1.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشرفات به محضر آقا صاحب الزمان علیه السلام
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
4.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشرف شاگرد شیخ نخودکی به محضر امام عصر (عج الله تعالی فرجه شریف)
استاد عالی
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
@Elteja / اِلتجا4_5868550666514858175.mp3
زمان:
حجم:
7.81M
چرا امام عصر سلام الله علیه ظهور نمی کنند؟!
مگر فقط 313 یاور نمی خواهند..؟!
#تشرف شنیدنیِ زاهدترین مرد نجف خدمت آن حضرت...
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
در طلب زیارت
وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ رَفَعَهُ عَنِ الزهري [اَلزَّهْرَانِيِّ] قَالَ: طَلَبْتُ هَذَا اَلْأَمْرَ طَلَباً شَاقّاً حَتَّى ذَهَبَ لِي فِيهِ مَالٌ صَالِحٌ فَوَقَعْتُ إِلَى اَلْعَمْرِيِّ وَ خَدَمْتُهُ وَ لَزِمْتُهُ وَ سَأَلْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ عَنْ صَاحِبِ اَلزَّمَانِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِي لَيْسَ إِلَى ذَلِكَ وُصُولٌ فَخَضَعْتُ فَقَالَ لِي بَكِّرْ بِالْغَدَاةِ فَوَافَيْتُ فَاسْتَقْبَلَنِي وَ مَعَهُ شَابٌّ مِنْ أَحْسَنِ اَلنَّاسِ وَجْهاً وَ أَطْيَبِهِمْ رَائِحَةً بِهَيْئَةِ اَلتُّجَّارِ وَ فِي كُمِّهِ شَيْءٌ كَهَيْئَةِ اَلتُّجَّارِ فَلَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ دَنَوْتُ مِنَ اَلْعَمْرِيِّ فَأَوْمَأَ إِلَيَّ فَعَدَلْتُ إِلَيْهِ وَ سَأَلْتُهُ فَأَجَابَنِي عَنْ كُلِّ مَا أَرَدْتُ ثُمَّ مَرَّ لِيَدْخُلَ اَلدَّارَ وَ كَانَتْ مِنَ اَلدُّورِ اَلَّتِي لاَ يُكْتَرَثُ لَهَا فَقَالَ اَلْعَمْرِيُّ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَ سَلْ فَإِنَّكَ لاَ تَرَاهُ بَعْدَ ذَا فَذَهَبْتُ لِأَسْأَلَ فَلَمْ يَسْمَعْ وَ دَخَلَ اَلدَّارَ وَ مَا كَلَّمَنِي بِأَكْثَرَ مِنْ أَنْ قَالَ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ اَلْعِشَاءَ إِلَى أَنْ تَشْتَبِكَ اَلنُّجُومُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ اَلْغَدَاةَ إِلَى أَنْ تَنْقَضِيَ اَلنُّجُومُ وَ دَخَلَ اَلدَّارَ.
محمد بن یعقوب مرفوعاً از زهری نقل كرده كه گفت: در طلب زيارت حضرت صاحب سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف خيلى مشقّت و سختى كشيدم، تا جايى كه در اين راه مال بسيار زيادى خرج كردم، تا اينكه به عمرىّ قدس سره(نايب_اول) رسيدم و به او خدمت كرده و ملازمش شدم.
بعد از مدّتى از ايشان درباره امام زمان عليه السّلام سؤال كردم، او به من گفت:
نمىتوان به محضر حضرت رسيد.
بار دوم تواضع و التماس كردم؛ عمرى گفت:
فردا صبح بيا.
فردا صبح رفتم، به استقبال آمد و همراه او جوانى بود كه چهره بسيار زيبا و رايحه و بوى خوشى داشت كه از همه خوشبوتر بود، و هيئت و ظاهر تجار را داشت و مثل تجار چيزى در آستينش بود.
وقتى كه او را ديدم به سمت عمرىّ رفتم، امّا او با اشاره به من فهماند كه به سمت جوان بروم، به طرف جوان برگشتم و هرچه خواستم پرسيديم، او هم جوابم را داد.
بعد حركت كرد تا اينكه داخل خانهاى شود، و آن خانه از جمله خانههايى بود كه به آنها اعتنا نمىشد.
عمرى به من گفت: بعد از اين ايشان را نخواهى ديد.
هرچه كه مىخواهى از ايشان بپرس.
رفتم كه از ايشان امورى را بپرسم امّا حضرت اعتنا نكرد و داخل خانه شد، فقط اين را فرمودند:
ملعون است ملعون است هركس نماز عشاء را تأخير بيندازد تا ستارگان آسمان مثل شبكه بههم بگذرند، ملعون است ملعون است كسى كه نماز صبح را تأخير بيندازد تا اينكه ستارگان آسمان ناپديد شوند.
حضرت پس از گفتن اين كلمات وارد خانه شدند.
الغيبة (للطوسی) ج ۱، ص ۲۷۱
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
@Elteja | کانال اِلتجا1_1129121487.mp3
زمان:
حجم:
6.9M
ما گرهگـشا داریم؛ دافـع البلا داریم
بر دامن لطف تو دست اِلتجا داریم
داستان #تشرف به محضر امام عصر " ارواحنافداه "در کنار مزار مقدّس حضرت مسلم سلام الله علیه
- النجم الثاقب جلد 2 حکایت 90
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
@Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی1_10481236877.mp3
زمان:
حجم:
5.82M
حکایت جالبی درباره عیدی گرفتن از دستان مبارک#امام_زمان سلام الله علیه
-مطلع انوار، ج۲، ص ۳۹۹.
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امامزمان'عج'
خطاببه
ابراهیمابنمهزیاراهوازی
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کودکی که امام زمانش را دید...
#ابوذر روحی
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
🔴 شرط تشرف به محضر امام زمان(عج)
🔵 آيت الله العظمی جوادی آملی:
🌕 یک وقت از محضر حضرت آیت الله بهجت سؤال شد چه کار کنیم که خدمت حضرت برسیم؟ فرمود بزرگان گفتند شما آدم خوبی باشید حضرت شما را می بیند، عمده آن است که او ما را ببیند، نه ما او را ببینیم!...
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
ابراهیم افشاری 4_5994610559402641548.mp3
زمان:
حجم:
2.95M
🔴داستان خواب صادقانه یکی از علما، پیرامون اینکه امام عصر به کدام روضه برای امام حسین در شهر تهران توجه بیشتری دارند؟
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
@Elteja / اِلتجا4_5994431566640578772.mp3
زمان:
حجم:
5.73M
#تشرف شخص لالی که با عنایت امام عصر سلام الله علیه شفا یافت.
نیت کنید وبا ذکر صلوات به جمع ما در کانال ملاقات با امام زمان عج بپیوندید👇👇👇👇
@didar_ba_mahdi
🔴داستان تشرف آیت الله سیّد شهابالدین مرعشی نجفی(ره) در سرداب مقدس خدمت حضرت صاحب الزمان(عج)
🌺حضرت آیت الله مرعشی نجفی(ره):
🍃شب به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمیآمد و درگیر فکر و خیال شده بودم. با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.»
با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوختهای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس میکردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظهای ایستادم و درنگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.
بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پلهها پایین میآمد. صدای پاهایش درون سرداب میپیچید و فضای ترسناکی ایجاد میکرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پلهها پایین میآمد و میخندید؛ برق چشمان و دندانها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم. احساس میکردم لبها و گلویم خشک شدهاند؛ عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود و نمیدانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید، نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند.
💠ادامه دارد.......