eitaa logo
ملاقات با امام زمان عج
4.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
30 فایل
اللهم ارنی الطلعه الرشیده . کانال تخصصی داستان های دیدار با امام عصر عج ارتباط با خادم کانال @Shahidehmaryam @aliyazdi2 💠هدف تبلیغ محتواست نه تبلیغ کانال . لذا کلیه مطالب بدون لینک و استفاده از آنها مجاز است .
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑ماجرای‌این‌عکس👆🏻👇🏻 ❤️حضرت‌آقا به شهید فرمود: شال سبز شما را تبرکی بر می‌دارم... |خرداد ماه ۱۳۶۵ به اتفاق تعدادی از نیروها و فرمانده‌ی لشکر رفته بودیم دیدار امام خامنه‌ای. حضرت آقا اون موقع رئیس‌جمهور بودند. اذان که گفتند؛ شهید سیدجمال قریشی مکبّر ایستاد و چون مداح بود، بین نماز شروع کرد به خوندن روضه‌ی حضرت زهرا(س).... همه پای روضه‌اش منقلب شدند. سیدجمال معمولاً یه شال سبز رو دور گردنش می‌انداخت. حضرت آقا که انگار هم سید و هم روضه‌اش، به دلش نشسته بود، شال سبز سیدجمال رو گرفت و گفت: این شال رو برای تبرک برمی‌دارم... آخرهای جلسه هم حضرت آقا به سردار فضلی که فرمانده‌مون بود، سفارش سید رو کرد و فرمود: مراقب این جوان باشید... ▫️خلاصه چند روز بعد از این جلسه، سید جمال توی عملیات کربلای یک به شهادت رسید... ▪️مدتی بعد سردار فضلی دوباره رفت پیش حضرت آقا. ایشون سراغ سید جمال رو گرفت؛ و وقتی سردار گفت: سید جمال شهید شده؛ آقا با ناراحتی فرمودند: هنوز حلاوت و شیرینیِ روضه‌ای که این شهید در جلسه‌ی قبلی خواند؛ در خاطرم مونده... [چند تصویر از این جلسه رو توی عکس ببینید] 🌷خاطره‌ای از زندگی 📚منبع: گفتگو روزنامه جوان با سردار علی‌محمد اسدی به نیابت از شهید بزرگوار شهید سید جمال قریشی صلواتی هدیه کنیم به آقا صاحب الزمان علیه السلام. # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
ملاقات ملا محمدتقی مجلسی اصفهانی مشهور به مجلسی اول با امام عصر (عج) در عالم مکاشفه و نظر امام زمان علیه السّلام راجع به زیارت جامعه ایشان خود مى‌فرماید: «چون خداوند، مرا موفق به زیارت حضرت امیر المۆمنین علیه السّلام فرمود، در حوالى روضه مقدسه، شروع به مجاهدات كردم و خداوند به بركت مولاى ما (حضرت امیر المۆمنین علیه السّلام) درهاى مكاشفاتى كه عقول ضعیفه توانایى هضم آن را ندارند بر من گشوده، در عالم مكاشفه و اگر خواستى بگو میان خواب و بیدارى به هنگامى‌كه در رواق عمران نشسته بودم، دیدم كه در سامرّا هستم و قبر دو امام-حضرت هادى و حضرت عسكرى علیهم السّلام-در نهایت ارتفاع و بلندى بود و جامه و پارچه‌اى سبز رنگ از جامه‌هاى بهشت كه همانند آن را در دنیا ندیده بودم بر روى آن دو قبر مطهر مشاهده كردم. و مولاى خود و مولاى همه مردم، صاحب العصر و الزمان علیه السّلام را دیدم كه نشسته و پشت مباركش به قبر و رویش به در است چون چشم من به آن حضرت افتاد با صداى بلند مانند مدّاحان، مشغول خواندن زیارت جامعه شدم و چون زیارت را تمام كردم آن حضرت فرمود: «نِعمَتِ الزیارةُ» چه خوب زیارتى است. عرض كردم: مولاى من جانم فداى تو زیارت جدّ شما-امام هادى و به انشاء ایشان-است؟ - و اشاره به قبر امام هادى كردم-فرمود: آرى. داخل شو. چون داخل شدم نزدیكى در ایستادم امام عصر «صلوات اللّه علیه» فرمود: جلو بیا عرض كردم: مولایم مى‌ترسم كه به سبب ترك ادب، كافر شوم آن بزرگوار «صلوات اللّه علیه» فرمود: «لا باس اذا كان باذننا» وقتى كه به اذن خود ما باشد اشكالى ندارد. من با ترس و لرز، كمى پیشتر رفتم. فرمود: پیش بیا، من پیش رفتم تا نزدیك آن حضرت صلوات اللّه علیه گردیدم. فرمود: بنشین، عرض كردم: مولایم مى‌ترسم. امام «صلوات اللّه علیه» فرمود: «لا تحف» نترس. پس چون مانند بندگان در برابر مولاى جلیل نشستم آن حضرت فرمود: «استرح و اجلس مربّعا فانّك تعبت حبت ماشیا حافیا» راحت باش و مربّع بنشین چه آنكه به زحمت افتادى پیاده با پاى برهنه راه آمدى. حاصل آنكه از آن بزرگوار نسبت به عبد خودشان الطاف عظیم و مكالمات و گفتگوهاى لطیفى صورت گرفت كه به شماره نمى‌آید و من اكثر آنها را فراموش كردم. سپس از آن خواب، بیدار شدم و با آنكه مدّت زیادى مى‌گذشت كه راه سامرّا مسدود و موانع بزرگى از زیارت در كار بود همان روز به فضل خدا، وسائل زیارت، فراهم گردید و همانگونه كه حضرت صاحب علیه السّلام فرموده بودند پیاده با پاى برهنه به زیارت سامرّا مشرّف شدم و شبى در حرم مطهر بودم و مكرّر این زیارت-زیارت جامعه-را خواندم و در راه و در حرم، كرامات عجیب بلكه معجزات شگفت‌انگیزى ظاهر شد، حاصل آنكه بعد از خواب براى من شكّ و تردیدى نیست كه زیارت جامعه از حضرت ابو الحسن امام هادى علیه السّلام صادر شده زیرا حضرت صاحب علیه السّلام آن را تقریر فرمودند، چنانكه شكّ ندارم كه زیارت جامعه، كاملترین و نیكوترین زیارات است و بعد از آن رۆیا اكثر اوقات، ائمه طاهرین «صلوات اللّه علیهم» را با زیارت جامعه زیارت مى‌كنم و در عتبات عالیات زیارت نكردم مگر به زیارت جامعه. [۱]» پی نوشت: 1. روضة المتقین . ج 1 . ص 451 # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
داستان نگاه حرام و محضر(عج) ✨ از زبان شهید 🔷 «یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار … منم راه افتادم راه زیاد بود. کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! بدنم شروع کرد به لرزیدن؛ نمیدانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم … می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه، چندین دختر جوان مشغول شنا بودند. همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم؛ هیچ کس هم متوجه نمی شود! اما خدایا من به خاطر تو، از این گناه می گذرم!از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم! حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله … به محض تکرار این عبارات، صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد. به اطرافم نگاه کردم؛ صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!! همه می گفتند: «سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح …»از آن موقع، کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد …» 🔷 در سال ۱۳۹۱، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود، بدست آمد. در آخرین صفحه نوشته شده بود:در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی (عج) را زیارت کردم ... # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
(قسمت هشتم): ﷻ 💥وزیر گفت: نزدیک بیایید و ران مرا برهنه کرد و به آنها نشان داد. اطباء تعجب کردند، یکی از آنها مسیحی بود گفت: به خدا قسم این معجزه حضرت مسیح است. بالاخره این خبر به گوش خلیفه رسید. او وزیر را طلبید و دستور داد که مرا نزد او ببرد وزیر مرا نزد "خلیفه مستنصر بالله" برد و او به من گفت که جریانت را نقل کن. من جریان را برای او نقل کردم به خادمش دستور داد کیسه پولی را که هزار دینار بود به من بدهد. من قبول نکردم. خلیفه گفت: از که می ترسی؟ گفتم: از آنکه مرا شفا داده زیرا خود آن حضرت به من فرموده است که از مستنصر چیزی قبول نکن. خلیفه بسیار مکدر شد و گریه کرد. این بود جریان اسماعیل هرقلی که در کتب متعدده ای نقل شده است. ✨💫✨ 📗ملاقات با امام زمان ص ۵۳ # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
@Elteja_tales | کانال قصّه‌های مهدوی4_5891219044341649325.mp3
زمان: حجم: 9.18M
▪️دست در دست مولا یک جوان عاشق خدمت امام عصر علیه‌السلام از برکت عریضه‌نویسی 📚النجم‌الثاقب، حکایت هفتم، ج‏۲، ص۴۹۷. # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
@Elteja_tales | کانال قصّه‌های مهدوی4_5904456803562821093.mp3
زمان: حجم: 6.01M
▫️علامه بحرالعلوم چطور بحرالعلوم شد؟! زیبای سید بحرالعلوم به محضر مقدس امام عصر علیه السلام در مسجد سهله 📚بحارالانوار، ج۵۳، ص۲۳۵. # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi
♨️‍ امام زمان عجل‌الله‌فرجه وقضای حوائج مومنین 🔸سید محمد تقی موسوی اصفهانی مولف کتاب مکیال‌المکارم‌ میگوید: سه سال پیش از تألیف کتاب ،قرضهای زیادی بر عهده‌ام جمع شد. پس در یکی از شبهای ماه رمضان به آن حضرت و پدرانش علیهم السلام متوسل شدم و حاجتم را ذکر کردم و بعد از طلوع آفتاب که از مسجد مراجعت نمودم و خوابیدم. 🔸آن حضرت در خواب به من فرمود: قدری باید صبر کنی تا از مال دوستان خاص خود بگیریم و به تو برسانیم. خوشحال و مسرور از خواب بیدار شدم و شکر خدای را به جای آوردم و چون مدّت کوتاهی گذشت یکی از برادران که او را به صلاح و خوبی می‌شناختم و از وی نسیم دل انگیز می‌شنیدم به نزد من آمد و مبلغی داد و گفت: این از سهم امام علیه السلام است. پس خیلی مسرور گشتم و با خود گفتم: « هذا تَأْویلُ رُؤْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقّاً »این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را به حقیقت رسانید. 📌ای برادران دینی شما را سفارش می‌کنم که حوائج خودتان را بر آن حضرت عرضه کنید، هر چند که هیچ امری بر وی پوشیده نیست... 📚 مکیال‌المکارم‌ جلد ۱ صفحه ۱۹۱ # ظهور_نزدیک_است @didar_ba_mahdi