من هیچ وقت بچه منظمی نبودم. از اونها که آهسته و پیوسته برای رسیدن به یک هدف تلاش میکنن، نبودم.
خیلی وقت ها با اتکا به حمایت خانوادم و توانایی های خودم انجام کارها رو تا دقیقه ۹۰ به تاخیر می انداختم.
مثلاً سوم راهنمایی که بودم به جای اینکه از اول سال همپای کلاسهای تقویتیِ بعد از ظهرهایِ مدرسه، برای امتحان ورودی تیزهوشان درس بخونم تازه دو هفته قبل از آزمون به خودم اومدم و روزی هفده، هجده ساعت منِ بچهِ چهارده ساله درس خوندم.
حرفم چیه؟
میخوام بگم خدایا ، من اگر فرصت ها را از دست می دادم به اطمینانی بود که به حمایت همیشگی خانواده ام در هر شرایطی داشتم.
خدای من، من اگر فرصت بندگی و دعا و استغفار رو از اول ماه مبارک رمضان جدی نگرفتم و دو شبِ قدرِ قبلی رو، با غفلت و گناه گذروندم نه از روی کبر و غرور که از روی اطمینان به فضل و بخشش همیشگیِ تو بوده.
خدای من، امشب، شب بیست و سوم، همون دقیقه نودِ ماه رمضانِ امسال برای بخشیده شدنه، برای عرضه دار شدن.
میگن شب قدر، شبی هست که عرضه دارها برای یاری ولی انتخاب میشوند.
پروردگارا در این فرصت آخر من، نسلم، خانوادم، هموطنانم، شیعیان و همه آزادگان جهان رو به یاوری ولی خودت منت دار کن.
کانال #دکتر_موتا در ایتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
فکر کنم قبلا سرگذشت مرادی رو براتون نوشتم اون اول های کانال
اما شاید خیلی ها ندیده باشین براتون دوباره پست میکنم یادداشتی رو که چند ماه بعد از این وقایع نوشتم
از دیروز حال خوشی ندارم...
مدتی بود که فکرم درگیر موضوعی بود، یه احساس منفی که نمی تونستم قبولش کنم.
چند وقتی بود که میدیدم بعضی وسائل خونه نیست میشن، لباس های نو بچه ها نیست، گوشی دوم دکتر ارنست رو هر چی میگشتم پیدا نمیکردم و نمیکنم.
دلیلش رو حدس میزدم ، اما نمیخواستم باورش کنم
ولی دیروز دلم رو زدم به دریا و مرادی(کمک کار خونم) رو امتحان کردم.
یه اسکناس ده یورویی رو بین دوتا اسباب بازی محمد مهدی گذاشتم کف حموم و بهش گفتم برو حموم رو تمیز کن.
نتیجه رو از قبل انگار میدونستم ولی باورش برام خیلی سخت بود، وقتی دیدم هیچی به روی خودش نیاورد، وقتی مطمئن شدم، بازم دلم طاقت نیاورد، ازش پرسیدم اسباب بازی ها کو؟ ( تو دلم خدا خدا میکردم بگه، بگه که یه اسکناس هم کنارش بوده و مثلا گذاشتش تو آشپز خونه).
ولی هیچی به روی خودش نیاورد، هی رفتم و اومدم و چند بار فضا رو براش فراهم کردم که حرف بزنه، دعا کردم که پشیمون بشه و برگرده اما نه😔
دیشب رو خیلی سخت گذروندم، یادم اومد از تک تک روزهایی که پا به پای مشکلاتش غصه خوردم، از تمام کمک های مادی و غیر مادی که بهش کردم، از ختمی که با فالورهای اینستا برای رفع مشکلش برداشتیم.
تو ذهنم باهاش حرف میزدم اخه زن حسابی من که اینقدر کمک تو کردم، خب اگر مشکلی داشتی میومدی میگفتی، حرف میزدی مثل آدم، اخه دزدی!!!
نمیدونم ذاتش اینطوری بوده یا این گرونی های سرسام آور اخیر اروپا به این کار مجبورش کرده.
اما هرچی که هست حال من رو خیلی بد کرد.
نمیدونم تا حالا براتون پیش اومده کسی رو امتحان کنید و اون تو اون امتحان رفوزه بشه یا نه؟؟
خیلی حس غریب و بدیه. خیلی...
البته غم مرادی تو همون دیشب موند.
از صبح دارم به این فکر میکنم و غصه میخورم که چه بسیار زمانهایی که خدا از ما امتحان گرفته و رفوزه شدیم.
•حالا میفهمم بلا تشبیه دل امام زمانمون چقدر برای ما غصه خورده و خون شده...
•حالا میفهمم وقتی که گفتن من هفته ای دوبار برای شما استغفار میکنم یعنی چی! برای چی!!
•حالا میفهمم چرا خدا ثواب قضای نافله شب رو اینقدر زیاد نوشته...
•حالا میفهمم چرا خدا تو قرانش میگه ان الله یحب التوابین...
•حالا میفهمم چرا بزرگترین گناه کبیره نومیدی از رحمت خداست...
امام زمانم بر من ببخشید تمام امتحان هایی که رفوزه شدم رو.
بر من ببخشید که با گناهانم سبب طولانی شدن غیبت شما شدم.
#دلنوشته
کانال #دکتر_موتا در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef