#برای_او
#پرده_دوم
#قسمت_پنجم
زندگی با همه شتابی و شلوغی که براتون گفتم میگذشت مدرک زبان رو با نمره عالی گرفته بودم و الان هدف بعدی رفتن سر کار بود.
تو اون برهه از زمان پول و درامد برام مهم نبود فقط میخواستم کارم رو از یکجا شروع کنم. میدونستم به عنوان اولین کار نمیتونم توقع مالی زیادی داشته باشم.
تو کل آلمان درخواست کار دادم
برای بعضی از جاها حتی درخواست کار بدون حقوق دادم. دکتر ارنست میگفتن به پول الان فکر نکن فقط از یه جا شروع کن.
قرار بود هر جای آلمان کار پیدا کردم زندگی رو جمع کنیم و بریم همونجا و دکتر ارنست بگردن نزدیک من کار پیدا کنن. اونا شانس خیلی بیشتر از من داشتن برای کار پیدا کردن. اینجا درس خونده بودن سالها سابقه داشتن و رزومه فوق العاده قوی...
اینایی که میگم به حرف هم آسون نیست، در عمل که دیگه بماند
کلی استرس و زجر و درد کشیدن پشتشه، کلی شب نخوابیدن تا صبح کار یا فکر و خیال کردن. کلی هزینه!!
مجبوری کلی از حداقل های یک زندگی نرمال بزنی، پولش رو جمع کنی تا به یه خواسته دیگه برسی...
کلی خون جگر خوردن، پیر شدن و ...
شرایط سختی که حتی فکرش هم در خیالتون نمی گنجه. شاید یک روز اونا رو هم نوشتم...
این وسط خیلی ماجراها اتفاق افتاد اومدیم ایران و کرونا شد و ایران موندگار شدیم. من و بچه ها ایران، دکتر ارنست آلمان!
یه چیزی رو هم تو پرانتز بگم من هرچی تو دوران بارداری به خودم سخت میگرفتم اما وقتی بچه ها به دنیا اومدن تا یک یا دوسال قید کار رو زده بودم. درس میخوندم و زبان.
معتقد بودم یکی دو سال اول رو باید پیش خودم باشه. البته درس میخوندم، کلاس میرفتم ولی سر کار نه نمیخواستم.
اولین باری که مجبور شدم بعد بچه دار شدن برم کلاس، زهرایاس ۹ ماهه بود و من باید ۴۰روز میرفتم یه شهر دیگه زندگی میکردم برای یه کلاس خیلی مهم.
اونجا مامانم همه کار و بارشون رو رها کردن دو روزه خودشون رو بهم رسوندن آلمان و با من و دخترم اومدن شهر دیگه و پیش دخترم موندن تا من صبح ها با خیال راحت برم سر کلاس درس، بگذریم و پرانتز رو ببندیم.
خلاصه اش کنم، به خاطر من و اینکه شانس سر کار رفتنم تو غرب المان بیشتر بود خونه زندگی و رو جمع کردیم و از شرق کوچ کردیم به غرب
و من دوباره شروع کردم به گشتن و تقاضانامه فرستادن و بالاخره کار پیدا کردم با همه اون سختی هایی که تو داستان #بازگشت_به_کار خوندین
و فکر کنید مثل تشنه ای بودم که به اب رسیده بود
همه جوره مایه میذاشتم برای کارم، تو آلمانی که هیچکس یک دقیقه اضافه تر از ساعت کاریش نمیمونه صبح ها یک ساعت زودتر میرفتم و شب ها دو سه ساعت دیرتر برمیگشتم.
دیگه میدونید به لطف خدا یه جوری کار کردم که نیکو که رییس بخش اورتو مطب بود، لنا دندانپزشک هم وطن و دوست خانوادگی خودش رو زد کنار و کار کردن با من رو انتخاب کرد.
تو یه جمله از جون مایه گذاشتم( به لطف خدا)
این وسط یه اتفاق دیگه افتاد که زندگی رو از قبل برام خیلی خیلی سخت تر کرد.
تازه کارم رو شروع کرده بودم که دکتر ارنست مجبور شدن محل کارشون رو عوض کنن به خاطر دوره فوق تخصصشون. و این یعنی از اول دنبال کار گشتن
یعنی یه شهر دیگه رفتن!!
بله دکتر ارنست بیش از یک ساله که یه شهر دیگه زندگی میکنن و باز مثل دوران کلاس زبانم فقط بعضی آخر هفته ها میان پیش ما که کشیک ندارن.
یادتونه یه وقت هایی جمعه شب ها براتون می نوشتم بعد ۱۲ ساعت کار و خستگی زدم به دل جاده!
اخر هفته هایی که کشیک داشتن ما میرفتیم پیششون.
تو شهر جدید که دو ساعتی با ما فاصله داره بچه ها مهد کودک نداشتن.
اینجا معمولا بین یک تا سه سال باید منتظر جا باشی برای مهد بچه ها.
غیر از اون مسئله کار من هم بود
دیگه دوباره من مونده بودم و حوضم.
روزی ۱۲ ساعت کار، دوتا بچه کوچک، کار خونه، درس، سر و کله زدن با پرستارهای جورواجور و مهد کودک، مریضی بچه ها در شرایطی که امکان مرخصی گرفتن نداشتم.
دقیقا یه روزایی تا ۶، ۷ صبح نمیدونستم بچه ها رو امروز پیش کدوم پرستار باید ببرم یا اصلا پرستار دارم یا نه، در حالیکه ۸ باید سر کار می بودم.
شنیدین میگن همسایه ها یاری کنن تا فلانی شوهر داری کنه؟
من خدا و ۱۴ معصومش و کل ملائک یاری میکردن تا بتونم شرایط زندگی رو کنترل کنم و برسم به کار و درسم
از استرس ها و اذیت های محیط کارم هم که قبلا براتون مفصل تعریف کردم ولی من مثل غریقی بودم به ساحل رسیده بودم
هیچ جوره حاضر نبودم کارم رو از دست بدم آسون که به دست نیاورده بودمش.
ادامه دارد...
کانال #دکتر_موتا در ایتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
💫انتشار مطالب فقط با ذکر منبع
در مورد برنامه ریزی بچه ها برای زهرایاس وقتی نزدیک ۵ سال بود شروع کردیم
محمد مهدی هم میدید و گاهی همراهی میکرد تا الان که دیگه کامل مشارکت داره.
مسلما اوائل که نوشتن بلد نبود برنامه هاش رو نقاشی میکرد
مثلا تلوزیون دیدن، کتاب خوندن و ...
اوائل هدفمون این بود که فقط بتونه تفکر جامع رو تمرین کنه و در برنامه اش بیاره.
یعنی کاملا ازاد بود در برنامه نوشتن و خودش فکر میکرد ما فقط گاهی راهنمایی میکردیم که مثلا آخر هفته است حمام هم باید بری، یا خرید خونه. ولی اصلا اینجوری نبود که ما بهشون بگیم برنامه هاشون چیه!
اما کلاس اول که رفت یه سری نکات رو در اولویت بندی برنامه ها بهش یاد دادم تدریجا
الان هم اگر فقط به خودشون باشه برنامه شون فقط تلوزیون بازیه 😅
احتیاج به مدیریت دارن اما خب خیلی پیشرفت داشتن و بهتر شدن
کجا برنامه مینوشتن؟ یک برگه آچهار برمیداشتن. یعنی چیزی که براش ذوق داشتن
فکر کنم همه سوالها رو در مورد برنامه ریزی جواب دادم
#فرزندپروری
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
در مورد رنگ کنسول هم ممنون از تعریفاتتون
رنگش که چیز خاصی نبود به خود مسئول فروشگاه گفتم برای چی میخوام و اون مدل رنگ رو پیشنهاد داد.
من فقط گفتم نیمه براق میخوام
و اینکه با این رولر ها رنگ زدیم قسمت مشکی رو که خب کار رو تمیزتر از قلمو در میاره.
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
.
خیلی وقته دلت میخواد ورزش کنی اما هزینه و وقت باشگاه رفتنو نداری؟🥲
ما یک باشگاه آنلاین داریم که میتونی توی #خونه، زیرنظر مربی حرفه ای؛اصولی ورزش کنی😍🌿
همه کلاس ها تمرینات کف لگنی کگل و ماساژ تخصصی صورت داره💅
سلامتی با ارزشه🍎👇
https://eitaa.com/joinchat/3685810935C04723dedaf
من قبل معرفی چندتا از آموزش های این کانال رو فرستادم برای یکی از آشنایانم که تحصیلات مرتبط این رشته رو دارن تا از نظر تکنیکی تایید کنن قبل معرفی به شما👌
البته سری دوم معرفیشون هست
اگر دنبال ورزش تو خونه هستین میتونه فرصت خوبی باشه براتون