eitaa logo
Dr.Mutter
52.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
از حقایق کمتر گفته شده دنیای غرب مینویسم مادر. دندانپزشک. ساکن آلمان. نشر مطالب فقط با ذکر منبع. راه ارتباطی با ادمین محتوا: @dr_mutter تعداد پیام ها خیلی بالاست ممنون که درک میکنید🌷 تبلیغات: https://eitaa.com/dr_mutter_werbung
مشاهده در ایتا
دانلود
اول هفته یعنی دوشنبه که محمد مهدی رو بردم مدیرشون اومد گفت اگر موافق باشین یک جلسه حضوری بگذاریم وه امروز بود با حضور مدیر مهد، معاون و مربی اصلی گروه محمد مهدی تمام نکاتی رو که نوشته بودم توضیح دادن از جمله بحث نژادپرستی که ما در مهدمون از ۱۷ ملیت مختلف کودک داریم و ما ملیت ها رو نمیبینین اینا رو فقط به عنوان بچه نگاه می‌کنیم و ... خدایی هم من تا حالا هیج رفتار حساس کننده ای در این مهد ندیده بودم و ریز به ریز در مورد تعداد مراقبین و اتفاق اون روز و نحوه شستشو و ... توضیح دادن من تو ایمیلم خیلی تاکید کرده بودم که حتی به من اطلاع هم داده نشد و اونا گفتن اگر شما بخواین ما می‌تونیم از این به بعد هر اتفاقی که افتاد بهتون زنگ بزنیم ( فکر کرده بودن این خواسته منه) توضیح دادم که نه فقط وقتی میام بچه رو بردارم اگر اتفاقی افتاده بهم بگین کافیه! و ... در نهایت گفتن ما فکر کردیم ديديم چون کلی نیروی پاره وقت داریم این ناهماهنگی ها پیش اومده پس یه دفتر تعبیه کردیم برای ثبت همه اتفاقات حیاط مهد با تاریخ و ساعت و ...برای همه بچه ها گفتم چه خوب این دقیقا چیزیه که من در مهدهای قبلی میدیدم که حتی با دقیقه به من اطلاع میدادن که چه زمانی چه اتفاقی افتاده و ... خلاصه که جلسه در ظاهر خوب بود البته من هم در ابتدا صحبت کردنم ازشون تشکر کردم که نگرانی و درخواست من رو جدی گرفتن و سریع بررسی کردن (یه جمله کلیشه ای رایج داره اینجا) و اینکه توضیح دادن بحث نژاد پرستی نیست این ها من رو آروم و خوشحال کرد اما نگرانی من در نورد نحوه مراقبت و رسیدگی از پسرم همچنان جدیه! از همراهی های معلم محمد مهدی هم در اوائلی که محمد مهدی رو اورده بودم خیلی تشکر کردم و .. یعنی در عین حال که محترمانه صحبت کردم و نقاط مثبتشون رو گفتم که گارد نگیرن سر موضع خودم موندم و تاکید هم کردم. در نهایت امیدوارم در عمل هم کسی با محمد مهدی چپ نشه و همه چیز خوب ادامه پیدا کنه. خوب پیش رفت به نظر ولی راستش رو بخواین خیلی استرس داشتم برای امروز که چی میخواد بشه
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
براتون از حیاط مهد هم فیلم گرفتم کانال دکتر موتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef انتشار فقط با لینک کانال
برای هر مادری این وضعیت ناراحت کننده است و واقعیت اینه که من نگران بودم که این مهد هم همینطور رفتار کنه. اینجا هم از این رفتارها میشه همونطور که در ایران بعضی مدارس خوب برخورد میکنن اینجا هم در ابتدا مفصل گفتن که ما اجازه میدیم بچه ها مستقل بشن و خودشون از پس مشکلات بر بیان و... ولی وقتی من دقیق و با ذکر روز و تاریخ بهشون گفتم چه اتفاق هایی افتاده و تا الان من صبر کردم (چند مورد نام بردم و در ایمیل هم نوشته بودم) چون من هم معتقدم بچه ها باید از پس مشکلات خودشون بر بیان اما این حادثه اخر بسیار خطرناک بوده از لحاظ پزشکی میتونه باعث عفونت فلان و بهمان بشه و ... دیگه اون موضوع رو ادامه ندادن! میخوام بگم هم به اخلاق و شخصیت طرف مقابلتون برمیگرده هم به اینکه شما چطور مشکل رو شرح بدین. تو متن اولیه ایمیلی که نوشته بودم کلی گفته بودم قبلا هم از اتفاقات افتاده ولی دکتر ارنست که خوندن گفتن اینجوری این حرفت رو جدی نمیگیرن، دقیق بنویس کی چی شده تا اثر خیلی متفاوتی روی مدیر بگذاری و اون بفهمه تو فقط از روی احساس حرف نمیزنی یک مادر دقیقی هستی که همه مسائل رو رصد میکنی و ... و خب این واقعا تاثیر داشت امروز ما مفصلا در باره تک تک اون مثال ها صحبت کردیم و به من گفتن چرا همون موقع نیومدی بگی! و من عمدا و اگاهانه گفتم چون من مادر زیادی حساسی نیستم و شخصیتم طوری نیست که بخوام مدام شکایت کنم و ... همه این جملات روی واکنش و رفتار اون ها اثر داشت کانال دکتر موتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef انتشار فقط با لینک کانال
خلاصه قبول شدم در رشته ای که بی نهایت دوستش داشتم، از دوران دانشجویی نگم که هر چقدر خوش بود سخت و پر فشار هم بود یادمه ترم اول دانشگاه مدام با خودم میگفتم کنکور( با اون همه عظمتش) پیش این درس های ترم یک دندانپزشکی هیچه واقعا دوران دانشجویی نسبتا بچه درس خون بودم یادمه بعد علوم پایه ( اول سال سوم) دانشکده میخواست یه جشنی برگزار کنه ازم پرسیدن تو هم میای گفتم احتمالا نه مسئول برگزاری گفت چی چی و نه تو شاگرد سوم کل دوره ای میخوایم بهت لوح بدیم و من این شکلی بودم😲 تا اون روز خودم نمیدونستم🤐 البته همه اینا تا قبل این بود که دچار دکتر ارنست بشم😁 هنوز دانشگاه تموم نشده بود که ناچار شدم کنار امتحان های سنگین ترم های اخر و پایانه نامه، فشرده شروع کنم به یادگرفتن زبان شیرین آلمانی🥴 دفاع کردم و اومدم آلمان ... سخت مشغول زبان خوندن بودم شرایط آسونی نبود همزمانی ازدواج و مهاجرت اصلا آسون نیست اونم در شرایطی که دکتر ارنست رزیدنت بودن و شبانه روز درگیر درس و کار و بیمارستان یادمه یه زمان هایی میشد که چند روز نمی تونستن بیان خونه. باهم قرار میزاشتیم یه کباب ترکی دم بیمارستانشون قد یه نهار خوردن می دیدمشون و برمیگشتم خونه غیر از درس و زبان سر کار هم میرفتم درد تنهایی و دوری، فشار کاری، سختی زبان یاد گرفتن و استرس امتحان های ارزشیابی حتی سختی گواهینامه گرفتن که خودش یه غولیه اینجا و اصلا شبیه ایران نیست، توصیف نکردنیه باید کشیده باشی تا درک کنی این وسط من دو تا بچه تقریبا پشت هم هم داشتم سعی کردم وقتم الکی نگذره. یادمه یه دوره ای بود که شرق آلمان زندگی میکردیم که خیلی ضد خارجی و محجبه ها هستن. مدرک اصلی زبان رو گرفته بودم، بخشی از امتحان های ارزشیابی رو داده بودم اما کار پیدا نمیشد با چند نفر مشورت کردم بهم گفتن تو به عنوان پزشک خارجی با حجاب محاله شرق آلمان کار پیدا کنی ... مدتی گذشت و هرچی تلاش کردم دیدم نمیشه که نمیشه تصمیم گرفتم از فرصت استفاده کنم و برم زبان رو ادامه بدم و مدرک C1 بگیرم تقریبا بالاترین مدرک زبانی هست که شما تو اروپا میتونید بگیرین C2هم وجود داره به ندرت که بیشتر برای افرادیه که میخوان ادبیات یک زبان رو بخونن و بعد تو دانشگاه ادبیات اون زبان رو ادامه بدن. مثل افرادی که تو ایران لیسانس ادبیات فارسی میگیرن خلاصه پیگیری کردم برای کلاس زبان، میدونستم زبان رو که بهتر کنم و مدرکش رو بگیرم شانس کار پیدا کردنم میره بالاتر تو چه شرایطی بودم؟ زهرا یاس یک سال و نیمه بود، محمد مهدی رو سه ماهه باردار بودم و دکتر ارنست برای کار رفته بودن یه ایالت دیگه و من به خاطر شرایط بارداری اسباب کشی نکرده بودم و این یعنی ایشون رو فقط بعضی آخر هفته ها میدیدم که کشیک نداشتن. جمعه شب میومدن و یکشنبه ظهر بر میگشتن کلاس رو ثبت نام کردم اینجا کلاس ها مثل ایران ترمی نیست سطحی هست یعنی کل سطح C1رو یکجا ثبت نام میکنی فکر کنم تو ایران معادل ده یا دوازده ترم با هم هست. شش ماه کلاس بود هر روز روزی پنج شش ساعت🤷🏻‍♀️🤐 فوق فشرده کلاس رو در شرایطی ثبت نام کردم که دو سه روز بعد شروع میشد و من هیچ پرستاری برای دخترم نداشتم. ادامه دارد... کانال در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef 💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
برنامه امروز مدرسه سیب چینیه به کمک والدین. حیاط مدرسه و کل این شهر پر از درخت سیب هست. از والدین خواستن هر کس میتونه سبد قرض بده، اون روز بیاد برای کمک و اگر ماشین بزرگ داره یا از این چیز های حمل بار که تو عکس میبینید (نمیدونم به فارسی چی بهش میگن) بیاره. سیب ها رو میبرن به کمک والدین سردخونه و اونجا پرس میشه و بعد ما میتونیم اب سیب بخریم. تا حالا همچین تجربه ای نداشتم امروز میرم ببینم چه خبره اینکه مدرسه برنامه های مفرح و مشترک با والدین برگزار میکنه در عین حال بسیار کم خرج رو خیلی دوست دارم و به نظرم کار مفیدیه👌 کانال دکتر موتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef انتشار فقط با لینک کانال
1.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراسم سیب چینون مدرسه😅 و خانم مدیر بسیار با دیسیپلینمون
به بچه های کلاس چهارمی اجازه دادن از درخت برن بالا. اینجا مدارس ابتدایی تا کلاس چهارم فقط دارن کانال دکتر موتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef انتشار فقط با لینک کانال
ظرف نیم ساعت حدودا اینقدر جمع شد البته اصلا خوشمزه و رسیده نبودن نمیدونم آب سیب که بشن چه طعمی میشن. احتمال میدم یه مدت تو سردخونه نگه دارن تا برسن
و سیب هایی که از قبل افتاده بودن روی زمین و آفت زده شده بودن و من چه قصه ها که نگفتم برای زهرایاس پرسید چرا اینا زودتر از سیب های درخت خراب شدن و من ربطش دادم به اینکه اینا بی موقع از خانواده و ریشه شون جدا شدن و.... ( سواستفاده‌گر😅😉)
877K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و در نهایت اولیا با یکی دوتا جارو و ولی غالبا با دست خالی تمام شاخه ها و برگ ها و آشغال ها رو جمع کردن تو کیسه زباله کانال دکتر موتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef انتشار فقط با لینک کانال
3.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شخصی من پر شده از این کلیپ که نوشتین یاد من افتادین من خودم هم بارها نوشتم اینجا دین دار یا فقط محجبه موندن هم به مراتب سخت تر از ایرانه حتی با وجود وضع فعلی ایران ولی خب خیلی شامل حال من نمیشه راستش هر کسی یه سری کارها براش آسونه و یه سری اعمال براش سخت. من جز افرادی هستم که میل به بی حجابی ندارم خیلی. یعنی اگر حجاب دارم زحمت زیادی نکشیدم وسوسه های من جاهای دیگه است که باید سخت باهاشون بجنگم ضمن اینکه برای من شرایط دینداری و حجاب حتی اینجا فراهمه و بار سختی بسیار زیادش روی شونه های دکتر ارنسته. قبلا هم نوشتم نقش مردها در دین دار موندن خانواده خیلی زیاده ✨آقایون هستن که باید ساعت ها رانندگی کنن و خانواده رو ببرن مراسم و خستگی و هزینه زیاد بنزین رو متقبل بشن ✨اونا هستن که وقتی به حلال بودن چیزی که خریدی شک میکنی میگن پولش مهم نیست بنداز بره نه اینکه غر بزنن و بگن پس چرا پول خرج کردی ✨اونا هستن که باید از کلی خوراکی حرام ارزون بگذرن و جایگزین حلالش رو بسیار گرونتر، سخت تر و از جای دورتر بخرن ✨اونا هستن که باید حواسشون به تعریف کردن از همسر و دخترشون باشه تا ته دلشون به حجابشون افتخار کنن و میل به بروز خودشون در خارج از خونه رو نداشته باشن ✨مردها هستن که باید حواسشون باشه به اتفاقات پیش نیومده و بتونن خطرات احتمالی رو برای خانواده و حریمش پیش بینی کنن ✨این مردها هستن که با کنترل نگاهشون مراقب هستن دل خانومشون نگران نشه و میل به زینت کردن بیرون منزل پیدا نکنه و خب تو خونه ما دکتر ارنست عهده دار این زحمات هستن پس برای ما شرایط حجاب داشتن فراهمه به لطف خدا کانال دکتر موتا
خب بریم سراغ قسمت چهارم از داستان قبلش این توضیح رو بدم برای بعضی هاتون این سوتفاهم پیش اومده بود که وای من چقدر در شرایط سختگیرانه و بی رحمانه ای از طرف خانواده برخلاف میلم مجبور بودم کوزت وار درس بخونم 🤣 خب باید عرض کنم خدمتتون که اینطوری نبوده درسته تو خونه ما راهی جز درس خوندن وجود نداشت ولی من جنس خودم هم درس دوست و درس خون بود ضمن اینکه شرایط اصلا وحشتناک نبوده که بعضی ها گفتین وای ما هم مثل تو اصلا زندگی نکردیم من زندگی هم کردم فقط زندگیم درسی بود😁 هدفم از اون همه شرح و جزئیات این بود که بگم من تو چه خانواده تحصیلات دوستی بزرگ شدم و به همین ترتیب درس خوندن و پیشرفت کاری و درسی چقدر عجیب غریب برام مهمه. همین رو تونسته باشم برسونم از اون ماجراها کافیه🌺