eitaa logo
❤دعاهای من❤
82.1هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
502 فایل
تاوقتی خدا واهل بیت رو داریم،دنبال فالگیر ورمال ودعانویس نباشیم @doahaye_man محصولاتمون: @mehad_gallery سفارش حرزامام جواد @Sabtesefaresh_Herz کانال رضایت حرز: @rezayat_herzdoaha تعرفه وشرایط تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/1514799523C5a44cfa534
مشاهده در ایتا
دانلود
ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ، ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ⁉️ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ و با همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ⁉️ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ ❗️ ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ، یعنی ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑِﺮَﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ. 🏴👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd
2.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌ما از این دنیا میریم اما سلامی که به امام حسین میدیم یه حقیقت زنده‌س و تا ابدیت از قلبمون به سمت آقا امام حسین جاری‌ست و هرگز تموم و متوقف نمی‌شه! «عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ» یعنی همین.💔 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd
13.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بشنوید از اثرات زیارت پرفیض عاشورا از زبان استاد موسوی مطلق عجیبه این زیارت، دیدن این کلیپ کوتاه رو به همه تون توصیه میکنم و اگر مفید واقع شد، شما هم بفرستید برای دوستان تون... حیفه عمر بگذره و از این زیارت باعظمت حداقل در ماه محرم غافل بشیم... میگن ندیدیم بزرگی رو، نشنیدیم از بزرگی، نخوندیم از بزرگی که به جایی برسه بدون خواندن زیارت عاشورا.. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd
3.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅کلیپ تصویری 👆 💫،تاثیر نماز بر ژن های بدن و رفع تمام بیماری ها ،طبق آزمایشات علمی 💫بعداز دیدن کلیپ باور خواهید کرد نماز چه تأثیری بر بدن داره.. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd.
بلیط رفت و برگشت تهران نجف ۱۸ میلیون ویژه اربعین 😐😐😐 🏴👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd
14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای کتک خوردن شمر تعزیه از مردم و جان دادن او و اتفاقات عجیب بعد از آن خیلی‌شنیدنی 🏴👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd
هدایت شده از ❤دعاهای من❤
اعمال قبل خواب😍 شبتون پر نور⭐🌜 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd
اگر اعمالِ ما راهی به جنت هم نَبُرد آخر، خیالی نیست! آخر حُبّ مولا می‌بَرد ما را… 🏴👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd
همسر سردار سلامی نشست روی مبل پذیرایی خانه‌شان و گفت:این خانه که این‌طوری نبود. دو هفته است داریم خرده شیشه جارو می‌کنیم و دوده و خاک پاک می‌کنیم. یک پنجره سالم نمانده‌بود.موج انفجاری که خانه سردار رشید و سردار ربانی و سردار باقری را با خاک یکسان کرده بود، به همه خانه‌های اطراف هم آسیب زده بود. زینبِ حاج قاسم گفت:خانه ما که نزدیک‌تر بود.به جز شیشه ها دیوارها هم ترک برداشته و گچ‌شان ریخته.پرسیدم:مامان تنها بود؟ نترسید؟»ضبا لبخند و شجاعتی که یحتمل از طریق خون دریافت کرده‌بود ماجرای آن شب را تعریف کرد. آن شب همسرم نبود.من هم رفتم پیش مامان. شام خوردیم و قبل از خواب مثل همیشه دوری در اتاق بابا زدم.وسایل بابا را از همان موقع که شهید شده دست نزده‌بودیم.یادگاری‌های دیگرش را هم همانجا چیده‌ایم.همیشه رفتن توی اتاق بابا بهم آرامش می‌داد.کمی با بابا حرف زدم و خوابیدیم. اذان صبح شد ومن سجاده‌ام را توی پذیرایی باز کردم.مامان توی اتاق نماز می‌خواند. هیچ‌کدام چراغ را روشن نکرده‌بودیم و نور کمی که همیشه از بیرون می‌آمد تنها روشنایی خانه بود. هنوز سر سجاده بودم که یکهو صدای وحشتناکی آمد و حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد. بلند شدم و دویدم سمت حیاط. تاریکی مطلق بود. هوا مزه خاک و گوگرد می‌داد. چشمهایم به سیاهی که عادت کرد،دیدم کف حیاط سنگ و فلز و چیزهای دیگر ریخته. کفشهایم را پیدا کردم و دویدم سمت کوچه.اولین کسی که دیدم پسر شهید کاظمی بود. سراسیمه گفت:‌آقا رشید رو زدن. خونه نمونین. فرار کنید. دستم چسبید روی صورتم.یعنی چی آقا رشید رو زده اند؟ چندقدمی رفتم سمت خانه آقا رشید. چیزی جز دود و سیاهی دیده نمی شد. محمدکاظمی آمد دنبالم. «مگه نمی گم فرار کنید. اینجا خیلی خطرناکه. ممکنه دوباره بزنه. مامان رو بردار فرار کن.» «وای مامان!» باعجله دویدم توی خانه. با کفش رفتم داخل پذیرایی همیشه تمیز مامان. بس که همه‌جا خرده شیشه بود. مامان با هیبتی که از گچ‌های دیوار سفید و ترسناک شده بود وسط خانه ایستاده‌بود. دویدم و بغلش کردم.الهی قربونت بشم. چیزی نشده. باید بریم.چادرمشکی‌هایمان را پیدا کردیم و کیف‌مان را برداشتیم و از خانه بیرون آمدیم. ماشینم را کمی جلوتر نگه داشته بودم.شانس آوردم روشن شد و توانستم مامان را برسانم خانه خودمان. خیالم که از مامان راحت شد برگشتم شهرک. فکرم مانده‌بود پیش وسایل بابا. آتش‌نشانی و نیروهای امدادی در همان فاصله رسیده بودند و مشغول ارزیابی بودند. محمدکاظمی داشت کمکشان می کرد و جای خانه ها را نشانشان می‌داد. مثل پدرش شجاع بود. با دیدن من برافروخته شد و داد کشید:چرا برگشتی؟ اینجا خطرناکه.کلمه ها توی دهانم جمله نمی‌شدند:وسایل بابام...اتاق بابام... منتظر نماندم چیزی بگوید و رفتم سمت خانه‌مان.در اتاق بابا را موج انفجار باز کرده‌بود. چراغ گوشی‌ام را روشن کردم و روی کمد گذاشتم و به سرعت شروع کردم به جمع کردن وسایل و یادگاری‌هایش. دست‌هایم می لرزیدند ولی نمی‌دانم با چه نیرویی خرده‌شیشه‌ها را کنار می‌زدم و لباس‌ها و سررسیدهای بابا را می‌ریختم توی نایلون. یکهو صدای جنگنده آمد. محمدکاظمی گفته بود که دوباره برمی‌گردند. چشم‌هایم را بستم. یک لحظه خوشحال شدم که می‌روم پیش بابا و دوباره می‌بینمش. اما باز پسر رفیق صمیمی بابا آمد و نگذاشت. آنقدر داد و فریاد کرد که بقیه وسایل را بی‌خیال شدم و با همان نایلونی که دستم بود آمدم بیرون و از شهرک خارج شدم. بعدش فهمیدم که جنگنده‌ها همان جای قبلی را زده و نیروهای امدادی را هم شهید کرده بود. زینب ساکت شد. نه اشکی روی صورتش بود و نه دست هایش می لرزید. یک داستان تراژدی را حماسی تعریف کرده بود و ما هم رویمان نشده بود اشک و ناله بریزیم وسط. قصه ولی تازه توی ذهن من شکل می‌گرفت. زینب کسی بود که می‌توانست برود توی یک دادگاه بین المللی و از همه بدی‌های دنیا شکایت کند. بگوید من عاشق پدرم بودم و پدرم هم خاطر من را زیاد می‌خواست. ولی وقتی کودک بودم اشرار نگذاشتند کنار من باشد. وقتی نوجوان شدم داعش آمد و پدرم را سرگرم کرد و وقتی جوان شدم آمریکا او را از من گرفت و حالا که دارم به میانسالی می‌رسم اشقی اشقیا آمده و می‌خواهد یادگاری‌هایش را هم ازم بگیرد. دختری که حق داشته باشد از اشرار و داعش و آمریکا و اسرائیل انتقام بگیرد، باید هم قوی باشد و تراژدی را حماسه تعریف کند. زینب که رفت ریحانه دختر شهیدسلامی بلند شد و لباس و یادگاری‌های پدرش را نشان‌مان داد. یک تکه فلز هم بود که از کنار پیکر پدرشان آورده بودند. گفت:‌ این را بلند کنید. ببینید چقدر کینه و بغض توی همین قدر از چیزی که برای کشتن پدرم فرستاده‌اند، هست؟ فلز را بلند کردم. به اندازه دشمنی همه بدی ها با بابای ریحانه سنگین بود. به نظرم او هم می تواند به انتقام از همه بدیهای عالم فکر کند. 🏴👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd
❤دعاهای من❤
همسر سردار سلامی نشست روی مبل پذیرایی خانه‌شان و گفت:این خانه که این‌طوری نبود. دو هفته است داریم خر
روایتی از شب حمله ی اسراییل به منزل سرداران شهید به قلم خانم فایضه غفار حدادی🌸
🔹 خواندن زیارت‌نامه حضرت فاطمه الزهرا(س) در روز یکشنبه، خدا می داند چه تأثیراتی دارد. هر چیزی برای دنیا و آخرتتان را بخواهید در این زیارت فاطمه الزهرا(س) به دست می آورید. بعد از مدتی مداومت می‌گویید که خدایا من را چه شده است من کدام مکتب و کلاس رفتم چقدر روحیه ام لطیف شده این از کجاست!؟ زیارت‌نامه حضرت فاطمه الزهرا(س) در روز یکشنبه⬇️ «السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ، صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا، وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا، لِتُسَرَّ نَفْسِي، فَاشْهَدِي أَنِّي طَاهِرٌ بِوَلَايَتِكِ، ولَايَةِ آلِ نَبِيِّكِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله وسلم.» 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهرم در اثر موج انفجار پشت ساختمان پرت شده بود، تکه‌های بدن خواهرزاده‌ام را از ساختمان روبرو پیدا کردند...😭🖤 🔹حال و هوای غریب آتش‌نشانی که بعد از حملات اسرائیل، حاضر شده بود تا پیکر عزیزانش را از زیر آوار پیدا کند... 🏴👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd