eitaa logo
ملاقات با امام زمان عج
4.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
29 فایل
اللهم ارنی الطلعه الرشیده . کانال تخصصی داستان های دیدار با امام عصر عج ارتباط با خادم کانال @Shahidehmaryam @aliyazdi2 💠هدف تبلیغ محتواست نه تبلیغ کانال . لذا کلیه مطالب بدون لینک و استفاده از آنها مجاز است .
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃شرمندہ ام از این ڪه یڪ جان بیشتـر ندارم تا در راہ ولی عصــر (عج) و نایب برحقش امام خامنه ای فـــدا ڪنم . . . به نیابت از شهید بزرگوار شهید حمید سیاهکالی مرادی صلواتی هدیه کنیم به آقا امام زمان علیه السلام. # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
"در محضر امام زمان ارواحناه فداه" 💥حجةالاسلام قاضی زاهدی فرموده اند: یکسال قبل از انقلاب با جمعی از مؤمنان و همشهریان برای عمره مفرده به مکه معظمه مشرف شدم. شب جمعه بود، رفقا عازم رفتن به مسجدالحرام و طواف خانه حق بودند. اما من در نهایت ضعف و ناتوانی و تب به سر می بردم و حال حرکت نداشتم. رفقا گفتند: شما حرم نمی آیید؟ اظهار تأسف و عجز کردم. آنها رفتند و من تنها در مسافرخانه ماندم و به حال خود رقت می خوردم و از بی سعادتی خود منقلب و متاثر بودم که چرا در آن شب جمعه توفیق رفتن به مسجد و طواف کعبه از من سلب شد. اما طولی نکشید که در خود قوتی یافتم و رنج و تب از من زایل شد و بیش از پیش مایل به رفتن به حرم شدم. از جای برخاستم و وضو ساختم و تنهایی به جانب مسجد روانه گشتم. چون مشغول طواف خانه گردیدم ‌کسی را دیدم که توجه مرا به خود جلب کرد. شخصی بود چهارشانه و معتدل القامه و خوش چهره و با اینکه هوا گرم بود عبای ضخیم و زمستانی بر دوش داشت و به زیّ اعراب بود. مغناطیس وار قلب مرا به خود جلب می کرد. او در جلوی من مشغول طواف بود و با آنکه معتدل القامه بود، یک سر و گردن از همگان بلندتر بوده به آرامی و وقار، طواف می نمود و به کسی و جایی توجه نمی کرد. من هرچه می کوشیدم به او نمی رسیدم. چشم به او دوخته و دمی از او غافل نبودم. طواف تمام شد و در عقب مقام ابراهیم مشغول نماز شد و من هم قدری دورتر پشت سر او نماز خواندم. ملهم بودم که او محبوب مطلوب است، اما تصرفی در وجود من شده بود که سر از پای نمی شناختم و در حالتی بودم که وصف آن را نمی توانم بیان کنم. پس از نماز برابر کعبه، مقابل درب خانه خدا ایستاد و دست به دعا برداشت و با خداوند به راز و نیاز پرداخت. بعد از فراغ دیدم دست پسر بچه‌ای را گرفت و از خانه دور شد و پس از چند قدم که رفت دیگر او را نیافتم. ملهم: الهام کننده 📗شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السلام ص٢٠١ # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
قدرت تکلّمش را از دست داده بود. دوا و دکتر فایده نداشت. حتی خارج هم رفت. دست خالی برگشت. ناامید از همه جا، با خودش عهدی کرد: چهل هفته، شب چهارشنبه، مسجد جمکران. هفته آخر رسید. اعمال مسجد را انجام داد. ناگهان احساس کرد سیّدی در کنارش نشسته... 🔘 حکایت مرد لالی که با امام زمانش حرف زد! 👇 # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
48.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم| شهیدی که باب‌الحوائج شد شهیدی که بعد از شهادت، منزلش به حسینیه‌ باب‌الحوائج تبدیل شد و مردم برسر مزارش حاجت می‌گیرند. نیت کنید و‌با ذکر صلوات به جمع ما در کانال عنایات و کرامات شهدا بپیوندید👇👇👇👇 @shahid54
،☝️☝️☝️☝️☝️☝️یکی دیگر از کانال های که به صورت تخصصی روی عنایات و‌کرامات شهدا کار می کنیم به آدرس @shahid54 می باشد عزیزان می توانند از مطالب آن استفاده کنند . التماس دعای فرج
داستان تشرف " در محضر امام زمان ارواحنا فداه" (قسمت اول) جناب آقای محمدخزاعی از خدمتگزاران با اخلاص و رئیس اداره خدمه حرم مطهر آقا علی‌ابن‌موسی الرضا علیه السلام نقل کرده اند: در سال ١٣٧٠ شمسی بعنوان مدیر گروه، مشرف به حج شدم. یکی از حجاج، شخصی بنام آقای عباس کاریزنویی بود که مبتلا به آسم و تنگی نفس شدید بود و بهمین جهت این پیر مرد ضعیف و ناتوان به نظر می رسید. در مدینه مرتب به دکتر مراجعه می کرد و دوا می گرفت و برای تنفس از پمپ مخصوص آسم استفاده می کرد. روزی خبر دادند که حاج عباس در شرف مرگ است و به حالت اغما افتاده. بالای سرش رفتم، بیهوش افتاده بود، فورا از همان پمپ استغاده کرد و به او نفس دادیم، با تلاش زائرین حالش رو به بهبودی رفت و قدری بهتر شد. توقفمان در مدینه تمام شد و به مکه رفتیم با سختی اعمال عمره تمتع را انجام داد و برای حج تمتع آماده شد. بعد از رفتن حجاج برای رمی جمرات، ایشان به اتفاق خانم یکی از بستگان و حاجی دیگری برای رمی جمرات رفتند و در آنجا ایشان گم شدند! بعد از بازگشت از مسلخ و قربانی کردن حجاج، خدمه کاروان و چند نفر از حجاج اظهار داشتند که: "عباس را آوردند" و همه خوشحال شدند. من نزد او رفتم و از حالش پرسیدم. گفت: تا محل رمی با رفقا بودم بعد از اینکه بیرون آمدیم گم شدم، به طرف چادرها رفتم، چون حواسم به جمع نبود و ناراحت بودم، یک وقت متوجه شدم که در جایی هستم که جز من کسی در این مسیر نیست. هوا گرم و آفتاب داغ و با وضع ناراحتی که داشتم خیلی نگران شدم. در همین هنگام... ادامه دارد ..... # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi