eitaa logo
Dr.Mutter
52.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
از حقایق کمتر گفته شده دنیای غرب مینویسم مادر. دندانپزشک. ساکن آلمان. نشر مطالب فقط با ذکر منبع. راه ارتباطی با ادمین محتوا: @dr_mutter تعداد پیام ها خیلی بالاست ممنون که درک میکنید🌷 تبلیغات: https://eitaa.com/dr_mutter_werbung
مشاهده در ایتا
دانلود
از یه صبح یخی سلام دمای هوا منفی نه درجه!! رسما همه چیز یخ زده...
1.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیروز تو مطب دکتر که منتظر بودیم نوبتمون بشه، زهرایاس این کتاب رو آورد تا براش بخونیم، تو حال و حوصله کتاب خوندن نبودم، اما یه دفعه دیدیم به زبان فارسیه😍😍😍 قشنگ چشمام همینطور قلبی قلبی شد. باید غربت کشیده باشی تا قشنگی این لحظه رو درک کنی♥️♥️ کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
نیکو همون اول پرسید که آیا اجازه داره با من دست بده؟ منم گفتم به خاطر دلایل مذهبی اجازه ندارم. دادن این توضیح اینجا برعکس تصور خیلی مهمه، چون غالبا دست ندادن ما رو حمل بر بی احترامی به خودشون میکنن. دوباره نشستیم به صحبت. یکم از خودم توضیح دادم و اونم فقط گفت خوبه، عالیه و ... نیکو تا اون لحظه خنثی ترین و خوش خیم ترین آدمی بود که تو مطب دیده بودم. بالاخره نوبت به خداحافظی رسید... حال من همچنان داغون، تمام بدنم یخ کرده بود، استرس عجیبی داشتم و دلم میخواست فرار کنم دم در موقع خداحافظی میشائلا گفت حالا ما یه جلسه با شفین و نیکو میگذاریم و بهت خبر میدیم. تو دقیقا چجور حجابی برات قابل قبوله؟؟ حال حرف زدن نداشتم اما دیدم الان نمیشه همینجوری گذشت گفتم من حداقل پوشش سرم باید این ویژگی ها رو داشته باشه روش میتونم برای خوشایند شما یک کلاه جراحی هم بپوشم ادامه دادم ضمن اینکه من نمیتونم مثل شما تی شرت و شلوار بپوشم باید لباسم استین بلند باشه و قدشم بلند، مثل روپوش پزشکی. اینجا فقط تو بیمارستانها روپوش پوشیده میشه و در مطب رایج نیست اصلا. دستش رو گذاشت روی ران پاش و گفت قدش باید تا اینجا باشه؟؟ گفتم نه بلند تر دستش رو اورد یکم پایین تر گفت اینجا اکیه؟؟ دیدم موضوع شوخی بردار نیست نمیتونم الان چون حال ندارم یه چیزی بگم و بعدا یه چیز دیگه چشم هام رو بستم گفتم نه حداقل تا زانو باید باشه. گفت اکی ما همه رو صحبت میکنیم و بعد بهت خبر میدیم. خداحافظی گفتم و رسما از مطب فرار کردم یادمه یه مدت تو ماشین نشستم تا حالم جا بیاد و اصلا نمیتونستم رانندگی کنم... رسیدم خونه و کمک کارم رو مرخص کردم و بچه ها رو برداشتم رفتم بیرون حتی حال خونه موندن رو نداشتم رسیدیم مرکز خرید، پارک کردم و داشتم بچه ها رو پیاده میکردم که تلفنم زنگ خورد... کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
نام اثر: آیسبان( خیابانی از جنس یخ) فکر نکنید الان شهرداری وارد عمل میشه و شن پاشی و نمک پاشی میکنه، خیر!!! اینجا حتی وقتی برف سنگین بیاد هم پارو کردن یخ و برف پیاده رو به عهده خود مردمه!!!!! اهالی هر خونه یا ساختمون اداری باید پیاده رو جلوی ساختمونشون رو تمیز کنند. و اگر سهل انگاری کنن و خوب انجام ندن جریمه داره!!! اگر عابری بخوره زمین خسارت باید بپردازن و .... خلاصه که اینجا شهرداری اعتقادی به جمع آوری نداره. نه جمع آوری زباله نه برف😫😫 پینوشت: وقتی برف سنگین بیاد خیابونهای اصلی رو شهرداری تمیز میکنه. کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
تلفن رو که جواب دادم دیدم میشائلاست سریع بچه ها رو هل دادم تو ماشین و در رو بستم تا بتونم در سکوت صحبت کنم گفت ما جلسه مون رو برگزار کردیم و خیلی دوست داریم تو یه روز آزمایشی بیای. اینجا طبق روال رایج شما بعد از جلسه مصاحبه باید یک روز به صورت آزمایشی برید سر کار. هم شما کار و محیط رو ارزیابی کنید هم اونا شما رو... میشا گفت اون حجابی که دوست داری رو هم بموش تا ببینیم چه شکلیه دقیقا!! از استرس داشتم خفه میشدم، اینقدر زود اخه؟! بابا میگذاشتین دو روز بگذره حداقل!! صادقانه بگم نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت. من برای کاری درخواست داده بودم که تو دانشگاه تقریبا هیچی در موردش آموزش ندیده بودم و بعد از اون فقط دوره های خصوصی رو شرکت کرده بودم و خودم مطالعه کرده بودم... برای خود کار کلی استرس داشتم، علاوه بر اون اینکه بعد ۵ سال از فارغ التحصیلیم میخواستم برم سرکار خودش کلی استرس زا بود و حالا مسئله حجاب !!! ولی از یه طرف ته دلم بدم نمیومد که مجبورشون کنم به پذیرش حجاب خودم... خلاصه روزش رو هماهنگ کردیم و تلفن رو قطع کردم. تو همون هاگیر واگیر قرار بود برام از ایران مهمون هم بیاد... چند روز بعدش قرار بود پدر و مادر دکتر ارنست بیان پیشمون. آماده سازی خونه برای ورود مادر شوهری که فقط تو این ۹ سال یکبار اومده بودن خونمون خودش کار آسونی نبود، حالا مطب و آمادگی هاش و در کنار همه اینا درس خوندن. خلاصه کنم مهمونام اومدن،من روز آزمایشی رو رفتم و به لطف خدا همه چیز خوب پیش رفت و قرار شد که قرداد ببندیم. درست پارسال همین روزها بود!!! دو سه هفته مونده به شروع سال جدید. باید درخواست مجوز کار میدادم و به محض آماده شدنش میتونستم کارم رو شروع کنم... همزمان باید به کوب درس هم میخوندم و اطلاعاتم رو رفرش میکردم صبح ها معمولا ۴ یا ۵ بیدار میشدم و تا حدود ۸ که مهمونا و بچه ها بیدار بشن بکوب درس میخوندم. از اونطرف دوتا پروسه مهم رو باید همزمان پیگیری میکردم اول پروسه مهدکودک و پرستار بچه ها و دوم پروسه مجوز کار هر کدومش یه قصه مفصله شایدم یه غصه مفصل🤷🏻‍♀️ اگر فکر کردین قصه مشکلات حجاب من اینجا تموم شد و اینها من رو با این حجاب کامل پذیرفتن، سخت در اشتباهید😏 هنوز به ماجرا چوب خدا صدا نداره نرسیدیم😉 کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
خدایا بعد اون سرما و یخ و برف این آفتاب تیز چی میگه؟؟!! ترک میزنیم خب🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
هفته پیش به لنا همکار یونانیم که به تازگی اومده آلمان گفتم شنیدم یونان خیلی جای خوبیه برای سفر هم هواش خوبه هم خیلی ارزونیه به نسبت آلمان. گفت اره ولی خیلی مشکلات اداری و اقتصادی و فلان و بهمان داره همین دو سه روز پیش شوفاژ یه کلاس مدرسه ترکیده و یه دختر دوازده سال فوت کرده بعد از ابراز ناراحتی گفتم خب هرجایی یه سری خوبی داره یه سری بدی، طبیعیه دیگه گفت اره ولی ما تو یونان هر مشکلی که باشه میگیم بابا اینجا یونانه دیگه چه توقعی داری، اما من تا حالا ندیدم کسی تو آلمان اینجوری بگه. برعکس موقع مشکل همه میگن اینجا آلمانه، اینجوری نمیشه، سریع رفعش کنیم!!!!!!!! شما هم مثل من یاد کلی خاطرات مشابه افتادین؟؟ انتشار با شما، باشد که یاد بگیریم کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
2.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه شهدا رو یاد کنیم حتی با یک صلوات... کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef