eitaa logo
ملاقات با امام زمان عج
4.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
29 فایل
اللهم ارنی الطلعه الرشیده . کانال تخصصی داستان های دیدار با امام عصر عج ارتباط با خادم کانال @Shahidehmaryam @aliyazdi2 💠هدف تبلیغ محتواست نه تبلیغ کانال . لذا کلیه مطالب بدون لینک و استفاده از آنها مجاز است .
مشاهده در ایتا
دانلود
شفای شیخ حر عاملی با دعای امام عصر(عج) منابع: إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات. شیخ حر عاملی عنایات حضرت مهدی موعود (عج) به علماء و مراجع تقلید کمتر کسی است که در مسائل دینی ورودی هر چند مختصر داشته باشد ولی نام پر آوازه ی او را ندیده یا نشنود. نسب او با 36 واسطه به حر بن یزید ریاحی (علیه الرحمة) می رسد. او «محمد بن حسن عاملی» است و همگان او را با نام «شیخ حر عاملی» می شناسند. آن جناب در سال 1033 هـ.ق در روستای «مشغره» از توابع جبع چشم به جهان گشود. صاحب اعیان الشیعه درباره این منطقه می‌نویسد: «جبع یكی از مراكز مهم جبل عامل است كه شخصیتهای ارزنده‌ای همچون شیخ بهایی و شهید ثانی، تحویل جامعه اسلامی داده است. [1]» آثار ارزشمند متعددی از وی بر جای مانده است، ولی مهمترین کتاب او « وسائل الشیعة » است. این همان کتاب معروفی است که «شیخ حر» را با آن و آن را با «شیخ حر» می شناسند. این اثر گرانسنگ، یكی از كتابهای مرجع در زمینه احادیث اهل بیت(علیهم السلام) است كه از اعتبار و اعتماد خاصی در میان كتابهای حدیثی برخوردار است.  در این كتاب، نویسنده روش خاص خود را بكار برده و احادیث فقهی كه فقها در استنباط احكام شرعی بدان نیازمندند و بر آنها تكیه می‌زنند جمع‌آوری كرده است و شمار آنان به بیست هزار حدیث می‌رسد كه شیخ حر از مصادر و كتب معتبر شیعه چون اصول كافی، من لا یحضره الفقیه، استبصار، تهذیب و كتب دیگر كه شمار آنها به هفتاد منبع و مأخذ می‌رسد جمع ‌آورده است. بنابر آنچه در کتب تاریخی مذکور است، آن عالم ربانی در سال بیست و یکم ماه رمضان المبارک سال 1104 هـ.ق دیده از جهان فروبست. پس از وفات، پیکرش را در زیر گنبد امام رۆوف؛ حضرت رضا(علیه السلام) قرار داده و به امامت برادرش بر آن نماز خوانده شد، سپس در حجره ی کناری مدرسه میرزا جعفر به خاک سپرده شد. [2] آن جناب، بنابر آنچه در کتاب «اثبات الهداة» مضبوط است، بارها به زیارت و دیدار ولی عصر خویش، حضرت مهدی (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف) نائل گردیده است. داستان زیر یکی از تشرفات او در این باب است که خود این چنین تعریف می کند: «من در زمان كودكى و سن ده سالگى به بیمارى سختى مبتلا شدم و چنان حالم منقلب و دگرگون شد كه بستگان و نزدیكان من جمع شده و گریه مى‌كردند و یقین پیدا كردند كه من در آن شب خواهم مرد و از این ‌رو آماده سوگوارى براى من گردیدند. در این اثناء در میان خواب و بیدارى، پیغمبر و دوازده امام «صلوات اللّه علیهم» را دیدم بر آنان سلام كرده با یك‌یك، آن بزرگواران مصافحه نمودم و میان من و حضرت صادق علیه السّلام سخنى گذشت كه در خاطرم نماند. تنها به خاطر مانده كه آن حضرت در حق من دعا فرمود. پس به حضرت صاحب علیه السّلام سلام كردم و با آن جناب، مصافحه نمودم و گریستم و عرض كردم: اى مولاى من، مى‌ترسم در این بیمارى بمیرم در حالى‌كه مقصد خود را از علم و عمل به دست نیاورده‌ام. آن حضرت فرمود: نترس زیرا در این بیمارى از دنیا نخواهى رفت بلكه خداوند تبارك و تعالى تو را شفا مى‌دهد و عمرى طولانى خواهى داشت. آن گاه قدحى را كه در دست مباركشان بود به دست من دادند و من از آن آشامیدم و همان وقت، سلامتى خود را باز یافتم و بیمارى من به كلى مرتفع گردید و نشستم و نزدیكان من تعجّب مى‌كردند لیكن من جریان را براى آنان نگفتم تا بعد از چند روز كه این قضیّه را براى آنان نقل كردم. [3]» پی نوشت: 1.       اعیان الشیعه، ج 1 ، ص 199 2.       سجع البلابل، ج 1 ، مقدمه 3.       اثبات الهداة، ج 5 ، باب معجزات # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
💠خدمت پدر از دیدگاه عجل الله تعالی فرجه الشریف 🔹مرد کارگری بود که پدر پیری داشت، در خدمتگزاری او هیچ گونه کوتاهی نمی کرد و همیشه در خدمت پدر بود، جز شب‌های چهارشنبه که به مسجد سهله می‌رفت و در آن شبها به خاطر اعمال مسجد سهله و شب زنده داری در مسجد نمی توانست در خدمت پدر باشد. ولی پس از مدتی ترک کرد و به مسجد سهله نرفت. از او پرسیدند: چرا رفتن به مسجد سهله را ترک نمودی؟ 🔹در پاسخ گفت: چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم، آخرین شب چهارشنبه بود، نتوانستم بعد از ظهر زود حرکت کنم، نزدیک غروب به راه افتادم، مختصر راه رفته بودم، شب شد و من تنها به راه خود ادامه دادم. یک سوم راه مانده بود و هوا هم بسیار تاریک بود. ناگاه عربی را دیدم در حالی که بر اسب سوار است به سوی من می‌آید، همین که به من رسید با زبان عربی شروع به صحبت نمود و گفت: کجا می‌روی؟ گفتم: مسجد سهله می‌روم. فرمود: همراه تو چیز خوردنی هست؟ گفتم: نه. فرمود: دست خود را در جیب کن! گفتم: در جیبم چیزی نیست. بار دیگر این سخن را تکرار کرد. من دست خود را در جیب کردم، دیدم مقداری کشمش توی جیبم هست که برای بچه‌ها خریده بودم و در خاطرم نبود. آنگاه فرمود: پدر پیرت را به تو سفارش می‌کنم. این جمله را سه بار تکرار کرد. سپس از نظرم ناپدید شد، فهمیدم او حضرت مهدی است و راضی نیست خدمت پدرم را حتی در شب‌های چهارشنبه نیز ترک بنمایم. از این جهت دیگر به مسجد سهله نرفتم و آن عبادت‌ها را ترک نمودم. 📚 بحار ج ۵۳، ص ۲۴۶. # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
♨️ذکری برای کمک طلبی از امام زمان ارواحنا فداه 🔸در طول شبانه‌روز ساعتی مشخص به حضرت متوسل شوید؛ برای این منظور، دستورالعمل‌های مختلفی هست، از عبادات مؤثر در توسل و توجه به ساحت مقدس عجل الله فرجه، آن حضرت است. برخی علما و شیفتگان حضرت، آن را جزء برنامه‌های روزانه خود می‌دانسته اند. دست‌کم خواندن این نماز هفته‌ای یک بار در روز نباید فراموش شود. 🔸 یکی از دستورهای مرحوم آیت‌الله سید عبدالکریم کشمیری برای توسل و توجه به ساحت مقدس حضرت ولی‌عصر، ذکر «المُستعانُ بِکَ یَابن الحسن» است. این ذکر برای استمداد و کمک طلبی از ساحت مقدس حضرت بسیار ممتاز است. عدد این ذکر «۵۷۰» بار است. 🖋حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ جعفر ناصری # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
🌷سربازی امام زمان(عج‌الله)... 🔸محمدرضا می گفت چون حضرت آقا فرمودند ما به سوریه کمک می کنیم و هیچ قیدی نیاوردند که چطور کمک می‌کنیم، من به عنوان پیرو حضرت آقا خودم را آماده کردم و آموزش های تکاوری و تخریب دیدم که هر موقع آقا اراده کند من آماده باشم. 🔹اعتقاد داشت که باید برای سربازی امام زمان (عج‌الله) خودمان را آماده کنیم میگفت اگر امام زمان (عج‌الله) ظهور کند و چشمش به من بیفتد و دست روی شانه من بگذارد و من یک جوان بی فایده باشم؛ ▪️امام زمان (عج‌الله) اینطور خوشحال می شود یا یک جوان و سرباز و آماده که ایشان را خوشحال کند؟ به نیابت از شهید بزرگوار محمد رضا دهقان صلواتی هدیه کنیم برای سلامتی وتعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عج # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
حاج آقا فخر تهرانی به محضر امام عصر منابع: تشرف یافتگان. موسسه فرهنگی امام حسن عسکری (ع) پایگاه اینترنتی دفتر آیت الله مبشر کاشانی نام اصلی او «سید ذبیح الله قوامی» است، ولی با نام «حاج آقا فخر تهرانی» شناخته شده تر است. پس از وفاتش، «آیت الله سید محمدرضا بهاء الدینی» فرمود: « آقا فخر "سلمان زمان" بود.» بنابر آنچه در شرح حال او نقل شده است، در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. در اوائل جوانی از هوش و استعداد ویژه ای برخوردار بود. با جدیت درس می خواند و هدفش دریافت بورسیه برای تکمیل تحصیلات خود در خارج از کشور بود. در آن زمان، عده ی کمی می‌توانستند بورسیه تحصیلی بگیرند و به کشورهای اروپایی اعزام شوند. نام اصلی او «سید ذبیح الله قوامی» است، ولی با نام «حاج آقا فخر تهرانی» شناخته شده تر است. پس از وفاتش، «آیت الله سید محمدرضا بهاء الدینی» فرمود: « آقا فخر "سلمان زمان" بود.» بنابر آنچه در شرح حال او نقل شده است، در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. در اوائل جوانی از هوش و استعداد ویژه ای برخوردار بود. با جدیت درس می خواند و هدفش دریافت بورسیه برای تکمیل تحصیلات خود در خارج از کشور بود. در آن زمان، عده ی کمی می‌توانستند بورسیه تحصیلی بگیرند و به کشورهای اروپایی اعزام شوند. روزی از روزها با عارف واصل؛ شیخ مرتضی زاهد (رحمة الله علیه) برخورد کرد. کسی نمی داند در آن لحظات بین آن دو چه حرف هایی رد و بدل شد؟ ولی هرچه بود نفس قدسی شیخ مرتضی مسیر و سرنوشت جوان تهرانی را متحول کرد و از آن روز به بعد گویی انسان جدیدی متولد شد. حتی ظاهرش هم عوض شد. تمام لباس های به روز خود را کنار گذاشت و عبایی به دوش انداخت. عشق به لقاء پروردگار و جذبه ی اتصال با ولی الله زمان (علیه السلام) شور عشقی درون حاج آقا فخر به وجود آورده بود و روز به روز عطش وصال محبوب در وی شدت می گرفت. و سرانجام کار به آنجا رسید که در امام زمانش ذوب شد و به قول معروف؛ "ره صد ساله را یک شبه طی کرد" و متصل به دریای بی کران معرفت الله گردید. جناب حجة الاسلام محمد علی شاه آبادی نقل کرد: پس از درگذشت عابد مجاهد و عارف ربانی، مرحوم حاج آقا فخر تهرانی، مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ حسن معزی فرمود: عادت مرحوم حاج آقا فخر تهرانی این بود که وقتی به مجلس علماء وارد می شد، در کنار در ورودی نشسته و با احترام خاصی از هر گونه اظهار فضلی دوری می نمود! روزی در اواخر عمر وی، در محفلی که حضرات علماء و از جمله آیة الله حسن زاده نیز شرکت داشتند، ناگاه مرحوم حاج آقا فخر تهرانی با لباسی نامرتب و عبایی که معلوم بود روی زمین کشیده شده، وارد مجلس شد و بر خلاف همیشه، در گوشه ای با حالتی بسیار مضطربانه نشست؛ پس از پایان یافتن مجلس و رفتن حضار و حضرات آقایان، وقتی از حالت اضطراب و ناراحتی اش پرسیدم، او رو به من کرد و با افسوس فراوان گفت: یک عمر آرزوی دیدار حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشتم، حال که نصیبم شد، اکنون از دوری وصالش آرامش ندارم! بی مهر رخت روز مرا نور نماندست    وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم   دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
📚وقتی یادِ من افتادی، برای امام زمان دعا کن! ذکر و یاد امام مهدی در رفتارهای او تاثیر فوق العاده‌ای داشت. دعای فرج و دعا برای سلامتی امام عصر، همیشه وِرد زبانش بود. امکان نداشت بدون دعای فرج، شروع به خواندن دعا، قرآن یا زیارت عاشورا کند؛ انگار احساس می‌کرد که بدون دعای فرج، اعمالش مقبول نیست. دعا برای تعجیل فرج، در رأس همه حاجات و دعاهایش بود. هر وقت قرار بود کسی به زیارت برود، یا در التماس دعا گفتن‌های مرسوم، می‌گفت: «برای امام زمان خیلی دعا کنید!» اگر قرار بود دوستی به زیارت برود، نشانه‌ای می‌داد تا به یاد او بیفتد و بعد تأکید می‌کرد: «وقتی یاد من افتادی، برای امام زمان دعا کن!» هیچ وقت نشنیدم که برای خودش دعایی بخواهد. بعد از شهادتش، یکی از دوستان، صحنه‌ی عاشورا را در خواب دیده بود و اینکه شهدای وطنمان نیز، در میدان جنگ در حال یاری امام حسین بودند. آن بنده‌ی خدا در بین شهدا، آقا جواد را دیده بود که جلو آمده و به او گفته بود: «ما در حال یاری کردن امام حسین هستیم، خیلی کار داریم. شما هم باید برای ظهور آماده شوید. چندان دور نیست. خودتان را برای ظهور آماده کنید تا بتوانید امام را یاری کنید. سیره مهدوی شهید جواد الله کرم از زبان همسرش 📚 منبع: خبرگزاری شبستان به نیابت از شهید بزرگوار شهید جواد آقا الله کرم هدیه به آقا امام زمان علیه السلام صلوات🍃 # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
؛ ▫️اهل شهر قنات و قناعت بود. دلش، یک سقف بالای سر می خواست، که نداشت. با هزار امید، رفت جمکران. متوسل شد به آخرین امیدِ همه منتظرها. امامش را صدا زد و خانه ای خواست. چشمش به جمال گمشده عالم روشن شد. سید حسین یزدی، علاوه بر خانه، چند دُرّ نصیحت هم هدیه گرفت. از امام عصر علیه السلام شنید که: « آن جلسه دعای ندبه ای که می روی، هیچ وقت ترک نکن! از عمه جانم زینب کبری سلام الله علیها یاد کنید! هم در آن جلسه. هم در مجالس دیگر! » 📚مسجد مقدس جمکران تجلیگاه صاحب الزمان علیه السلام، به نقل از آیت الله بهجت. # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
♨️داستان تشرف یکی از علمای اصفهان... بسیار زیبا و نکته دار👌 علی رغم طولانی بودن مطالعه آن را از دست ندهید: 🔹حدود هشتاد سال پیش برای یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند تشرفی پیش آمده بود که خیلی جالب است. ايشان جوان بوده و سوار الاغ مى‏ شده و اطراف اصفهان تبلیغ مى‏ رفته و روضه مى ‏خوانده است. دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف مى‏ رود و منبرش را می رود. آن روز برف سنگينى مى ‏آمده است. وقتى اين روضه تمام مى ‏شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. سوار الاغ که مى ‏شود برود، يكى از اهالى اين آبادى مى ‏آيد و مى ‏گويد:« آقا سيد در راه گرگ و حيوانات درنده هستند مى ‏خواهید يكى، دو نفر همراهتان بفرستيم؟ ايشان مى‏ گويد: «مى‏ روم مشكلى ندارد» و قبول نمی کند همراهی بیاید. نقل می کند عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏ آمد. برف سنگينى هم به زمين نشسته بود. مى‏ گويد مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى‏ آيد. منتهى از بس برف سنگين بود، حوصله نكردم سرم را بیرون بیاورم و ببينم کیست. حدس زدم یک نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد. بعد آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد؛ 🔸گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم». 🔹گفتم:« سلام عليكم» . 🔸گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟) 🔹گفتم:« بفرماييد». 🔸گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ 🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده‏ ام كه چنین کاری کرده اند. 🔸آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟» 🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن مبارک رفتند.» مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. 🔸 باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟» 🔹گفتم:« بله سعى كرد كه از بين ببرد». 🔸گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» 🔹گفتم:« من در تاريخ خوانده‏ ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند». 🔸گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و شخم نزدنند و قبر را از بين نبرند؟!» آقا سید می گوید من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى‏ كردم. گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد. 🔹گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد». 🔸گفتند:« چى هست؟» 🔹گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه ‏السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. اما در جريان متوكل، اينها مى‏ خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى‏ خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند». آن آقا كه پشت سر بود، 🔸 فرمود:« درست است.» آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده‏ ام، نيست. ‌ ‌ |حجت‌الاسلام شیخ جعفر ناصری| # ظهور_نزدیک_است https://eitaa.com/didar_ba_mahdi