه سابق برای کاری آمده بودم و منزل در شمیران بود. کنار دیواری ایستاده بودم و باران می‌آمد. پیرمردی نزدیکم آمد که او را نمی‌شناختم. گفت: حاج محمدعلی می‌خواهی کربلا بروی؟! گفتم: مایلم ولی نه پول دارم و نه گذرنامه. گفت: شما ده عدد عکس با دو عدد رونوشت شناسنامه بیاور. گفتم: عیالم را هم می‌خواهم ببرم. گفت: مانعی ندارد. ✨💫✨ فورا به منزل رفتم و عکس و رونوشت را تهیه کردم و آوردم. گفت: فردا صبح همین وقت بیا اینجا. فردا صبح در همان محل آن پیرمرد آمد، گذرنامه را با ویزای عراقی به ضمیمه پنج هزارتومن به من داد و رفت. دیگر او را ندیدم. به منزل آقا سید باقر رفتم، ختم صلوات داشتند. بعضی از رفقا از راه مسخره گفتند: گذرنامه گرفتی؟! گفتم: بلی و ماجرا را گفتم. شروع کردند به گریه کردن و می‌گفتند: خوش بحالت با این سعادتت! 📗شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السلام ج٢ ص ٢۴٣ 💫تا زنده ایم وقت زیارت به ما بده 💫تا دیرتر نگشته زمان وصال ما @didar_ba_mahdi
جناب حجة الاسلام سید محمد آل طه از مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده (21) و او نیز به نقل از مرحوم حاج محقق چنین بیان فرمود که: روزی در ایام سفر به کربلا، به هنگام تشرف به حرم، ملتمسانه از آن حضرت فقط تقاضای دیدار امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف را نمودم. در همان لحظه، ناگهان متوجه شدم که به محازات قبر حضرت علی اکبر علیه السلام مردی بلند قامت، در حالی که چفیه ای عربی بر سر دارد، نشسته است، در حالی که مردی دیگر با فاصله ای به اندازه نیم قدم به احترام در کنارش حضور دارد. در اولین نگاه بر چهره زیبا و پر هیبت آن مرد، متوجه شدم که او کسی جز وجود مبارک امام زمان علیه السلام نیست، از این جهت برای بوسیدن و در آغوش انداختن خود، قصد کردم که که به جلو حرکت نمایم، ولی در کمال تعجب دیدم که قدرت کوچکترین حرکتی را ندارم. پس به ناچار دقایقی چند به دیدار حضرتش ایستادم. نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت - که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و منهم که کردم سالها، اما - چقدر آخر تحمل، بلکه یادت رفت پیمانت (22) در همان لحظه به دلیل رد شدن بسیاری از زائران حرم امام حسین علیه السلام از کنار آن حضرت، به ذهنم خطور کرد که آیا تنها من توفیق دیدن مهدی - عجل الله تعالی فرجه شریف - را دارم یا آن که دیگران نیز آن حضرت را دیده، ولی نمی شناسند؟ از این جهت از فردی که کنارم ایستاده بودم، پرسیدم: آیا شما چنین آقایی را با این مشخصات در حرم می بینید؟ با نگاه متعجبانه و منفی آن مرد! دریافتم که این تنها منم که توفیق دیدارش را یافته ام، پس با عشق فراوان بر او حریصانه می نگریستم، تا شاید غم سالها دوری را با لحظاتی شیرین جبران نمایم. پس از مدتی آن حضرت علیه السلام به همراهی یارشان از جای برخاسته و از حرم خارج شدند، در همان لحظه قدرت حرکت خویش را بازیافتم، پس به دنبالشان دویدم، ولی اثری از آنان نیافتم! باز آی ساقیا که هواخواه خدمتم - مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم ز انجا که فیض جام سعادت فروغ تست - بیرون شدی نمای و ظلمات حیرتم هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت - تا آشنای عشق ز اهل رحمتم (23) مرحوم محدث زاده اضافه می فرمود: از آن روز به بعد مرحوم محقق حالات معنوی عجیبی داشت که ما به حالات وی سخت غبطه می خوردیم. (24) مجموعه شمیم عرش - تشرف یافتگان (دفتر اول) نویسنده : پژوهشکده تزکیه اخلاقی امام علی علیه السلام ✍️مرکز اطلاع رسانی غدیر # ظهور_نزدیک_است https://eitaa.com/didar_ba_mahdi
@Elteja -کانال اِلتجا72-Tasharofe Haj ali baghdadi.mp3
زمان: حجم: 7.81M
شب جمعه، با عجله راهی بغداد بود. بین راه سیّدی ناشناس اما نورانی دید. شنید: «شب جمعه است. می‌خواهی با من بیایی زیارت؟!» دلش ریخت. ناخودآگاه قبول کرد. چند دقیقه بعد خودش را در حرم دید! ... - نجم‌الثاقب باب 7 حکایت31. # ظهور_نزدیک_است https://eitaa.com/didar_ba_mahdi
✅ بر تو باد به مواظبت بر قرائت قرآن (تشرّف شیخ محمّد حسن مازندرانی حائری‌) ☑️ شیخ محمّد حسن مازندرانی حایری می‌فرماید: ▫️ بعد از ازدواج، به مرض سل شدیدی مبتلا شدم و ضعف بر من غلبه کرد؛ بحدّی که قادر به بیرون رفتن از خانه نبودم، مگر آن‌که روزی یک مرتبه وقت عصر به حرم مطهّر مشرّف می‌شدم و به‌خاطر شدّت ضعفی که داشتم، فورا مراجعت می‌نمودم. عادت من این بود که فرشی پشت‌بام انداخته بودند و به مجرّد رسیدن از حرم مطهّر، دراز می‌کشیدم. یک روز از حرم برگشته و دراز کشیده بودم. ✨ ناگاه دیدم سیّدی، که به مرحوم سیّد مهدی قزوینی حلّی در ایّام کهولتش شباهت داشت، بدون آن‌که کسی را خبر دهد روی بام آمد. تعجّب کردم و خواستم به احترام ایشان برخاسته و زنها را خبر کنم که بالا نیایند. با دست اشاره کرد که ساکن و ساکت باش و دستش را بر پیشانی من مالید و فرمود: 🔸 حالت چطور است؟ ▫️ بعد فرمود: 🔸 بر تو باد به مواظبت بر قرائت قرآن. ❇️ فورا احساس کردم مرضم رفع شد و آن سیّد هم غایب گردید. (۱) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۲۳۶ (۱). بسیاری از موارد که بین مردم به تشرف خدمت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه ) مشهور شده اند، در واقع تشرف خدمت یاران خاص و و کارگزاران بزرگوار حضرت بوده اند. # ظهور_نزدیک_است https://eitaa.com/didar_ba_mahdi
ماجرای جالب و دیدار یک کفاش با امام زمان(عج) منبع: کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی حضرت صاحب الزمان(عج) با اینکه از نظر ما غایب هستند، اما همواره از اعمال آگاهند، و این گناهان ماست که باعث شده تا ایشان را نبینیم، و تعداد کمی از افراد قادر به دیدار با ایشان هستند؛ در ادامه، داستانی از تشرف مردی کفاش خدمت امام زمان(عج) را بخوانید. سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»، سید عرض کرد: «آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم». حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»، سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: «قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید!» حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.» # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi