eitaa logo
Dr.Mutter
52.5هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
از حقایق کمتر گفته شده دنیای غرب مینویسم مادر. دندانپزشک. ساکن آلمان. نشر مطالب فقط با ذکر منبع. راه ارتباطی با ادمین محتوا: @dr_mutter تعداد پیام ها خیلی بالاست ممنون که درک میکنید🌷 تبلیغات: https://eitaa.com/dr_mutter_werbung
مشاهده در ایتا
دانلود
ممنونم از ...
1.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
التماس دعای ویژه...
جز پرتکرارترین سوالها... قبلا هم نوشتم اینجا به ندرت سزارین میکنن. زایمان من هم طبیعی بود ففط یه ساعت اخر اومدن به خواست خودم بی حسی نخاعی زدن برام که بتونم کمی استراحت کنم چون تقریبا دو شبانه روز بود که درگیر زایمان بودم و نخوابیده بودم که شد آنچه میبینید... برای همین حال خودم خوبه فقط سردرد و گردن درد خیلی وحشتناکی دارم در اثر آسیب دیدن غشا نخاعی و باید تمام مدت دراز کش باشم تا ببینیم علائم کی برطرف میشه.
این رو راست میگین داشتن می بردنم ام ار آی من یه دکوری خوشگل دیدم همونجور خدابیده شروع کردم به عکس گرفتن اون خانومی که تخت رو میبرد فکر کنم با خودش میگفت این دیوونه شده به جای آه و ناله داره عکس میگیره🤦🏻‍♀️😅
این عکس رو گرفتم
شروع کردم به نوشتن برخی از خاطرات این روزها. البته نه صرفا خاطرات شخصی که بیشتر اون قسمتی که تفاوت ها با ایران و سبک اینجارو توضیح میده. کوتاه و مختصر احتمالا امشب یا فردا قسمت اول رو بگذارم🌺
28.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانم دکتر عزیز فارغ از کلام حق و دیدگاه دغدغه مندتون، لحن استوار شما در شرایطی که مادر بزرگوارتون به تازگی به رحمت خدا رفتن نشان از ایمان قلبی و توکل بالای شما داره. از خداوند برای روح مادری که چنان فرزند اثر گزار و مومنی به جامعه اسلامی ایران تحویل داده اعتلای درجه و برای شما صبر مسئلت دارم. امیدوارم خداوند این روزهای آخر بارداری رو بر شما آسان و ذریه طیبه نصیبتان کند. @hejrat_kon ✍دکتر موتا
قسمت اول یک هفته ای بود قرارداد اجاره خونه رو امضا کرده بودیم اما هنوز خونه آماده اسباب کشی نبود. پکیج رادیاتور باید عوض میشد، اتاق زیرشیروونی در میخورد و خلاصه خورده کاری داشت. اما ما با صاحب خونه صحبت کرده بودیم تا بتونیم زودتر اسباب ها رو بیاریم بگذاریم اما مستقر شدن نهایی خودمون موکول شده بود به یه هفته بعد. از اینکه چطور خونه رو بازدید کردیم و قرارداد بستیم و کلید تحویل گرفتیم بهتره بگذریم چون خیلی مفصله خودش مثلا نگم تنهایی مجبور شدم بیام خونه ببینم، تنهایی قرار داد امضا کنم و کلید تحویل بگیرم یک کلید تحویل گرفتن میگم، یک کلید تحویل گرفتن میشنوید. از قرارداد بستن سخت تره، خودش اصلا یه قرارداد حساب میشه و کلی ریزه کاری داره که به هر کدومش توجه نکنی ممکنه کلی خسارت مالی برات داشته باشه. با ایران خیلی سیستمش متفاوته. من هیچ وقت خانم بی دست و پایی نبودم که برعکس همیشه و تو هر سنی مسئولیت هایی به عهده داشتم که واقعا کمتر کسی تو سن من از پسشون بر میومد مثلا یادمه تو سن مدرسه کلی کارهای بانکی مامان بابام رو انجام میدادم و .... اما بعد ازدواج خدایی هیچ کدوم از این مسئولیت ها به عهده من نبود، که حتی خیلی از کارهای خودم رو هم مینداختم به عهده آقای دکتر😉 من تاحالا پروتکل رد و بدل کردن کلید خونه ندیده بودم، اصلا نمیدونستم همچین چیزی وجود داره اما حالا باید تنهایی انجام میدادم، چاره ای هم نبود. ما باید حتما همون جمعه قرار داد میبستیم و حتما همون فرداش یعنی شنبه که اخر هفته ما هست اسباب کشی میکردیم و دکتر ارنست رو هم که از ماجرای فرودگاه میدونید هیچ مرخصی نداشتن پس همه چیز به عهده خودم بود البته با راهنمایی دکتر ارنست. تو قسمت پروتکل تحویل گرفتن کلید شما باید تمام خونه رو سانت به سانت معاینه کنی و اگر مشکلی داشت ثبت کنی. شیر اب کار میکنه؟ کرکره پنجره ها؟ کجای دیوار میخ داره کجا یه ذره رنگ نرده پریده، تک تک کلید پریز ها، در اتاق ها، قفل ها، راه آب ها و ... چون بعد از اون غالبا وجود هر مشکلی تو خونه تقصیر شماست و هزینه تعمیر با شما. حالا همه اینا به کنار، دکتر ارنست اون اخر هفته کشیک هم داشتن. یعنی اگر کار اورژانس یا جراحی مهمی پیش میومد و بهشون زنگ میزدن باید میرفتن و گرنه خونه بودن و میتونستیم اسباب کشی کنیم. جمعه عصر بعد از همه امضا ها و کارها بچه ها رو از مهد برداشتم و رفتم بیمارستان دنبالشون که با یک خبر غیر منتظره اومدن. اگر یکم با سبک زندگی ما اشنا باشین باید الان بتونید خبر رو حدس بزنید... بله فردا اول صبح یه عمل خیلی مهم و سخت روی یک بیمار ۸۶ ساله داشتن و این یعنی؟؟ یعنی صبح مسئولیت اسباب کشی و بالای سر کمک کار ها وایستادن هم با من شد حداقل تا زمانی که اونا از بیمارستان برگردن🤦🏻‍♀️ ما تو آلمان زیاد اسباب کشی کردیم ولی تا حالا همیشه صفر تا صد ماجرا رو خود دکتر ارنست تنهایی انجام میدادن و من هیچ وقت کوچکترین باری به عهده ام نبود اینبار اما خواست خدا جور دیگه ای بود صبح زود بیدار شدیم یکم کارها رو با کمکشون سر و سامون دادیم و بعد رسوندمشون بیمارستان و برگشتم خونه منتظر کامیونت و ... شدم ماشین خیلی بزرگ نبود بنابراین باید چند بار پرش میکردیم و می بردیم خونه جدید فکر کنم طرفهای ظهر بود و کارگر ها داشتن برای بار سوم ماشین رو پر میکردن که دکتر ارنست کارشون تموم شد و اومدن... واقعا وجود یه مرد بالا سر کار چه نعمت بزرگیه. مهاجرت که میکنی، تنها که میشی باید با مشکلاتی سر و کله بزنی که قبلش برات حتی قابل تصور نبوده. دیگه بقیه کار رو سپردم به خودشون و رفتم استراحت ادامه دارد... کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef انتشار مطلب فقط با ذکر منبع