eitaa logo
Dr.Mutter
52.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
از حقایق کمتر گفته شده دنیای غرب مینویسم مادر. دندانپزشک. ساکن آلمان. نشر مطالب فقط با ذکر منبع. راه ارتباطی با ادمین محتوا: @dr_mutter تعداد پیام ها خیلی بالاست ممنون که درک میکنید🌷 تبلیغات: https://eitaa.com/dr_mutter_werbung
مشاهده در ایتا
دانلود
1.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بالاخره رسیدیم صف مطب دکتر متخصص گوش و حلق و بینی نوبت های دکتر متخصص در آلمان خیلی طولانیه گاهی حتی تا چند ماه باید منتظر بمونی ایستادیم تو صف تو خیابون هوا منفی چند درجه زیر صفر... هنوز مطب دکتر باز نشده!!! چند نفر جلوتر از ما تو صف ایستادن و پشت سرمون هم صف ادامه داره منتظریم ساعت بشه هفت و نیم تا در رو باز کنن و بریم داخل. گاهی ممکنه نوبت به چند نفر اخر صف نرسه و باید برن فردا دوباره بیان. کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
تا حالا صبحونه تو مطب دکتر نخورده بودیم😅🤷🏻‍♀️🤷🏻‍♀️
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی تو شهر و کشوری که نه حرم امام داره نه امام زاده خیلی سخته، خیلی... دکتر گفت عمل باید بشه... خدایا راضیم به رضای تو
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز داشتم تو اتوبان با سرعت زیاد رانندگی میکردم. از دوسلدورف برمیگشتم شهر خودمون و می دونید که خیلی حال خوبی نداشتم. فکرم درگیر نظر دکتر و جراحی محمد مهدی بود. و حواسم از نقشه راه پرت و وسط راه که باید اتوبان رو عوض میکردم خروجی رو رد کردم. و اینجوری مجبور شدم یک ساعت اخر راه رو به جای اتوبان از جاده بین شهری بیام. شروع کردم به خودم غر زدن که این چه وضع رانندگیه، حواست کجاست دختر!!! حالا به جای جاده مستقیم اتوبان و سرعت ۱۵۰ تا باید تو یه جاده باریک پر پیچ و خم با ۶۰ یا ۷۰ کیلومتر سرعت برونی اونم هر لحظه از جا ممکنه یه عابر یا دوچرخه ای بیاد وسط راه. چقدر چهار راه و میدون تو این راه هست و دیگه هر لحظه باید چشمت به گوشی و گوگل مپ باشه وسط همین غر زدن ها بودم که به ذهنم اومد این اتفاق و موقعیت چقدر شبیه زندگیه یه وقت هایی تو جاده زندگی تو مسیر درست داری با سرعت و روون میری که سر یه بزنگاه که باید از یه جمعی یا شغلی یا موقعیتی یا حتی یه دوست جدا بشی اما به خاطر غفلت یا وسوسه هوای نفس، به نقشه راه و تابلو های توی مسیر دقت نمیکنی و جدا نمیشی!! و اونجاست که میافتی تو یه مسیر نا آشنا که لزوما تو رو به مقصد نمیرسونه و حالا اگر بخوای بازم به مقصد درست و اولیه ات برسی دیگه یه راه سخت و پر پیچ و خم پیش روته که هر لحظه باید چشمت به نقشه راه باشه... دیگه مسیر انحرافی پیش روت خیلی زیاده وباید حواست رو حسابی جمع کنی که تو دچار حادثه و لغزش نشی و به مقصد برسی... خدایا به ما شجاعت و بصیرت لازم رو برای تصمیم گیری درست، سر بزنگاه های زندگیمون رو بده و ما رو به خودت برسون...
یکم از خوبی های آلمان بگم؟؟ صرفه جویی در مصرف انرژی مخصوصا برق اینجا سالن انتظار مخصوص کودک یه مرکز بزرگ گوش و حلق و بینی است در شهر دوسلدورف آلمان!! یکی از شهر های گرون و سوپر لاکچری آلمان. حدود ۸ صبح هست ما به اتفاق دو خانواده دیگه و بچه هاشون تو این سالن منتظریم که نوبتمون بشه!! اما هیچ برقی روشن نیست و فضا از آنچه که در تصویر میبینید خیلی تاریک تر بود... شاید نیم ساعتی گذشته بود که یکی از والدین به خواست بچه اش یک دونه لامپ رو روشن کرد!!! خیلی وقت ها دلم میخواد از دفتر کار شفین مطب خودمون عکس بگیرم و براتون اینجا بگذارم اما خب شرایطش جور نشده. در تاریکی مطلق کار میکنه فقط با همون نور صفحه مانیتور !! کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
از یه صبح یخی سلام دمای هوا منفی نه درجه!! رسما همه چیز یخ زده...
1.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیروز تو مطب دکتر که منتظر بودیم نوبتمون بشه، زهرایاس این کتاب رو آورد تا براش بخونیم، تو حال و حوصله کتاب خوندن نبودم، اما یه دفعه دیدیم به زبان فارسیه😍😍😍 قشنگ چشمام همینطور قلبی قلبی شد. باید غربت کشیده باشی تا قشنگی این لحظه رو درک کنی♥️♥️ کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
نیکو همون اول پرسید که آیا اجازه داره با من دست بده؟ منم گفتم به خاطر دلایل مذهبی اجازه ندارم. دادن این توضیح اینجا برعکس تصور خیلی مهمه، چون غالبا دست ندادن ما رو حمل بر بی احترامی به خودشون میکنن. دوباره نشستیم به صحبت. یکم از خودم توضیح دادم و اونم فقط گفت خوبه، عالیه و ... نیکو تا اون لحظه خنثی ترین و خوش خیم ترین آدمی بود که تو مطب دیده بودم. بالاخره نوبت به خداحافظی رسید... حال من همچنان داغون، تمام بدنم یخ کرده بود، استرس عجیبی داشتم و دلم میخواست فرار کنم دم در موقع خداحافظی میشائلا گفت حالا ما یه جلسه با شفین و نیکو میگذاریم و بهت خبر میدیم. تو دقیقا چجور حجابی برات قابل قبوله؟؟ حال حرف زدن نداشتم اما دیدم الان نمیشه همینجوری گذشت گفتم من حداقل پوشش سرم باید این ویژگی ها رو داشته باشه روش میتونم برای خوشایند شما یک کلاه جراحی هم بپوشم ادامه دادم ضمن اینکه من نمیتونم مثل شما تی شرت و شلوار بپوشم باید لباسم استین بلند باشه و قدشم بلند، مثل روپوش پزشکی. اینجا فقط تو بیمارستانها روپوش پوشیده میشه و در مطب رایج نیست اصلا. دستش رو گذاشت روی ران پاش و گفت قدش باید تا اینجا باشه؟؟ گفتم نه بلند تر دستش رو اورد یکم پایین تر گفت اینجا اکیه؟؟ دیدم موضوع شوخی بردار نیست نمیتونم الان چون حال ندارم یه چیزی بگم و بعدا یه چیز دیگه چشم هام رو بستم گفتم نه حداقل تا زانو باید باشه. گفت اکی ما همه رو صحبت میکنیم و بعد بهت خبر میدیم. خداحافظی گفتم و رسما از مطب فرار کردم یادمه یه مدت تو ماشین نشستم تا حالم جا بیاد و اصلا نمیتونستم رانندگی کنم... رسیدم خونه و کمک کارم رو مرخص کردم و بچه ها رو برداشتم رفتم بیرون حتی حال خونه موندن رو نداشتم رسیدیم مرکز خرید، پارک کردم و داشتم بچه ها رو پیاده میکردم که تلفنم زنگ خورد... کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef