در مورد برنامه ریزی بچه ها برای زهرایاس وقتی نزدیک ۵ سال بود شروع کردیم
محمد مهدی هم میدید و گاهی همراهی میکرد تا الان که دیگه کامل مشارکت داره.
مسلما اوائل که نوشتن بلد نبود برنامه هاش رو نقاشی میکرد
مثلا تلوزیون دیدن، کتاب خوندن و ...
اوائل هدفمون این بود که فقط بتونه تفکر جامع رو تمرین کنه و در برنامه اش بیاره.
یعنی کاملا ازاد بود در برنامه نوشتن و خودش فکر میکرد ما فقط گاهی راهنمایی میکردیم که مثلا آخر هفته است حمام هم باید بری، یا خرید خونه. ولی اصلا اینجوری نبود که ما بهشون بگیم برنامه هاشون چیه!
اما کلاس اول که رفت یه سری نکات رو در اولویت بندی برنامه ها بهش یاد دادم تدریجا
الان هم اگر فقط به خودشون باشه برنامه شون فقط تلوزیون بازیه 😅
احتیاج به مدیریت دارن اما خب خیلی پیشرفت داشتن و بهتر شدن
کجا برنامه مینوشتن؟ یک برگه آچهار برمیداشتن. یعنی چیزی که براش ذوق داشتن
فکر کنم همه سوالها رو در مورد برنامه ریزی جواب دادم
#فرزندپروری
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
در مورد رنگ کنسول هم ممنون از تعریفاتتون
رنگش که چیز خاصی نبود به خود مسئول فروشگاه گفتم برای چی میخوام و اون مدل رنگ رو پیشنهاد داد.
من فقط گفتم نیمه براق میخوام
و اینکه با این رولر ها رنگ زدیم قسمت مشکی رو که خب کار رو تمیزتر از قلمو در میاره.
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
سلام بیاین حرف بزنیم
چند روزه که کلی حرف با شما تو ذهنم میچرخه اما بس که ذهنم درگیر موضوعات دیگه است نتونستم بیام باهاتون درمیون بگذارم
حالا که بچه ها خوابیدن برای خودم به قهوه ریختم و یک ساعتی که زمان دارم تا کلاس مجازیم شروع بشه اومدم با شما حرف بزنم
فقط میدونم از کجا میخوام شروع کنم، آخرش چجوری تموم میشه رو خدا میدونه. چندتا نکته هست که میخوام البته خیلی خلاصه بگم
مثل همیشه اگر شروع کردین به خوندن باید پیش داوری های قبلی ذهنتون رو بگذارین کنار، تا اخر صحبت صبر کنید و تک تک جملات رو دقیق بخونید تا منظورم درست منتقل بشه وگرنه از اون صحبت های پر از سوتفاهم خواهد بود
حقیقتش یه دلیلی هم که تا امشب عقب انداختم این حرف ها رو نگرانی از ایجاد همین سوتفاهم ها بود.
وسط صحبت هامون یک گریزی هم به تفاوت ایران و آلمان میزنیم 🌱
پس اگر حریف مایی، بسم الله
دیروز سر صبحانه زهرایاس پرسید مامان، مریم خانم ( اسم مستعار کمکی خونه ام) چرا ماشین نداره؟
یه لحظه سکوت کردم، داشتم فکر میکردم خدایا حالا چی بگم که هم اون بنده خدا تحقیر نشه، هم زهرایاس نگاهش به آدم ها مادی نشه و هم بتونم یه نکته تربیتی که مدتها بود منتظر فرصت بودم تا با زهرایاس صحبت کنم در موردش رو کلید بزنم.
از اون بحث های کلیدی در تربیت و حتی افرینش که تا خود بزرگسالی میشه در موردش گفتگو کرد و من میخواستم تازه شروع کنم این بحث رو
وقتی نمیدونیم جواب بچه ها رو چی بدیم یکی از بهترین ترفندها اینه که بپرسیم خودت چی فکر میکنی؟
هم زمان خریدیم برای خودمون، هم دنیای ذهنی بچه دستمون میاد و راه ورود به گفتگو آسونتر میشه
منم پرسیدم خودت چی فکر میکنی؟
یه کوچولو فکر کرد، سریع گفت پول نداره؟!
با تامل گفتم اره این یکی از دلائلشه
باباش پرسیدن دیگه چی؟
من گفتم گواهینامه آلمانی نداره، آلمانی رو کامل بلد نیست هنوز...
بی توجه به حرف من برگشت سر صحبت خودش و گفت ولی پول داره، کلی پیش ما کار میکنه!
جواب دادم ولی اون پولی که پیش ما در میاره به قدر ماشین خریدن نیست!
متعجب پرسید چرا؟ خیلی کار میکنه که
کارش هم سخته! ظرف میشوره، لباس ها رو تا میکنه، خونه جارو میکنه
(دخترک زیرک و تنبل من چون این کارها برای خودش سخته خیلی همذات پنداری میکرد 😅)
ادامه داد چرا کار شما و بابا پولش اینقدری هست که ماشین بخرین ولی اون نه!
گفتم چون همه کارها به یک اندازه درآمد ندارن
بعد ادامه دادم میدونی زهرایاس همه کارها سخت هستن، همه آدم بزرگ ها برای اینکه پول در بیارن باید سختی بکشن ولی یه نکته خیلی مهم این وسط وجود داره!
پرسید چی؟
گفتم انتخاب زمان سختی کشیدن!
و خودم ادامه دادم اگر آدم ها زمانی که بچه هستن مثل شما به حرف پدر و مادرشون گوش بدن و سختی درس خوندن رو تحمل کنن و بعد بتونن برن دانشگاه یه رشته خوب، در آینده ان شالله شغل و درآمد بهتری دارن. ولی اگر اون موقع هی تنبلی کنن و بگن وای درس خوندن سخته، حوصله ندارم مشق بنویسم، دلم میخواد تلوزیون ببینم و ... بعد که بزرگ شدن مجبورن خیلی بیشتر تو کار سختی بکشن ولی درآمد خوبی نداشته باشن. ( منم میدونم کلی تو جامعه نابرابری های اجتماعی و اموزشی داریم و ... ولی من با کارشناس مسائل اجتماعی که بحث نمیکردم داشتم یه دختر ۷ ساله رو تشویق به انجام وظایفش و مسئولیت پذیریش میکردم. کما اینکه معتقدم حتی با وجود خیلی از این ناعدالتی ها اگر افراد زحمت و سختی که در بزرگسالی متقبل میشن رو در سن پایین اگاهانه انتخاب میکردن اغلب میتونستن شرایط اجتماعی بهتری داشته باشن. حالا مفصل جلوتر توضیح میدم منظورم رو. فعلا دچار سوتفاهم نشین لطفا🌱)
و در ادامه کمی براش در مورد اهمیت زمان انجام کارها صحبت کردیم.
چه در موضوع درس و چه در مسائل دینی
اگر بزرگتر بود براش از اون قومی میگفتم که با تاخیر به واقعه کربلا رسیدن
یا از اثار ملکوتی قضا شدن نماز و ...
ولی فعلا تو سن خودش مثال های ساده زدم مثل دیر حاضر شدن و نرسیدن به یک پارک یا کلاس ورزش، یا آماده نشدن غذا به موقع و ...
خب این از پرده اول ماجرا
بریم سراغ پرده دوم
یکی دو هفته پیش با مامانم و یک عزیز دیگه یک گعده مجازی داشتیم و اونجا در مورد اوضاع اقتصادی خانواده ها در ایران و درامد ها صحبت کردیم و با آلمان اوضاع درامدی و خرج رو و فاصله طبقاتی رو مقایسه میکردیم.
راستش اول از همه دستم اومد چقدر این غرهایی که بعضی ها مینویسن که ما فلان شغل رو داریم و حقوق ماهانه مون اینه و به هیچی نمیرسیم دور از واقعیته!😔
چرا الکی به من غر میزنید خب!🙄
مثلا صحبت شد از فلان خانم که شغل شون نظافت منزل هست و روزی ۷۰۰ تومن درآمد داره برای ساعت کاری ۸ تا ۱۶ حدودا.
میدونم خیلی جاها بیشتره و بعضی جاها کمتره ولی این یه عدده معموله و مثال واقعی!
خب گفتم تو ماه تقریبا میشه ۱۲ تومن چون بالاخره هر روز که نمیره سر کار!
و من گفتم واقعا آدم با ۱۲ تومن در ایران مخارجش تامین نمیشه این یک واقعیته!.
البته این خانم همسرش پارکبان بود و بیست و خورده ای هم اون درامد داشت با یک بچه!
و بحث رسید به درآمد یک مهندس، یک پزشک، یک معلم و یک وکیل و کارمندها و...
حرف رسید به اینجا که در شرایط فعلی همه مشاغل برای گذران و ساختن زندگی ( از بعد مالی) در جوانی باید بیشتر کار کنن.
مامانم مثالی زدن از دوران تحصیل خودشون. ( دوره رزیدنتی)
گفتن یادت نیست من صبح ساعت هفت میرفتم دانشگاه سر کلاس و درس و کار و امتحان تا ۱۶ و بعد از اونجا مستقیم میرفتم درمانگاه سر کار تا ساعت ۹و نیم ده شب میرسیدم خونه. نهارم هم تو تاکسی اگر توکیفم یه نون پنیری چیزی داشتم میخوردم و تازه شب که میومدم خونه باید مینشستم سر درس خوندن و سمینار آماده کردن و ...
زندگی همینه دیگه!
با چهار روز کار کردن تو هفته تا ساعت ۱۶ کسی اوضاعش خوب نمیچرخه مگر اونایی که یا ثروت بادآورده یا ارث داشته باشن.
و من خوب یادم بود اون روزها رو...
تلاش ها و سختی هایی رو که کسی جز ما نمیدید و ندید و نفهمید ولی نتیجه اش رو چرا! همه دیدن! ( و البته تلاش ها پدرم)
خیلی ها در موردش حرف زدن و حرف میزنن! حتی همین الان بعضی از مخاطبین کانال و صفحه اینستا
مثلا میگن شما اگر پزشک شدین چون پدر و مادرتون پول داشتن که شما رو کلاس کنکور ثبت نام کنن!
شما اگر مهاجرت کردین چون پدر و مادرتون پول داشتن که ...
شما اگر خوراکی حلال میخرین چون پول دارین که ...
شما اگر سفر میرید چون پول دارین که ...
نمیدونم این پول چیه که خودش خیلی دیده میشه و دوست داشته میشه ولی زحمت های پشتش نه!
چجوری نه؟
مثلا وقتی در داستان« برای او» مینویسم روزی ۱۲ ساعت سر کار بودم مینویسن، یعنی زندگی ارزش این همه سختی کشیدن رو داره؟ چرا باید اینقدر خودمون رو سختی بدیم
یا وقتی از نبودن های دکتر ارنست مینویسم و ساعات کاری زیادشون میگن وای چجوری تحمل میکنی همچین زندگی رو! چرا همسرتون نیست همش؟ احساس نمیکنید همسر بی مسئولیتی دارین؟😅
خب اخه عزیز من از آسمون که زر نمیباره به سرمون اگر یه حداقل هایی از زندگی معمول و خوب منطقی (ثروت های عجیب و غریب رو نمیگم) میخوایم خب باید در کنار قناعت، تلاش زیاد، تلاش خیلیییی زیاد هم بکنیم دیگه و اابته که سر خط همه شون لطف خدا هست
بعضی ها مصداق این ضربالمثل معروفند. که طرف هم خدا رو میخواد هم خرما رو! ( بلا تشبیه)
متاسفانه بعضی ها مدام مشغول ایراد گرفتن از دیگران یا انگ زدن بهشون یا غر زدن نسبت به وضع موجود هستن
هنوز وارد بحث اصلی نشدیما!🤦♀
یکم بهم بازخورد بدین و چندتا سوال و جواب کنیم تا بالاخره وارد پرده آخر حرفم بشیم
ممنون از نظراتتون
تقریبا همه اش مثبت و تایید بود ولی بیاین یه چندتایی که یه جورایی مخالف هم هست رو با هم بررسی کنیم.
مثلا همین عکس بالا:
من اصلش رو قبول دارم ها. واقعا گاهی شرایط کاری یا اجتماعی خوب نیست من اصلا نمیخوام هیچ نکته منفی اجتماعی رو توجیه کنم فقط میخوام بگم میشه بعضی وقت ها یه جور دیگه مسئله رو دید
ببینید همیشه سخت تلاش کردن و زحمت زیاد کشیدن فقط سر کار رفتن نیست. البته من نمیدونم این عزیز شغلشون چیه؟ چرا سر کار دوم نمیرن؟ اصلا تا ساعت چند کار میکنن و ....
اما من یه عزیزی رو میشناسم که اوائل دفاع مقدس معلم بودن و تازه رسمی شده بودن چیزی که اون زمان خیلی موفقیت بزرگی بوده. یه خانم ازدواج کرده که بچه هم داشتن. اما ریسک میکنن ( کاری که اغلب باهاش مخالف بودن) از اون کار میان بیرون و میشینن درس میخونن برای کنکور و به لطف خدا پزشکی قبول میشن و بعد تخصص و ...
تلاش زیاد، گاهی یعنی خارج شدن از دایره امنی که برای خودمون ساختیم، یعنی ریسک منطقی و معقول کردن! این کار رو به همه پیشنهاد نمیدما
دارم میگم اون خانم اون موقع به یه سختی و زحمت بیشتری تو زندگیش بله گفت و پاش جانانه ایستاد و به لطف خدا نتیجه اش رو دید. یه سری سختی های دیگه تو زندگیش مثلا کمتر شد
هرچند که پزشکی خوندن یعنی زحمت بی پایان!
یه مثال دیگه
باز من اصل حرف رو کامل قبول دارم
کنکور شرایط عادلانه ای نیست اگرچه من هیچ کدوم از جایگزین های مطرح شده براش رو هم قبول ندارم.
ولی مگر تنها راه کسب درآمد درس خوندنه!
هزار کار میشه کرد تو خونه البته با سختی که درآمد داشت. مگر کم نمونه و مثال داریم ازش.
⚡️من یه خانم عزیزی رو میشناسم که چون همسرشون به علت بیماری نمی تونستند کار کنند بسیار کم درآمد بودند
ایشون شروع کرد به اوردن خشکبار از روستا و فروختن ان در مساجد، محله و همسایه ها.
با سختی بسیااار فراوان، بارهای سنگین رو جابه جا میکرد بدون ماشین ساعت های زیادی کار میکرد و خدا هم وقتی تلاش صادقانه یک نفر رو ببینه خب برکت میده. یک تنه با همون درامد فروش محصولات محلی و البته قناعت زیاد خودش، بچه هاش رو به سامون رسوند جوری که کارمندهاش خیلی وقت ها نمیتونن.
یه نکته رو بگم امیدوارم گیج کننده نباشه. من اصلا بحثم این نیست که همه باید کار کنن و پول در بیارن ها. بحثم سر اینه که برای رسیدن به خواسته هامون هرچی که هست باید سختی بکشیم بدون رنج، گنج حاصل نمیشود!
❌️خیلی مهم
امان از این نوشتار که هزار سوتفاهم به بار میاره
من حتی یک هزارم درصد قصد انتقال همچین مفهومی رو نداشتم اصلا از همین ها میترسیدم که تا امروز ننوشتم.
من کجا گفتم زحمت ما به بار نشست و شما اشتباه کردین و...
پناه میبرم به خدا اکر ذره ای همچین منظوری داشتم.
من میگم در هر سنی و هر موقعیتی برای رسیدن به خواسته هامون حالا هر چی که هست، باید بسیار تلاش کنیم. حالا الان موضوع داغ جامعه ما بحث مسائل اقتصادی هست پس من هم این مثال رو زدم.
تو همین مثال اقتصادی یک بعد مهم تلاش بسیار زیاده تا حدی که به مطلوب معقول خودتون و خدا برسید
یک جنبه بسیار مهم دیگه اش قناعته!
من کلاسم شروع شد
برم، بعدش حالا امشب یا فردا بیام راجع به قناعت بنویسم و مثال های واقعی بزنم و بعد هم بریم سراغ قسمت اصلی ماجرا