#عاشقانہ_اے_بہ_سبڪ_شهدا😍🌹
#تالارعروسی↶⇓
عروسیمان رنگ و بوے خاصے داشت.😊
مسئول تالار بہ آقا مرتضے گفت: عروسے مذهبے در این تالار زیاد برگزار شدہ اما عروسے شما خیلے متفاوت بود.🤔
برگہ هایے را ڪہ در آن #احادیث و #جملات بزرگان نوشتہ بودیم،•●^☺️
بین مهمان ها توزیع ڪردیم😍 و جالب آن ڪہ عدہ اے بہ ما گفتند آن جملات، راہ زندگیمان را عوض ڪرد!😇
براے ما خیلے جالب بود ڪہ تاثیر یڪ ڪلام معصوم در مڪانے بہ نام تالار عروسے، تاثیرگذار باشد …^~^❤️👌
👈¦~ شهید مدافع حرم مرتضے زارع~¦
@shahid_beyzaii
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚 #شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
در ڪـانـال دوســـت شــ💔ــهـید مــن
🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_پـنـجاه وهـفـتم
🍁#عـنـوان:نـگـذارکـاربـزرگـم را خـراب کـنـنـد
بار آخری که در اسلامشهر دیدمش #نگران بود که بعد از #شهادتش کسی #شماتتی بکند.
به ویژه در #حق_رهبر_عزیزانقلاب.
#می گفت: می ترسم بعد از ما پشت #سرآقا حرفی زده شود.
#محمودرضاخیلی هوشیار بود.فکر همه جای بعد از #شهادتش را کرده بود.
جنس نگرانیش را می دانستم.
#نگران این بود که مثل #زمان_جنگ کسانی بگویند که جواب #خون این #جوان ها را چه کسی می دهد و از این حرف ها.
نمی دانستم در برابر حرفش چه باید بگویم.
گفتم:این طوری فکر نکن ،مطمن باش چنین اتفاقی نمی افتد.وقتی این را گفتم برگشت گفت:#من_می_خواهم_کار_بزرگی_انجام_بدهم.
#نباید حرفی زده شود که #ارزش آن را #پایین بیاورد...چیزی پیدا نکردم در جواب حرفش بگویم.بی اختیار گفتم:#خون_شهدای ما مثل خون #سیدالشهدا است.
#صاحبش_خداست.
#خدا نمی گذارد چنین اتفاقی بیفتد.گفت
#به_هیچ_کس_اجازه_نده #پشت #سرآقاحرف بزند.
خودش #این_طور بود.دیده بودم که وقتی کسی حرف #نامربوطی درباره #آقا می زد.
اخم هایش می رفت توی هم.
اگر با بحث می توانست جواب طرف را بدهد.جواب می داد و اگر می دید طرف به حرف هایش ادامه می دهد،بلند می شد و می رفت.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂 #فـصـل_پـنـجاه وهـشـتم
🍁 #عـنـوان:کـجـا دفـن شـوم؟
تهران ،ترمینال بیهقی بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد.
#محمودرضا بود.خوش و بش کردیم ک پرسید کجایی؟از صبح برای کاری #تهران بودم.گفتم کارم تمام شده ترمینالم،دارم برمی گردم تبریز.
گفت:کی وقت داری درباره یک #موضوعی حرف بزنیم.گفتم الان.گفت الان نمی شود و باید سر فرصت مناسبی بگوید.
اصرار کردم که بگوید.گفت:موضوع #مهمی است .باید در فرصت مناسبی بگویم.رسیدی #تبریز ،وقت کردی زنگ بزن.
#قبول کردم و خداحافظی کردیم.بعد از اینکه قطع کردیم #ذهنم_درگیر حرف #محمودرضا شد.با او تماس گرفتم و گفتم تماسش نگرانم کرده .گفت:می توانی بیایی اینجا؟گفتم من فردا صبح باید تبریز باشم.اگر می شود حرفت را پشت تلفن بگویی،بگو الان.گفت من دوباره دارم می روم.اما قبل از رفتن چندتا چیز هست که باید به تو بگویم.بعد گفت اگر من #شهید شدم چیزهایی هست که #نگرانم می کند.
گفتم یعنی چه؟گفت:این #دفعه_رفتنم بادفعات قبل #فرق دارد.گفتم تو همیشه رفتنت فرق دارد.گفت یکی دوتا مسئله هست که باید قبل رفتن روشن بشود.مثلا من #شهید شدم کجا باید #دفن شوم؟گیر کرده ام. توی این مسئله گفتم #صبر کن.
من تا یک ساعت دیگر #خانه شما هستم گفت بخاطر این حرفی که زدم داری می آیی؟گفتم بایدبیاییم از نزدیک حرف بزنیم ببینم دقیقا چه می گویی، گفت نه تو برو تبریز بعدا حرف می زنیم گفتم می آیم.از ترمینال بیهقی راه افتادم سمت اسلام شهر،وقتی رسیدم همه چیز در خانه #محمودرضا عادی بود #پذیرایی همسرش بازی #دختر_دوساله اش، بساط چای، شام، تلوزیون روشن،پتوهای ساده ای که کنار دیوار پهن بودند و حتی خود #محمودرضا.همه چیز مثه همیشه توی این خانه #معمولی ، #عادی بود .هیچ علامتی از خبر خاصی به چشم نمی خورد.
نشستیم.منتظر ماندم تا #محمودرضا سر صحبت را باز کند ولی #محمودرضا حرفی نمی زد.دو سه ساعت تمام منتظر ماندم.چای خوردیم.حتی شام خوردیم اما همه حرف ها کاملا عادی بود.بالاخره صبرم تمام شد.و گفتم نصفه شب شد!نمی خواهی درباره چیزی که پشت تلفن گفتی صحبت کنیم؟#گفت من گیر کرده ام.
نمی دانم #شهید شدم محل #دفنم باید #تبریز باشد یا #تهران!گفتم این چه حرفی است؟!ول کن این حرفها را.برو وظیفه ای را که داری انجام بده.زمان جنگ اگر #زرمنده های ما قرار بود به این چیزها فکر کنند که الان #صدام_تهران بود!
بدون اینکه تغیری در حالتش ایجاد بشود،با آرامش توضیح داد که #اگرتبریز دفن بشود#همسر و ف#رزندش برای آمدن به تبریز به #زحمت می افتند.و اگر #تهران دفت شود ،#پدرومادر_اذیت می شوند هرچند همیشه قبل از #سوریه رفتن هایش احتمال #شهادتش بود،اما اینبار خیلی #جدی_حرف می زد.ول کن نبود.از من می خواست کمکش کنم.
نمی خواستم این حرف ها کش بیاید.برای همین به او #قول دادم که اگر #شهید شد من این مسئله را #حل کنم و قضیه فیصله پیدا کرد.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
♡★♡بی خوابی #شبهایم را
☆♡☆به چه تعبیر کنم⁉️
♡★♡که آرامش #نگاه_تو را
☆♡☆برایم #زمزمه می کند
❣آرام #بخواب
که من بی قرارمـ💗
#شبتون_شهدایی🌙
🌹| @dosteshahideman
✨☘✨☘✨☘✨☘✨☘✨
#سلام_امام_زمانم 💚
ای که شیرین است نامت چون عسل
هـر طـلایی جــز شمـا بـاشـد بدل
خـاک پـایت سـرمه ی چـشمـان مـا
«یوسف زهرا» کجـــایی «اَلعَجل»
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃 | @dosteshahideman
〰❁🍃❁🌺❁🍃❁〰
⚘﷽⚘
📆 امروز چهارشنبه
☀️ ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ هجرے شمسے
🌙 ۲۸ جمادیالثانی ۱۴۴۰ هجرے قمرے
🎄 ۶مارس ۲۰۱۹ میلادے
ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه:
🎗«یا یاقاضی الحاجات»🎗
🎗«ای براورده کننده حاجتها»🎗
☀️ روزتون منور به نگاه #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🌤| @dosteshahideman
🍃🍁🍁🍃🍃🍁🍁🍃
🌴 یاد شهید #سیدعلی_موسوی بخیر؛
روز عروسیش گفت ماشین را گل نزنید تا خودنمایی نشه.
اصرار هم نکنید در جمع خانوما بیام.
مجلس عروسیش ساده بود و پر از عطر صلوات و مولودی و بگو و بخند.
داماد هم تا رسید در مجلس، کتش را در آورد . تو این وادی ها غرق نمی شد.
در خواستگاری هم گفته بود من نه نماز جمعه و جماعتم را ترک میکنم، نه هیئت و دعا رو. #فقط_برای_انجام_وظیفه ازدواج می کنم.
🍃 | @dosteshahideman
🍃🍁🍁🍃🍃🍁🍁🍃
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#هر_ایرانی_یک_درخت
🌷 ۱۵ اسفند؛ #روز_درختکاری
🌺 رهبر انقلاب: ما از مردم خواهش میکنیم که درخت را پاس بدارند و فضای سبز را اهمیت بدهند.
🌳 «هر ایرانی یک درخت» که گفته میشود و در زبانها هست، شعار خوبی است.
🌱 سعی کنند در این ایام - که ایام درختکاری و فصل درختکاری است - هرچه میتوانند کاشت درخت را افزایش بدهند. ۱۳۹۲/۱۲/۱۴
📲 در روز درختکاری، نهال بکارید، عکس بگیرید و با هشتگ #هر_ایرانی_یک_درخت در شبکه های اجتماعی منتشر کنید.
🍃 | @dosteshahideman
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿