🔷داستان عجیب نجات جان آیتالله مرعشی توسط امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🔻با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم. شمع نیم سوختهای را برداشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود درب سرداب را به آهستگی باز کردم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.
🔻 بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت. عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود آن مرد عرب نعره زنان به سوی من حمله کرد شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند.
♦️در آن لحظه به امام زمان عج توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان» یکوقت مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و به مرد مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بیهوش بر زمین افتاد من نیز دچار ضعف شدم و به روی زمین افتادم. کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا میزند. چشمانم را که باز کردم دیدم سرم به زانوی مرد عرب است هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. رمق نداشتم مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که هرگز خرمایی با آن طعم نخورده بودم.
🔸در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید میکند تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی.» یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یکباره در این سرداب ظاهر شود و نام مرا بداند و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟ ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست.
🔸فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و با او حرف زدهام اما او را نشناختهام. غم عالم بر دلم نشست، با دیدهای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج شدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود.
📙کتاب تشرفات مرعشیه، حسین صبوری
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
آيت الله مرعشى نجفى:
يكى از علماى نجف اشرف، كه مدتى به قم آمده بود، براى من چنين نقل كرد كه من مشكلى داشتم به مسجد جمكران رفتم و درد دل خود را به محضر امام زمان عليه السّلام عرضه داشتم.
براى اين منظور مكرر به مسجد جمكران رفتم ولى نتيجه اى نديدم.
روزى هنگام نماز دلم شكست و عرض كردم: مولا جان! آيا جايز است كه در محضر شما و در منزل شما باشم و به ديگرى متوسّل شوم؟!
شما امام من مى باشيد، آيا زشت نيست با وجود امام حتى به علمدار كربلا قمر بنى هاشم عليه السّلام متوسّل شوم و او را نزد خدا شفيع قرار دهم؟!
از شدّت تأثّر بين خواب و بيدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امكان حضرت حجة بن الحسن العسكرى عليه السّلام مواجه شدم.
بدون تأمّل به حضرت سلام عرض كردم. حضرت با محبّت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نيست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار كربلا متوسل شوى بلكه شما را راهنمايى هم مى كنم كه به حضرتش چه بگويى.
چون خواستى از حضرت ابوالفضل «ع» حاجت بخواهى، اين چنين بگو: «يا ابا الغوث ادركنى»؛ اى پدر پناه دهندگان، پناهم بده.
-مير مهر ، صفحه ۱۱۵ .
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
۱۸ ژانویه، ۲۰.۰۶.aac
حجم:
7.99M
توضیحات در مورد داستان های در مورد استفاده از معارف اهل بیت در ازدیاد رزق و روزی و برکت و توصیه شهید محمد حسین محمد خانی به جهاد اقتصادی بسیار شنیدنی لطفا نشر دهید . جهت دیدن سایر خاطرات خمس به کانال معجزات خمس ما بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/940310852Cb4cdbfa221